Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 39 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
it turned my head
U
سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rolls
U
بدوران انداختن
roll
U
بدوران انداختن
rolled
U
بدوران انداختن
nouveau riche
U
تازه بدوران رسیده
nouveau-riche
U
تازه بدوران رسیده
parvenu
U
تازه بدوران رسیده
infantile
U
مربوط بدوران کودکی
nouveaux-riches
U
تازه بدوران رسیده
parvenus
U
تازه بدوران رسیده
threw
U
انداخت
primer
U
وابسته بدوران بشر اولیه
protolithic
U
وابسته بدوران ماقبل عصرسنگ
primers
U
وابسته بدوران بشر اولیه
i was prostrated by fever
U
تب مرا از پا انداخت
he bobbed a curtsy
U
سلامی انداخت
Her cheeks were fushed .
U
لپهایش گه انداخت
upstart
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
upstarts
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
It wI'll get us into trouble.
U
ما را به درد سر خواهد انداخت
It set me thinking . It made me think .
U
مرابفکر واداشت ( انداخت )
gestation
U
حاملگی وابسته بدوران رشد تخم یانطفه
He lowered himself in the esteem of his friends.
U
خودش را از چشم دوستانش انداخت
He shrugged his shoulders.
U
او
[مرد]
شانه اش را بالا انداخت.
He wI'll expedite our case.
U
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
He put me out of business.
U
مرا از کسب وکاسبی انداخت
He hung his head in shame.
U
از خجالت سرش راپایین انداخت
carpetbaggers
U
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger
U
تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
reindeer
U
گوزن شمالی وابسته بدوران کهنه سنگی اروپا
Her sad story moved us to tears.
U
داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
The baby was kicking and scraming .
U
نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
it filled their hearts with t
U
ترس زیاد دردل انها انداخت
Such exravagance reduced her to beggary .
U
این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
His invevtion made a noise in the world.
U
اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
He kept glancing toward the entrance.
U
او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
The incident set off a debate.
U
این رویداد بحثی را به راه انداخت
[برانگیخت]
.
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made .
U
جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
free float
U
مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com