English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
footed U سر تیر ماده سختی راقراردادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tempers U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
temper U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
tempered U درجه سختی طبیعی حالت سختی بازپخت
thermite U ماده مخصوص جوش کاری و ماده اتشزای داخل گلولههای اتشزا
antiset U ماده ضدغلیظ شدن و بستن مواد ماده سیال کننده
materialism U فلسفه اصالت ماده اعتقاد به اینکه انچه وجود دارد ماده است
photoresist U ماده شیمیایی ای که در اثر اعمال نور به یک ماده مقاومت و محکم تبدیل میشود
gunk U ماده کثیف و چسبناک ماده چرب
female connector U دوشاخه ماده متصل کننده ماده
dope U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
dopes U معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
coolants U ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolant U ماده سرماساز ماده خنک کننده
fuelled U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuels U ماده انرژی زا ماده کارساز
fuelling U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigments U ماده رنگی ماده ملونه
fuel U ماده انرژی زا ماده کارساز
pigment U ماده رنگی ماده ملونه
fueled U ماده انرژی زا ماده کارساز
gynandromorph U جانور نر و ماده هم نر و هم ماده
anti- U ماده کائوچویی خاص برای عبور بار الکتریکی ایستا به یک زمین الکتریکی . یک اپراتور ماده را پیش از کنترل اعضای الکترونیکی حساس که ممکن است در اثر الکتریسیته ساکن آسیب ببیند کنترل میکند
oogamete U سلول جنسی ماده یاخته جنسی ماده
duress U سختی
arduousness U سختی
astingency U سختی
rigors U سختی
rigour U سختی
hardily U به سختی
heavily U به سختی
seriously U به سختی
hardness U سختی
hardiness U سختی
hardness of water U سختی اب
intenseness U سختی
rigours U سختی
difficulties U سختی
impenetrableness U سختی
soreness U سختی
implacability U سختی
inclemency U سختی
induration U سختی
inexpiableness U سختی
intension U سختی
steeliness U سختی
strictness U سختی
difficulty U سختی
toughness U سختی
tenacity U سختی
long suffering U سختی کش
buckram U سختی
stiffness U سختی
austerity U سختی
intolerableness U سختی
sternness U سختی
rigorousness U سختی
adamancy U سر سختی
hardships U سختی
rigorism U سختی
intractability U سختی
rigor U سختی
inexorability U سختی
odburacy U سختی
aggravation U سختی
flintiness U سختی
oppressiveness U سختی
inflexibility U سختی
adamancy U سختی
terribleness U سختی
intensity U سختی
hardship U سختی
severity U سختی
privations U سختی
violence U سختی
roughing U سختی
rigidity U سختی
grievousness U سختی
privation U سختی
hard lines U سختی
depth of hardening zone U عمق سختی
hardness test U ازمایش سختی
impact hardness U سختی برخورد
strain hardness U سختی درجه
thermosetting U سختی پذیر
I hardly ate U من تو را سختی خوردم
depth of case U عمق سختی
solidity U استواری سختی
imperviousness U سختی بی اعتنائی
hardenability U قابلیت سختی
strain hardness U سختی کشی
resistance U سختی مخالفت
life of privation U زندگی در سختی
eburnation U عاجی سختی
to suffer hardship U سختی کشیدن
water hardness U درجه سختی آب
stubbornness U سر سختی لجاجت
tenacity coefficient U ضریب سختی
graveness U عبوسی سختی
temporary hardness U سختی موقت
asperity U سختی ترشی
soften U سختی را گرفتن
softened U سختی را گرفتن
softens U سختی را گرفتن
durometer U سختی سنج
gameness U جان سختی
irreconcilability U سختی در عقیده
irreconcilableness U سختی در عقیده
acataposis U سختی بلع
permanent hardness of water U سختی دایم اب
narrow circumstances U تنگی سختی
softener U کاهنده سختی اب
painfulness U زحمت سختی
addle U سختی گرفتاری
duration U سختی بقاء
permanent hardness U سختی دائمی
refractorily U باسر سختی
hardly any U به سختی هیچ [هر]
stubbornly U از روی سر سختی
rebound hardness U سختی جهشی
granite U سختی استحکام
sclerometer U سختی سنج
stress U سختی پریشان کردن
drop hardness test U ازمایش سختی سقوطی
hardly a child anymore U دیگر به سختی بچه ای
