Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 106 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
puritanic
U
سخت گیریا متظاهردر اموردینی یا اخلاقی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
moralises
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizes
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralized
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralising
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralised
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralize
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
moralizing
U
نتیجه اخلاقی گرفتن از اخلاقی کردن
untangled
U
از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
untangle
U
از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
untangles
U
از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
untangling
U
از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
intuitivism
U
اصولی که بموجب ان مبادی اخلاقی را حسی میدانند اصول اخلاقی حسی
antinomian
U
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
immorality
U
بد اخلاقی
petulance
U
بد اخلاقی
petulancy
U
بد اخلاقی
moral
U
اخلاقی
gnomic
U
اخلاقی
ethical
U
اخلاقی
dual morality
U
دوگانگی اخلاقی
immorally
U
از ازروی بد اخلاقی
imputability
U
مسئولیت اخلاقی
ethical relativism
U
نسبیت اخلاقی
apologue
U
حکایت اخلاقی
good naturedly
U
به خوش اخلاقی
code of ethics
U
ضوابط اخلاقی
ethicize
U
اخلاقی کردن
principle
U
اخلاقی کردن
ethical code
U
ضوابط اخلاقی
low
[morally bad]
<adj.>
U
بد
[از نظر اخلاقی]
moralistic
U
تحمیلگر اخلاقی
superego
U
شخصیت اخلاقی
sinuosity
U
انحراف اخلاقی
obliquity
U
انحراف اخلاقی
moral perception
U
حس تشخیص اخلاقی
moral education
U
اموزش اخلاقی
principle
U
اصل اخلاقی
parables
U
داستان اخلاقی
conduct
U
رفتار اخلاقی
conducted
U
رفتار اخلاقی
conducting
U
رفتار اخلاقی
conducts
U
رفتار اخلاقی
precept
U
قاعده اخلاقی
precepts
U
قاعده اخلاقی
fable
U
حکایت اخلاقی
fables
U
حکایت اخلاقی
parable
U
داستان اخلاقی
immoral
U
غیر اخلاقی
maxims
U
گفته اخلاقی
bywords
U
گفته اخلاقی
maxim
U
گفته اخلاقی
byword
U
گفته اخلاقی
tropologic
U
دارای تفسیر اخلاقی
fortitude
U
شهامت اخلاقی شکیبایی
moral realism
U
واقع نگری اخلاقی
ethics
U
اصول اخلاقی اخلاقیات
reform school
U
مدرسه تهذیب اخلاقی
on principle
U
از لحاظ قیود اخلاقی
axiological
U
مبحث نوامیس اخلاقی
psychodrama
U
نمایش اخلاقی وانتقادی
foibles
U
صعف اخلاقی ضعف
chung shin sooyak
U
فرهنگ اخلاقی تکواندو
cloaca
U
مرکز مفاسد اخلاقی
foible
U
صعف اخلاقی ضعف
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
perversions
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
perversion
U
انحراف جنسی یا اخلاقی
frailly
U
بطورشکننده باضعف اخلاقی
axiomatic
U
حاوی پند یا گفتههای اخلاقی
unmorality
U
عدم مراعات اصول اخلاقی
To be short tempered with someone.
U
با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
scruple
U
نهی اخلاقی وسواس باک
moralists
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
inofficious
U
خارج ازوفیفه اخلاقی یاطبیعی
amoral
U
بدون احساس مسئولیت اخلاقی
moralist
U
فیلسوف یا معلم اخلاق اخلاقی
principle
U
مرام اخلاقی قاعده کلی
deontology
U
وفیفه شناسی علم وفایف اخلاقی
de rigueur
U
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
I feel morally bound to …
U
از نظر اخلاقی خود را مقید می دانم که ...
The moral of the story is that …
U
نتیجه اخلاقی این داستان اینست که ...
utilitarian
U
معتقدباصل اخلاقی سودمند گرایی سودمندگرا
to preach moral principles
U
اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
to draw a moral
U
معنی یا نتیجه اخلاقی داستانی را فهماندن
an unprincipled conduct
U
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
preachify
U
بطور کسالت اوروعظ یا بحث اخلاقی کردن
frailty
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
frailties
U
نحیفی خطایی که ناشی ازضعف اخلاقی باشد
shyster
U
کسیکه در قانون وسیاست فاقداصول اخلاقی است
to point a moral
U
اصل اخلاقی را نشان دادن یابکار بردن
ethic
U
روش اخلاقی یک نویسنده یامکتب علمی یا ادبی و یاهنری
conscientious objectors
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
This is contray to all moral principles ( codes ) .
U
این کار مخالف کلیه اصول وضوابط اخلاقی است
conscientious objector
U
کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
institutionalism
U
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
normative economics
U
اقتصاد اخلاقی اقتصاد رفاه که در ان قضاوت ارزشی صورت میگیرد
ethic
U
غالبا بصورت جمع علم اخلاق بجث درامور اخلاقی اصول اخلاق
expurgated
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgating
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgates
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
expurgate
U
حذف کردن تصفیهء اخلاقی کردن
idiosyncrasies
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasy
U
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
against nature
U
غیر اخلاقی غیر طبیعی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com