English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 103 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to get in a word edgeways U سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dialogue U هم سخنی
dialogues U هم سخنی
incommunicativeness U کم سخنی
laconicism U کوته سخنی
lambency U نرم سخنی
pass a remark U سخنی گفتن
speak a word U سخنی بگویید
laconism U کوته سخنی سخن پر مغز
to interject a remark U سخنی را بطور معترضه گفتن
claptrap U سخنی که برای ستایش دیگران بگویند
to interject a remark U سخنی را در میان سخن دیگران گفتن
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
paradoxicality U چگونگی سخنی که درفاهرمهمل ودرمعنی درست باشد
enjambment U دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
worded U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
betwixt U درمیان
altern U یک درمیان
in between U درمیان
tween U درمیان
between U درمیان
midst U درمیان
amid U درمیان
amidst U درمیان
twixt U درمیان
alternate U یک درمیان
alternated U یک درمیان
alternates U یک درمیان
triple space U دو خط درمیان کردن
affiliating U درمیان خودپذیرفتن
among U درمیان درزمرهء
amid ships U درمیان کشتی
amidships U درمیان کشتی
interlucent U درمیان درخشنده
Every three days . U سه روز درمیان
d. about U یک روز درمیان
every other d. U یک روز درمیان
every other day U یک روز درمیان
double space U یک خط درمیان نوشتن
Every other day . On alternate days . U یکروز درمیان
Among the people . U درمیان مردم
affiliates U درمیان خودپذیرفتن
affiliated U درمیان خودپذیرفتن
interjected U درمیان انداختن
interjecting U درمیان انداختن
enclosing U درمیان گذاشتن
interject U درمیان انداختن
interjects U درمیان انداختن
encloses U درمیان گذاشتن
affiliate U درمیان خودپذیرفتن
enclose U درمیان گذاشتن
midship U واقع درمیان کشتی
to stand across the road U درمیان جاده ایستادن
medially U چنانکه درمیان باشد
adopting U درمیان خود پذیرفتن
adopt U درمیان خود پذیرفتن
adopts U درمیان خود پذیرفتن
alternates U یک درمیان امدن متناوب
alternate U یک درمیان امدن متناوب
alternated U یک درمیان امدن متناوب
mediated U درمیان واقع شدن
across U ازاین سو بان سو درمیان
mediates U درمیان واقع شدن
mediate U درمیان واقع شدن
mediating U درمیان واقع شدن
cross file U یک درمیان در دو جهت قراردادن
mediating U واقع درمیان غیر مستقیم
mediated U واقع درمیان غیر مستقیم
intermediate U درمیان اینده مداخله کننده
mediates U واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving U درمیان انباره جای دادن
epizootic U منتشر شونده درمیان جانوران
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
interscholastic U واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
epenthesis U الحاق حرفی درمیان کلمه
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
pierglass U اینه قدی درمیان دوپنجره
mediate U واقع درمیان غیر مستقیم
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
to run the gauntlet U درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal U روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
bass viol U ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
triggerman U ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
intra U پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
extensiontable U میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intervale U پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
pyrenran U وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
intercurrent U مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
intercurreace U مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal U وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
canoness U زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
to knit peace between nations U ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
water plate U بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gophers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie U فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gofers U کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com