English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
have an eye for <idiom> U سلیقه خوبی درچیزی داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
take part in <idiom> U درچیزی شرکت داشتن
kick up one's heels <idiom> U زمان خوبی داشتن
have a time <idiom> U زمان خوبی داشتن
feel like a million dollars <idiom> U احساس خوبی داشتن
blow one's own horn <idiom> U شکست درچیزی
up one's alley <idiom> U مهارت درچیزی
plugging U بستن درچیزی را گرفتن
livability U قابلیت زندگی درچیزی
plug U بستن درچیزی را گرفتن
plugs U بستن درچیزی را گرفتن
to r.over something U درچیزی اندیشه کردن
to p with others in something U درچیزی بادیگران شریک شدن
throw in one's lot with <idiom> U ملحق شدن ،شرکت درچیزی
to have a finger in the pie U پادرمیان کاری گذاشتن درچیزی
up one's street [British English] , down one's alley [American English] U مناسب ذوق وسلیقه [مهارت درچیزی ]
play it by ear <idiom> U تصمیم گیری درچیزی برطبق شرایط
pinhole U سوراخی که ازفرو کردن سنجاق درچیزی پدیداید
congenial <adj.> U هم سلیقه
style U سلیقه
styled U سلیقه
tastes U سلیقه
custom U سلیقه
styles U سلیقه
styling U سلیقه
congenial U هم سلیقه
tasteful U با سلیقه
elegant U با سلیقه
tact U سلیقه
tasteless U بی سلیقه
taste U سلیقه
tasted U سلیقه
tasting U سلیقه
elegance U سلیقه
taste maker U سلیقه افرین
tactlessly U بی مهارت بی سلیقه
tactless U بی مهارت بی سلیقه
taste changes U تغییرات سلیقه
stylist U قاضی سلیقه
stylist U خوش سلیقه
stylists U قاضی سلیقه
tastefully U از روی سلیقه
fashionable U خوش سلیقه
stylists U خوش سلیقه
gastronome U سلیقه در غذا
exquisite taste U سلیقه زیاد
stylish <adj.> U باب سلیقه
daintiness U سلیقه باذوق لطیف
gormandizer U خوش سلیقه درخوراک
exquisitely U از روی سلیقه زیاد
In so far as their taste would go . U تا آنجا که سلیقه شا ؟ قد می داد
neatly U از روی سلیقه ساده
Difference of opinion (in taste). U اختلا ف عقیده ( سلیقه )
lowbrow U بیسواد دارای سلیقه پست
hit parade <idiom> U لیستی از آهنگها برطبق سلیقه مردم
demand factors U جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
to pick and choose U درسوا کردن چیزی سلیقه زیادبخرج دادن
admirableness U خوبی
agreeableness U خوبی
nicety U خوبی
charmingness U خوبی
wellness U خوبی
primeness U خوبی
agreeability U خوبی
niceness U خوبی
Excellencies U خوبی
Excellency U خوبی
goodness U خوبی
goodliness U خوبی
niceties U خوبی
good wishes U ارزوی خوبی
bovarism U بوواری خوبی
I made a decent profit. U سود خوبی بر دم
epicurus U و خوبی است
fineness U لطافت خوبی
lambhood U بره خوبی
poverty is a good test U خوبی است
our library is well stocked U خوبی دارد
grace U زیبایی خوبی
graced U زیبایی خوبی
gracing U زیبایی خوبی
graces U زیبایی خوبی
excellence U خوبی تفوق
with the best of them <idiom> U به خوبی هرکس
a nice guy U آدم خوبی
a nice guy U مرد خوبی
the work was well paid U پول خوبی
as good as U بهمان خوبی
the watch is warranted U خوبی ساعت
He writes well . he wields a formidable pen . U قلم خوبی دارد
cash cow <idiom> U منبع خوبی از پول
worse for wear <idiom> U نهبه خوبی جدیدتر
He is a good ( nice ) fellow(guy) U اوآدم خوبی است
maintains U به خوبی مراقبت شده
He pocketed a tidy sum. U پول خوبی به جیب زد
they put up a good fight U جنگ خوبی کردند
Both of us will make a good team. U ما دو تا تیم خوبی میسازیم.
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
maintained U به خوبی مراقبت شده
what a nice man he is! U چه ادم خوبی است !
maintain U به خوبی مراقبت شده
he is a bad husband U خانه دار خوبی نیست
Good number ! U حقه [نمایش] خوبی بود!
