Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
strangle
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
straggle
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggled
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggles
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
straggling
U
سرگردان شدن یا بودن متفرق شدن ول گشتن
Other Matches
peregrinate
U
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
moon
U
سرگردان بودن اواره بودن
stravage
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig
U
سرگردان بودن بی هدف بودن
moons
U
سرگردان بودن اواره بودن
to be on tenters
U
سرگردان بودن
to be on tenter hooks
U
سرگردان بودن
wander
U
سرگردان بودن
wandered
U
سرگردان بودن
wanders
U
سرگردان بودن
traipsing
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipse
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipses
U
سرگردان بودن ول گشتن
traipsed
U
سرگردان بودن ول گشتن
straggle
U
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggled
U
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggling
U
هرزه روییدن سرگردان بودن
straggles
U
هرزه روییدن سرگردان بودن
to knock about
U
سرگردان بودن زندگی منظم نداشتن
disperse
U
متفرق ساختن متفرق کردن
dispersed
U
متفرق ساختن متفرق کردن
dispersed
U
متفرق شدن متفرق کردن
dispersing
U
متفرق شدن متفرق کردن
dispersing
U
متفرق ساختن متفرق کردن
disperses
U
متفرق شدن متفرق کردن
disperses
U
متفرق ساختن متفرق کردن
disperse
U
متفرق شدن متفرق کردن
interspersing
U
متفرق کردن
intersperses
U
متفرق کردن
intersperse
U
متفرق کردن
interspersed
U
متفرق کردن
straggle
U
متفرق شدن
dispersible
U
متفرق شدنی
dispersedly
U
بطور متفرق
the troops were scattered
U
عده متفرق شد
straggling
U
متفرق شدن
the crowd scattereal
U
جمعیت متفرق شد
straggles
U
متفرق شدن
scatter
U
متفرق کردن
straggled
U
متفرق شدن
scatters
U
متفرق کردن
dispersive
U
متفرق کننده
retreats
U
فرمان متفرق شوید
retreating
U
فرمان متفرق شوید
retreated
U
فرمان متفرق شوید
retreat
U
فرمان متفرق شوید
the troops were scattered
U
سپاهیان متفرق شدند
effuse
U
پخش کردن پراکنده و متفرق
dismass
U
بهم زدن صف و متفرق شدن
stragglers
U
سرگردان
runabout
U
سرگردان
runabouts
U
سرگردان
straggler
U
سرگردان
discursive
U
سرگردان
stray
U
سرگردان
mazed
U
سرگردان
straying
U
سرگردان
vortexes
U
سرگردان
vortices
U
سرگردان
strayed
U
سرگردان
adrift
U
سرگردان
forlorn
U
سرگردان
strafed
U
سرگردان
astray
U
سرگردان
strafes
U
سرگردان
vortex
U
سرگردان
gadabout
U
سرگردان
wandering
U
سرگردان
wanderings
U
سرگردان
erratic
U
سرگردان
strafe
U
سرگردان
wanderer
U
سرگردان
dp
U
سرگردان
strays
U
سرگردان
straggles
U
سرگردان اواره
to be
[left]
stranded
U
سرگردان شدن
eddy current
U
جریان سرگردان
straggler
U
فراری سرگردان
errantly
U
بطور سرگردان
stragglers
U
فراری سرگردان
strays
U
گم شده یا سرگردان .
wandered
U
سرگردان شدن
wander
U
سرگردان شدن
straggled
U
سرگردان اواره
wanders
U
سرگردان شدن
to lead a
U
سرگردان کردن
errant
U
سرگردان حادثه جو
to go a
U
سرگردان شدن
stray current
U
جریان سرگردان
extravagate
U
سرگردان شدن
frustrated cargo
U
کالای سرگردان
straying
U
گم شده یا سرگردان .
divagate
U
سرگردان شدن
straggle
U
سرگردان اواره
straggling
U
سرگردان اواره
to be in a quandery
U
سرگردان یامتحیرشدن
stray
U
گم شده یا سرگردان .
derelict
U
ناو سرگردان
dodger
U
دور سرگردان جاخالی کن
dodgers
U
دور سرگردان جاخالی کن
ghost signals
U
علایم راداری سرگردان
erratically
U
بطور سیاریا سرگردان
roil
U
مخلوط کردن سرگردان شدن
awash
U
سرگردان بر روی امواج دریا
chaining
U
اتصال اجزا با استفاده از روش زنجیره سرگردان
loosest
U
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
looser
U
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
loose
U
توپ سرگردان بی صاحب مهاجم مهارنشده رها کردن زه و کمان
disbands
U
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disband
U
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
disbanding
U
منحل کردن متفرق کردن یا شدن
spasur
U
سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
U
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
to have short views
U
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained
U
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
up to it/the job
<idiom>
U
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbers
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponded
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
U
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
outnumbered
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbering
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond
U
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber
U
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
U
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs
U
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it
U
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belonged
U
مال کسی بودن وابسته بودن
belong
U
مال کسی بودن وابسته بودن
fit
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out
U
اماده بودن گوش بزنگ بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
U
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit
U
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job .
U
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit
U
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out
U
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest
U
شایسته بودن برای مناسب بودن
teleran system
U
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
monitors
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
U
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
abut
U
مماس بودن مجاور بودن
agree
U
متفق بودن همرای بودن
pertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
slouching
U
خمیده بودن اویخته بودن
haze
U
گرفته بودن مغموم بودن
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
governs
U
نافذ بودن نافر بودن بر
precede
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
govern
U
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
U
نافذ بودن نافر بودن بر
to stand for
U
نامزد بودن هواخواه بودن
pertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
pertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
consists
U
شامل بودن عبارت بودن از
depend
U
مربوط بودن منوط بودن
abuts
U
مماس بودن مجاور بودن
agreeing
U
متفق بودن همرای بودن
depended
U
مربوط بودن منوط بودن
slouch
U
خمیده بودن اویخته بودن
depends
U
مربوط بودن منوط بودن
slouched
U
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
U
خمیده بودن اویخته بودن
agrees
U
متفق بودن همرای بودن
owe
U
مدیون بودن مرهون بودن
inhere
U
جبلی بودن ماندگار بودن
abutted
U
مماس بودن مجاور بودن
precedes
U
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
consist
U
شامل بودن عبارت بودن از
reside
U
ساکن بودن مقیم بودن
resided
U
ساکن بودن مقیم بودن
appertains
U
مربوط بودن متعلق بودن
consisted
U
شامل بودن عبارت بودن از
urgency
U
فوتی بودن اضطراری بودن
appertaining
U
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
U
مربوط بودن متعلق بودن
consisting
U
شامل بودن عبارت بودن از
appertain
U
مربوط بودن متعلق بودن
owes
U
مدیون بودن مرهون بودن
resides
U
ساکن بودن مقیم بودن
pend
U
معوق بودن بی تکلیف بودن
having
U
مالک بودن ناگزیر بودن
disagree
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
conditionality
U
شرطی بودن مشروط بودن
owed
U
مدیون بودن مرهون بودن
include
U
شامل بودن متضمن بودن
wanted
U
فاقد بودن محتاج بودن
ablest
U
لایق بودن مناسب بودن
discord
U
ناجور بودن ناسازگار بودن
disagrees
U
مخالف بودن ناسازگار بودن
want
U
فاقد بودن محتاج بودن
abler
U
لایق بودن مناسب بودن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com