English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
slater U سرزنش کننده کارگرسنگ لوح
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expostulator U سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
taunter U سرزنش کننده
rater U سرزنش کننده
railer U سرزنش کننده
twitters U سرزنش کننده
twittering U سرزنش کننده
twittered U سرزنش کننده
twitter U سرزنش کننده
scolder U سرزنش کننده
vituperator U سرزنش کننده
renouncer U سرزنش و انتقاد کننده
snubber U سرزنش کننده کمک فنر
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
expostulation U سرزنش
condemnations U سرزنش
condemnation U سرزنش
remonstrance U سرزنش
railings U سرزنش
dressing-down U سرزنش
exprobration U سرزنش
reproached U سرزنش
reproach U سرزنش
censures U سرزنش
censured U سرزنش
censure U سرزنش
ratings U سرزنش
rating U سرزنش
rail U سرزنش
reproaches U سرزنش
increpation U سرزنش
blaming U سرزنش
chastiesement U سرزنش
blames U سرزنش
twit U سرزنش
twits U سرزنش
scolding U سرزنش
blamed U سرزنش
demerit U سرزنش
blame U سرزنش
reproof U سرزنش
upbraiding U سرزنش
repoach U سرزنش
reprehension U سرزنش
railing U سرزنش
nagging U سرزنش
sneap U سرزنش
stinger U سرزنش
reproofs U سرزنش
demerits U سرزنش
reproaching U سرزنش
censuring U سرزنش
rocket [British E] U سرزنش
talking-to U سرزنش رسمی
sarcasm U ریشخند سرزنش
dispraise U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
irreproachable U سرزنش نکردنی
reproachless U سرزنش نکردنی
lash vt U سرزنش کردن
vituperation U بدگویی سرزنش
berating U سرزنش کردن
call down U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
vituperate U سرزنش کردن
sneap U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
admonitions U سرزنش دوستانه
natters U سرزنش کردن
admonition U سرزنش دوستانه
nattering U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
reproved U سرزنش کردن
berates U سرزنش کردن
reprimanded U سرزنش کردن
reprehensible U سرزنش کردنی
reprimanding U سرزنش کردن
reprehensible U سزاوار سرزنش
reprimands U سرزنش کردن
irreprehensible U سرزنش نکردنی
twittingly U سرزنش کنان
reprovingly U سرزنش کنان
berate U سرزنش کردن
reprovable U شایان سرزنش
reprehend U سرزنش کردن
threap U سرزنش کردن
reprimand U سرزنش کردن
vituperatively U سرزنش کنان
raillery U سرزنش انتقاد
berated U سرزنش کردن
rebuke U سرزنش کردن
blameworthiness U شایستگی سرزنش
rebuked U سرزنش کردن
blameful U سزاوار سرزنش
rebukes U سرزنش کردن
blamable U قابل سرزنش
blamable U سزاوار سرزنش
vituperatory U سرزنش امیز
talking to U سرزنش رسمی
reproving U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
rap U سرزنش سخت
censured U سرزنش کردن
raps U سرزنش سخت
objurgation U سرزنش سخت
objurgatory U سرزنش امیز
give it to <idiom> U سرزنش کردن
repoachful U سرزنش امیز
rebuking U سرزنش کردن
censure U سرزنش کردن
chides U سرزنش کردن
reproves U سرزنش کردن
reprove U سرزنش کردن
upbraid U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
twit U سرزنش کردن
upbraided U سرزنش کردن
upbraids U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
twits U سرزنش کردن
obloquy U سرزنش افترا
chide U سرزنش کردن
to get a rocket [British E] <idiom> U سرزنش شدن
wig U سرزنش کردن
trounced U سرزنش کردن
wigs U سرزنش کردن
trounces U سرزنش کردن
to get ticked off [British E] <idiom> U سرزنش شدن
trounce U سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom> U سرزنش کردن
censuring U سرزنش کردن
haze U سرزنش کردن
chid U سرزنش کردن
censures U سرزنش کردن
trouncing U سرزنش کردن
blameworthy U گناهکار سزاوار سرزنش
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
irreproachableness U غیرقابل سرزنش بودن
snub U کلفت وکوتاه سرزنش
snub U جلوگیری سرزنش کردن
snubbed U کلفت وکوتاه سرزنش
snubbing U کلفت وکوتاه سرزنش
snubs U کلفت وکوتاه سرزنش
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
finger-wagging U سرزنش [اصطلاح روزمره]
censure U سرزنش [اصطلاح روزمره]
to chide somebody U کسی را سرزنش کردن
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
to tick somebody off [British E] U کسی را سرزنش کردن
to tell somebody off U کسی را سرزنش کردن
reproachfully U بطور سرزنش امیز
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
irreproachability U غیرقابل سرزنش بودن
irreprovable U غیر قابل سرزنش
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
chidden U صداکردن سرزنش کردن
reproof U سرزنش [اصطلاح روزمره]
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
unimpeachable U غیر قابل سرزنش
renounces U سرزنش یا متهم کردن
scold U زن غرولندو سرزنش کردن
wite U توهین سرزنش کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
bobbing U سرزنش یا طعنه شوخی
bobs U سرزنش یا طعنه شوخی
pricks of conscience U سرزنش ها یا نیشهای وجدان
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
to hall over the couls U سرزنش یا توبیخ کردن
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
to drop on U سرزنش یاتنبیه کردن
bob U سرزنش یا طعنه شوخی
reprimanded U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimands U سرزنش وتوبیخ رسمی
scolds U زن غرولندو سرزنش کردن
scolded U زن غرولندو سرزنش کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
reprimand U سرزنش وتوبیخ رسمی
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
rebuking U توبیخ کردن سرزنش
rebukes U توبیخ کردن سرزنش
rebuked U توبیخ کردن سرزنش
rebuke U توبیخ کردن سرزنش
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
reprimanding U سرزنش وتوبیخ رسمی
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
take to task <idiom> U به خاطر اشتباه سرزنش شدن
skin alive <idiom> U سرزنش کردن،کتک زدن
imputable U اسناد دادنی سزاوار سرزنش
twinges U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
twinge U سوزش سرزنش وجدان دردشدیدوناگهانی
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
term of reproach U سخن سرزنش امیز یا ننگ اور
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com