Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 87 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
at it
U
سخت مشغول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
active
U
مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
background
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds
U
چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
busied
U
مشغول
busied
U
مشغول کردن
busied
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier
U
مشغول
busier
U
مشغول کردن
busier
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies
U
مشغول
busies
U
مشغول کردن
busies
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest
U
مشغول
busiest
U
مشغول کردن
busiest
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy
U
مشغول
busy
U
مشغول کردن
busy
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying
U
مشغول
busying
U
مشغول کردن
busying
U
1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
engage
U
مشغول کردن
engages
U
مشغول کردن
working
U
مشغول کار
workings
U
مشغول کار
occupied
U
مشغول
opposite numbers
U
افسران مشغول به کار
at
U
مشغول
supervisory
U
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
lazier
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
laziest
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
U
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
occupies
U
مشغول داشتن
occupies
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupy
U
مشغول داشتن
occupy
U
مشغول کردن به کار گرفتن
occupying
U
مشغول داشتن
occupying
U
مشغول کردن به کار گرفتن
amuse
U
مشغول کردن تفریح دادن
amuses
U
مشغول کردن تفریح دادن
employ
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employed
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employing
U
مشغول کردن بکار گرفتن
employs
U
مشغول کردن بکار گرفتن
indebted
U
مشغول الذمه مقروض
indebted
U
مشغول الذمه
activities
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activities
U
فعال یا مشغول بودن
activity
U
چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activity
U
فعال یا مشغول بودن
at work
U
مشغول کار
busy at
U
مشغول
busy with
U
مشغول
chandler
U
کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
engross
U
احتکارکردن مشغول
get to work
U
مشغول کارشوید
go about
U
مشغول شدن به
go at
U
جدا مشغول شدن به
hardscrabble
U
دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
he applied him self to study
U
مشغول تحصیل شد
he is at work
U
مشغول کاراست
in a
U
مشغول کار
in a
U
مشغول نبرد
in the schools
U
مشغول دادن امتحانات دانشگاه
in treaty
U
مشغول مذاکره و عقد پیمان
intent on doing anything
U
سخت مشغول کاری
overbusy
U
زیاد مشغول
play at
U
بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
scoolable
U
مشغول تحصیل اجباری
stick to your work
U
بکار خود مشغول باشید
switched network backup
U
انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
to a. oneself
U
مشغول شدن اماده شدن
to busy oneself
U
خودرا مشغول کردن
to d. one self
U
مشغول شدن
to employ oneself
U
مشغول شدن
under an obligation
U
مشغول الذمه
up to the eyes in work
U
سخت مشغول کار
amused
U
سرگرم شده و مشغول
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
The line is busy (engaged).
U
صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
go about
<idiom>
U
مشغول بودن با
on the go
<idiom>
U
مشغول دویدن
twiddle one's thumbs
<idiom>
U
مشغول نبودن
(in) up to the chin
<idiom>
U
خیلی مشغول با کسی
Quchan
U
قوچان
[شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
to engage in something
[in doing]
something
U
خود را به چیزی
[کاری]
مشغول کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com