Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 54 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ambush
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushed
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushes
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
ambushing
U
سربازانی که درکمین نشسته اند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
mounted infantry
U
سربازانی که در سفرسوارمیشوندولی پیاده می جنگند
to lie in w
U
درکمین نشستن
to lie in a
U
درکمین نشستن
waylaying
U
درکمین کسی نشستن
to spy upon any one
U
درکمین کسی بودن
waylaid
U
درکمین کسی نشستن
waylays
U
درکمین کسی نشستن
waylay
U
درکمین کسی نشستن
sejant
U
نشسته
sedimentary
U
ته نشسته
sitting
U
نشسته
soapless
U
نشسته
aground
U
به گل نشسته
sedentary
U
نشسته
sedent
U
نشسته
sittings
U
نشسته
vega
U
کرکس نشسته
fretty
U
چرک نشسته
aground
U
به خشکی نشسته
aground
U
بگل نشسته
stranded
U
بگل نشسته
sprint start
U
استارت نشسته
superannuated
U
باز نشسته
crouch start
U
استارت نشسته
sitting position
U
وضعیت نشسته
Zen
U
استراحت بحالت نشسته
zazen
U
پایان استراحت نشسته
He was sitting on my left (left side)
U
طرف چپ من نشسته بود
herculis
U
بر زانو نشسته راقص
hercules
U
بر زانو نشسته راقص
valdez
U
پرت بالانس از حالت نشسته
Dust has accumulated
[settled]
on the chairs.
روی صندلی ها خاک نشسته
jackson haines spin
U
چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
She was sitting in the corner of the room .
U
گوشه اتاق نشسته بود
saddlefast
U
محکم روی زین نشسته
She was sitting on my right.
U
سمت راست من نشسته بود
You are a back seat drive.You are on the sidelines.
U
کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
my neighbour at dinner
U
کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
split lean
U
پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
kieselguhr
U
سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
totake
U
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
lurk
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
U
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
he stroked
U
درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
time is the great healer
<proverb>
U
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
The place was fully packed .
U
گوش تا گوش آدم نشسته بود
wool in the grease
U
پشم نشسته پشم تازه چیده
alpha herculis
U
الفا- زانو زده الفا- بر زانو نشسته
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com