stressing U سختی پریشان کردن
go for broke <idiom> U به سختی تلاش کردن
thrust hardness U درجه سختی فشاری
scleroscope hardness U دستگاه سختی سنج
thermoset U پلاستیک سختی ناپذیر
stresses U سختی پریشان کردن
scratch hardness U درجه سختی خراش
heavy fighting is in progress U جنگ سختی جریان
the violence of a wind U سختی یاتندی باد
hardness testing machine U دستگاه ازمایش سختی
rockwell hardness test U ازمایش سختی راک ول
scratch hardness tester U ازمایشگر سختی خراش
brinell hardness number U ضریب سختی برینل
to rub through or along U با سختی بسر بردن
eke out <idiom> U به سختی بدست آوردن
It was raining hard. U باران سختی می با رید
vickers hardness test U ازمایش سختی ویکرز
red hardness U سختی گرم سرخ
to start with difficulty U به سختی روشن شدن
to escape with life and limb U سختی رهایی جستن
nip and tuck <idiom> U به سختی تمام کردن
come down hard on <idiom> U به سختی تنبه کردن
quenching U ترساندن درجه سختی
thermoplastics U پلاستیک سختی ناپذیر
rebound hardness test U ازمایش سختی جهشی
to get off easy U بدون سختی رها یافتن
pressed for time <idiom> U با اشکال وبه سختی وقت
dark horse <idiom> U کاندیدی که به سختی مردم بشناسندش
pull through U در سختی بکسی کمک کردن
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
joming test U ازمایش تعیین سختی فلزات
hardness tester U ازمایش کننده یا تستر سختی
to pile up or on the agony U شرح اندوه یا سختی ای رازیادترکردن
to plow [one's way] through something [American English] U با سختی در کاری جلو رفتن
charley horse U سختی وگرفتگی دردناک ماهیچه
to get off lightly U بدون سختی رها یافتن
to get off cheaply U بدون سختی رها یافتن
lift is full of troubles U زندگی را سراسر سختی است
serverance allowance U حق پوشاک برای سختی هوا
thermoplast U پلاستیک سختی ناپذیر ترموپلاست
Difficult times lie ahead. U دوران سختی درپیش است
English is not a hard language . U انگلیسی زبان سختی نیست
water softener U [کاهش دهنده درجه سختی آب]
violence U شدت و تندی و سختی خشونت
He is hard nut to crack . U آدم سختی (سخت گیری )است
to talk like a Dutch uncle to somebody [American E] <idiom> U کسی را به سختی راملامت کردن [اصطلاح]
dutch uncle U کسی که به سختی دیگری راملامت کند
irresistibleness U غیر قابل مقاومت بودن سختی
vicker's diamond hardness tester U دستگاه ازمایش تعیین سختی فلزات
brinell hardness test U طریقه اندازه گیری سختی برینل
impenitence U سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
give (someone) a hard time <idiom> U لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
accolades U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
accolade U سختی مراسم اعطای منصب شوالیه یا سلحشوری و یاشهسواری
high test U امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
carbonet hardness U درجه سختی آب و عاملی جهت تعیین رنگرزی بهتر
durometer U اسبابی که بوسیله ان سختی وسفتی اجسام را معین میکنند
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
to take the bull by the horns U دلیرانه با سختی روبرو شدن با شاخ گاوی درافتادن
to stand the racket U ازعهده ازمایش برامدن تحمل سختی وامتحان کردن بردباری
lignum vi tae U یکجور درخت گرمسیری صمغ دار درامریکاکه چوب سختی دارد
It's pretty hard to be in a bad mood around a fivemonth old baby. U ناراحت بودن در کنار یک نوزاد پنج ماهه کار سختی است.
cold rolling U عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
parkinsonism U اختلال مزمن عصبی که با سختی عضلات بدن ولرزش مشخص میشود
final setting time U مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
nerd U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
nerds U شخصی که صرفا کامپیوتری شده است و به سختی درباره چیزی که مربوط به فناوری نباشد حرف می زند یا فکر میکند
multipoundage syatem U روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
matter U ماده
mattered U ماده
articles U ماده
mattering U ماده
matters U ماده
substances U ماده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com