English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
put one's own house in order <idiom> U سروسامان دادن کار شخصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
shape up <idiom> U سروسامان به خود دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
to rangeoneself U قراردادن سروسامان گرفتن
put in one's two cents <idiom> U به شخصی نظریه دادن
personalize U جنبه شخصی دادن به
opportunism U بر مبنای نفع شخصی تغییر عقیده دادن
f.drss U جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
subscriber U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscribers U 1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
self organization U سروسامان دهی بنفس خود تنظیم وتنسیق خود
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
personal U شخصی
one U شخصی
ones U شخصی
personas U شخصی
personable U شخصی
civilians U شخصی
private U شخصی
personae U شخصی
persona U شخصی
civilian U شخصی
civil U شخصی
some one U شخصی
informal U شخصی
privates U شخصی
personal ownership U مالکیت شخصی
ibm personal computer U IBکامپیوتر شخصی
private property U دارایی شخصی
personal effects U لوازم شخصی
backcourt foul U خطای شخصی
personal motive U غرض شخصی
idols of the cave U اوهام شخصی
personal property U اموال شخصی
personal property U مایملک شخصی
idiograph U نشان شخصی
personal outlays U هزینههای شخصی
self employed U کار شخصی
personal exemptions U معافیتهای شخصی
personal error U خطای شخصی
personal constructs U سازههای شخصی
proenomen U نام شخصی
personal computing U محاسبات شخصی
A private car. U اتوموبیل شخصی
personal affairs U امور شخصی
personal action U دعوی شخصی
self-employed U کار شخصی
personal identity U هویت شخصی
passanger car U اتومبیل شخصی
private motive U غرض شخصی
personal interest U نفع شخصی
personal income U درامد شخصی
on one's shoulders <idiom> U مسئولیت شخصی
particular good U عین شخصی
hire out <idiom> U اجاره شخصی
self-interest U نفع شخصی
personal pronouns U ضمائر شخصی
personal service U خدمت شخصی
very own <adj.> U خصوصی [شخصی]
paraphernalia U اموال شخصی زن
personal right U حقوق شخصی
personal requirment U حوائج شخصی
self intrest U نفع شخصی
personal saving U پس انداز شخصی
personal computer U کامپیوتر شخصی
personal computers U کامپیوتر شخصی
somebody U یک شخص شخصی
personalty U اموال شخصی
personalized form letter U فرم شخصی
personal staff U ستاد شخصی
ea state in severalty U ملک شخصی
personal influence U نفوذ شخصی
oomph U چاذبه شخصی
individual foul U خطای شخصی
personal service U ابلاغ شخصی
personal pronoun U ضمیر شخصی
self interest U غرض شخصی
informal observations U مشاهدات شخصی
under one's thumb <idiom> U زیرنظر شخصی
by end U غرض شخصی
personalty U دارایی شخصی
self will U اراده شخصی
personal remarks U انتقادات شخصی
who U چه شخصی چه اشخاصی
bomb scare U اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
whosoever U هر شخصی که باشد
self interest U نفع شخصی
separate estate U اموال شخصی زن
personal requirment U احتیاجات شخصی
under one's belt <idiom> U میل شخصی
whoso U هر شخصی که باشد
personal chattels U دارایی شخصی منقول
bunched income U درامد خدمات شخصی
pocket expenses U هزینه مختصر شخصی
bye end U غرض شخصی قصدپنهان
home use entry U اعلامیه مصرف شخصی
personal income tax U مالیات بر درامد شخصی
individualization of punshment U شخصی کردن مجازاتها
to hold in d. U درتصرف شخصی داشتن
fill (someone) in <idiom> U جزئیات را به شخصی گفتن
unbeknownst U خارج از معلومات شخصی
unbeknown U خارج از معلومات شخصی
ibm personal computer xt U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
in one's best interest U به صلاح خود شخصی
mannerisms U اطوار واخلاق شخصی
ibm personal computer system/ U کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
ibm personal computer at U کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
author U شخصی که برنامه می نویسد
toe the line <idiom> U انجام وفایف شخصی
valor U ارزش شخصی واجتماعی
self-interested U در بند نفع شخصی
self interested U در بند نفع شخصی
individual income tax U مالیات بر درامد شخصی
mannerism U اطوار واخلاق شخصی
personal identification number U شماره شناسایی شخصی
personal property U دارایی شخصی منقول
duffle bag U کیسه لوازم شخصی