That was a very good meal. غذای خیلی خوبی بود.
It has been a very enjoyable stay. اقامت بسیار خوبی داشتیم.
She has been a good wife to him. U همسر خوبی برایش بوده
he has a fine p in the town U اوخانه خوبی در شهر دارد
live it up <idiom> U روز خوبی راداشته باشید
bite the hand that feeds you <idiom> U جواب خوبی را با بدی دادن
She made a good wife. U اوزن خوبی ازآب درآمد
to set a good example U سرمشق خوبی گذاشتن یا شدن
to pocket a tidy sum <idiom> U پول خوبی به جیب زدن
What find bath. U عجب حمام خوبی است
I got good marks in the exams . U نمرات خوبی درامتحان آوردم
He has a good permanent job. U شغل ثابت خوبی دارد
It is avery good ( an original ) idea. U فکر بسیار خوبی است
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
we went for a good round U گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
quality U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
paragons U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
paragon U مقیاس رفعت و خوبی نمونه کامل
well handled U بطرز خوبی مورد عمل قرارگرفته
get to first base <idiom> U موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
qualities U ماهیت چیزی یا میزان خوبی یا بدی آن
fizzle out <idiom> U خراب شدن بعداز شروع خوبی
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
This is a good residential are ( neighbourhood ) . U اینجا محل ( محله ) مسکونی خوبی است
He has a strong punch. U ضرب دست خوبی دارد ( مشت قوی )
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
He left a great name behid him . U نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
blessing in disguise <idiom> U [چیز خوبی که در ظاهری نه چندان خوب قرار دارد]
organisations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
We all think he is very nice. U ما همه فکر می کنیم که او [مرد] آدم خوبی است.
organization U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
organizations U روش مرتب کردن چیزی تا به خوبی کار کند
beauty is in the eyes of the beholder <proverb> U اگر بر دیده مجنون نشینی به غیر از خوبی لیلی نبینی
optical U طرح حرف که توسط خواننده OCR به خوبی قابل خواندن است
graphics U UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
dark bulb U نوعی لامپ اشعه کاتدی که هنگام خاموش بودن سیاه بنظر می رسد و به تصاویرویدئویی وضوح خوبی میدهد
utilitarianism U بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
letter quality printing U چاپ با چاپگر matrix-dot که نوشتار با کیفیت بهتر دارد به خوبی ماشین تایپ با افزایش فاصله بین نقاط
aniline U رنگ شیمایی آنیلینی که ارزان قیمت بوده ولی ثبات رنگی خوبی ندارد لذا مناسب رنگرزی فرش نیست
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
the end sanctifies the means U خوبی وبدی وسائل رسیدن بمقصودی پس از رسیدن به ان مقصودمعلوم میشود
He's a good director but he doesn't bear [stand] comparison with Hitchcock. U او [مرد ] کارگردان خوبی است اما او [مرد] قابل مقایسه با هیچکاک نیست.
He shoots well U خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
onion skin U پوست پیاز [از این رنگینه طبیعی برای تهیه رنگ زرد نخودی استفاده می شود اگرچه ثبات رنگی خوبی ندارد.]
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
the well was a bad producer U ان چاه یک چاه نفت خیز خوبی نبود
Energy Star U استانداردی در صفحه نمایش کامپیوتر یا سایر وسایل الکتریکی برای اینکه بگوید محصول به خوبی طراحی شده است و الکتریسیته را هدر نمیدهد
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
rug names U اسامی فرش [بدلیل پراکندگی زیاد بافت ها و اختلاف سلیقه بافندگان، طراحان و کارشناسان یک سیستم نامگذاری تعریف شده برای فرش وجود ندارد.بدین جهت از مکان، قبیله، قوم، اندازه، طرح و انگیزه استفاده می شود.]
Farahan U فراهان [این ناحیه در استان مرکزی با بافت های هراتی، میناخانی و گل حنائی در قرن نوزدهم میلادی بازار جهانی خوبی داشته و شاخص آن استفاده از پودهای آبی و صورتی بوده است.]
dead wool U پشم مرده [که از بدن حیوان مرده یا ذبح شده توسط مواد شیمیایی جدا شده و خاصیت رنگ پذیری خوبی ندارد.]
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
monogyny U داشتن یک زن
to have possession of U داشتن
to possess U داشتن
to have U داشتن
relieving U داشتن
to hold U داشتن
redolence U بو داشتن
to go hot U تب داشتن
doubted U شک داشتن
to hold a meeting U داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com