Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
soild solution
U
محلول جامد
solid solution
U
محلول جامد
substitutional solid solution
U
محلول جامد جانشینی
short cycle annealing
U
سخت گردانی در زمان کم سخت گردانی در مدت زمان کوتاه
With passage of time .
U
با گذشت زمان
time period
U
گذشت زمان
lapsing
U
گذشت زمان
lapses
U
گذشت زمان
lapse
U
گذشت زمان
time span
U
گذشت زمان
period/stretch/lapse of time
U
گذشت زمان
period
U
گذشت زمان
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
anodization
U
به وسیله عمل الکترولیز در محلول اسیدکرومیک
cure time
U
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
ageing
U
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
non uniformal surfacee
U
سطح نایکنواخت
[ذرتی بودن سطح فرش در اثر پرداخت ناموزون اولیه و یا پاخوردگی با گذشت زمان.]
independent computer
U
manufacturers peripheralequipment سازمانی تشکیل یافته از شرکت هایی که درساخت یک یا چندین وسیله کامپیوتری تخصص دارند
accumulation time
U
زمان تحت تعمیر بودن وسیله
check out time
U
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
conscription of wealth
U
مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
strain hardenability
U
قابلیت سخت گردانی کششی قابلیت سخت گردانی تغییربعدی قابلیت سخت گردانی سرد
rapid
U
وسیله یا حافظهای که زمان دستیابی آن بسیار کوتاه است
failures
U
متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
failure
U
متوسط زمان که یک وسیله بین دو قط عی میتواند کار کند
major cycle
U
کمترین زمان دستیابی به وسیله ذخیره سازی مکانیکی
strain hadening
U
سخت گردانی کششی سخت گردانی تغییر بعدی
up time
U
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
word
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
synchronised
U
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronises
U
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronizes
U
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
worded
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
synchronize
U
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
synchronising
U
اطمینان از اینکه دو یا چند وسیله یا پردازنده از زمان و عمل هم سان هستند
duty rated
U
بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
contention
U
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
soak
U
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
soaks
U
اجرای برنامه یا وسیله به طور پیاپی در یک زمان برای اطمینان از این که به درستی کار میکند
contentions
U
سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
associates
U
همبسته
associated
U
همبسته
associate
U
همبسته
close-knit
U
همبسته
associating
U
همبسته
agglomerate
U
همبسته
correlated
U
همبسته
alloys
U
همبسته
alloy
U
همبسته
copper alloy
U
همبسته کالا
connected graph
U
گراف همبسته
correlate
U
همبسته بودن
correlates
U
همبسته بودن
correlating
U
همبسته بودن
alloys
U
همبسته کردن
alloy
U
همبسته کردن
alloy
U
الیاژ همبسته
alloys
U
الیاژ همبسته
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
connected acyclic graph
U
گراف همبسته نادوری
correlation
U
ارتباط همبسته کردن
chains
U
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chain
U
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
radar netting
U
تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
sensor
U
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
try by martial law
U
به وسیله دادگاه نظامی محاکمه شدن طبق قوانین زمان جنگ محاکمه شدن
demilitarization
U
تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
pad
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads
U
ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
forgave
U
از ... گذشت
ungenerous
U
بی گذشت
uncharitable
U
بی گذشت
unforgiving
U
بی گذشت
forbearing
U
با گذشت
amnesties
U
گذشت
generously
U
یا گذشت
forbearingly
U
با گذشت
illiberal
U
بی گذشت
forgivingness
U
گذشت
forgiveness
U
گذشت
passing
U
در گذشت
amnesty
U
گذشت
big-hearted
U
با گذشت
solvable
U
محلول
solutions
U
محلول
solution
U
حل محلول
solution
U
محلول
dilution
U
محلول
antifreezing solution
U
محلول ضد یخ
solutions
U
حل محلول
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
regimental
U
گردانی
rambles
U
سر گردانی
ramble
U
سر گردانی
rambled
U
سر گردانی
waive
U
گذشت کردن از
pardoned
U
امرزش گذشت
it is all up
U
گذشت ورفت
waived
U
گذشت کردن از
pardon
U
امرزش گذشت
waives
U
گذشت کردن از
time lapse
U
گاه گذشت
remissive
U
گذشت کننده
time is up
U
وقت گذشت
remittal
U
گذشت پرداخت
I had an awful time .
U
به من خیلی بد گذشت
forbear
U
گذشت کردن
intolerant
U
بی گذشت متعصب
with each passing year
U
با گذشت هر سال
remission
U
گذشت تخفیف
forbears
U
گذشت کردن
obituary
U
اگهی در گذشت
it crossed my mind
U
بخاطری گذشت
forbearingly
U
از روی گذشت
obituaries
U
اگهی در گذشت
tolerance
U
مرز گذشت
tolerances
U
مرز گذشت
pardoning
U
امرزش گذشت
pardons
U
امرزش گذشت
normal solution
U
محلول نرمال
buffer solution
U
محلول بافر
acid solution
U
محلول اسید
standard solution
U
محلول استاندارد
alkaline solution
U
محلول قلیایی
solvate
U
ماده محلول
caustic solution
U
محلول سوزاور
stock solution
U
محلول ذخیره
ideal solution
U
محلول ایده ال
ammonia water
U
محلول امونیاکی
dissolved solids
U
مواد محلول
buffer
U
محلول تامپون
benedict's solution
U
محلول بندیکت
pseudosolution
U
شبه محلول
saline
U
محلول نمک
emulsoid
U
محلول سریشمی
battery solution
U
محلول باتری
cutting solution
U
محلول برش
ammonia
U
محلول امونیاک
water glass
U
شیشه محلول
soluble
U
حل شدنی محلول
acid soluble
U
محلول در اسید
soap solution
U
محلول صابون
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
fouls
U
رسوب
foulest
U
رسوب
fouler
U
رسوب
sediments
U
رسوب
residual
U
رسوب
sediment
U
رسوب
alluvion
U
رسوب
precipitation
U
رسوب
sinter
U
رسوب
deposit
U
رسوب
foul
U
رسوب
illuviation
U
رسوب
percipitate
U
رسوب
fouling
U
رسوب
alluvium
U
رسوب
deposits
U
رسوب
mud
U
رسوب
fouled
U
رسوب
dreg
U
رسوب
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
We had a very rough time.
U
نه ما خیلی سخت گذشت
Many years passed .
U
چندین سال گذشت
We had a very enjoyable time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
got through (the bill got through the ma
U
لایحه از مجلس گذشت
the bill got throught the majlis
U
لایحه از مجلس گذشت
last sunday
U
همین یکشنبه که گذشت
We had a lovely ( nice ,enjoyable ) time .
U
به ما خیلی خوش گذشت
reentry point
U
نقطه باز گذشت
generosity
<adj.>
U
گذشت
[صفت اخلاقی]
i was too indulgent to him
U
زیاد به او گذشت کردم
revolvable
U
دور گردانی
hardening
U
سخت گردانی
file handling
U
پرونده گردانی
rim drive
U
لبه گردانی
rectification
U
راست گردانی
repeals
U
باز گردانی
runaround
U
دور سر گردانی
repeal
U
باز گردانی
magnetization
U
مغناطیس گردانی
thinning
U
رقیق گردانی
transliteration
U
نویسه گردانی
data handling
U
داده گردانی
exception handling
U
استثنا گردانی
solids
U
جامد
rigid
U
جامد
inorganic
U
جامد
robust
U
جامد یا
massy
U
جامد
heavyset
U
جامد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com