self intrested U دربند نفع شخصی
owns U شخصی مال خودم
in one's hair <idiom> U عصبانی کردن شخصی
With my own capital . U با سرمایه شخصی خودم
onother's money U پول شخصی دیگر
privy seal U مهر شخصی پادشاه
owning U شخصی مال خودم
pinning U شماره شناسایی شخصی
leave alone <idiom> U راحت گذاشتن (شخصی)
pinned U شماره شناسایی شخصی
pin U شماره شناسایی شخصی
owned U شخصی مال خودم
own U شخصی مال خودم
play (someone) for something <idiom> U به بازی گرفتن شخصی
private property U دارایی شخصی بلامعارض
self regard U حفظ منافع شخصی
mend one's ways <idiom> U اثبات عادت شخصی
turn (someone) on <idiom> U به هیجان آوردن شخصی
valour U ارزش شخصی واجتماعی
theatergoer U شخصی که مکرر به تئاترمیرود
paraphernal U وابسته به دارایی شخصی زن
pim U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
senders U شخصی که پیام ارسال میکند
operators U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
caller U شخصی که تقاضای تماس دارد
wear down <idiom> U زوار شخصی ازخستگی در رفتن
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
operator U شخصی که با کامپیوتر کار میکند
chattel U مال منقول دارایی شخصی
fair-weather friend <idiom> U شخصی که تنها دوست است
get a grip of oneself <idiom> U کنترل کردن احساسات شخصی
sender U شخصی که پیام ارسال میکند
tandy model 000hl U IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
accessor U شخصی که به داده دسترسی دارد
woodworth personal data sheet U پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
stentor U شخصی که صدای بلندی دارد
ibm pc compatible computer U کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
lifeguards U نجات غریق محافظ شخصی
copy for private use U نسخه برای استفاده شخصی
self revelation U افشاء افکار واحساسات شخصی
message U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages U اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
musical chairs <idiom> U هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
vectra pc tm U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
It's for my personal use. برای استفاده شخصی است.
lightplane U هواپیمای شخصی کوچک وسبک
crackpot <idiom> U شخصی خنثی وبی اهمیت
lifeguard U نجات غریق محافظ شخصی
square peg in a round hole <idiom> U شخصی که مناسب کاری نباشد
ex gratia U به خاطر میل یا علاقهی شخصی
self help U اعاشه از راه کار شخصی
self-help U اعاشه از راه کار شخصی
close to home <idiom> U به احساسات شخصی نزدیک شدن
stand up and be counted <idiom> U گفتن نظر شخصی درجمع
ex-directory U شخصی که چنین شمارهای را دارد
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
consulting U شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
commercial water movement U حمل و نقل با کشتیهای شخصی
commercial type vehicle U خودروی تجارتی خودروهای شخصی
lowerclassman U شخصی که از طبقه پایین است
disposable income U درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
pull the rug out from under <idiom> U بهم ریختن نقشه شخصی
take to the cleaners <idiom> U همه پولهای شخصی رابردن
take for <idiom> U اشتباه شخصی برای چیزی
let (someone) have it <idiom> U شخصی را به سختی صدمه زدن
pc 00 U IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
names U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
name U کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
callers U شخصی که تقاضای تماس دارد
personal information manager U برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
personal disposable income U درامد قابل تصرف شخصی
personal computing U استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
To have selfish motives . to have an axe to grind. U غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
analyst U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
analysts U شخصی مسئلهای را بررسی میکند
chaperon U شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
copyrights U شخصی که دارای حق کپی در کاری است
Hear it on the grapevine <idiom> U [شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
spotlighted U شخصی که در زیرنورافکن صحنه نمایش قرارگرفته
pirates U شخصی که چیزی را کپی میکند و می فروشد
atari U یک شرکت تولیدکننده بزرگ کامپیوترهای شخصی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com