Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dwell
U
ساکن شدن زمان توقف
dwelled
U
ساکن شدن زمان توقف
dwells
U
ساکن شدن زمان توقف
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
down time
U
زمان توقف
idle period
U
زمان توقف
machine idle time
U
زمان توقف ماشین
machine down time
U
زمان توقف ماشین
block time
U
زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
cycles
U
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycle
U
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled
U
زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
persistence
U
مدت زمان یک CRT یک تصویر را نمایش میدهد پس از توقف دنبال کردن مسیر اشعه تصویر روی صفحه نمایش
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
stand fast
U
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presents
U
زمان حاضر زمان حال
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
abider
U
ساکن
domiciled
U
ساکن
inert
U
ساکن
quiescent
U
ساکن
occupier
U
ساکن
denizens
U
ساکن
occupiers
U
ساکن
still
U
ساکن
stiller
U
ساکن
denizen
U
ساکن
stillest
U
ساکن
resident
U
ساکن
irenic
U
ساکن
dwelling
U
ساکن
dwellings
U
ساکن
habitant
U
ساکن
residents
U
ساکن
resting
U
ساکن
stills
U
ساکن
dweller
U
ساکن
static
U
ساکن
occupants
U
ساکن
inmates
U
ساکن
inmate
U
ساکن
statist
U
ساکن
lodger
U
ساکن
stilly
U
ساکن
lodgers
U
ساکن
occupant
U
ساکن
abiding
U
ساکن
residing
U
ساکن
slack water
U
اب ساکن
dead
U
ساکن
inhabitant
U
ساکن
stationary
U
ساکن
waveless
U
ساکن
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
pacific
U
اقیانوس ساکن
dwell
U
ساکن بودن
populates
U
ساکن شدن
freeman
U
ساکن شهر
populate
U
ساکن شدن
freemen
U
ساکن شهر
Aborigine
ساکن اولیه
northern
U
ساکن شمال
dwells
U
ساکن بودن
populating
U
ساکن شدن
dwelled
U
ساکن بودن
quietest
U
ساکن خاموش
easterners
U
ساکن مشرق
easterner
U
ساکن مشرق
colonize
U
ساکن شدن در
colonising
U
ساکن شدن در
colonises
U
ساکن شدن در
colonised
U
ساکن شدن در
abides
U
ساکن شدن
abided
U
ساکن شدن
abide
U
ساکن شدن
silvicolous
U
ساکن جنگل
peopling
U
ساکن شدن
peoples
U
ساکن شدن
peopled
U
ساکن شدن
people
U
ساکن شدن
mountaineer
U
ساکن کوه
quiet
U
ساکن خاموش
dwelt
U
ساکن بود
colonized
U
ساکن شدن در
colonizes
U
ساکن شدن در
isthmian
U
ساکن تنگه
calms
U
ساکت ساکن
calming
U
ساکت ساکن
calmest
U
ساکت ساکن
calmer
U
ساکت ساکن
calmed
U
ساکت ساکن
calm
U
ساکت ساکن
denizens
U
ساکن کردن
denizen
U
ساکن کردن
inhabits
U
ساکن شدن
inhabiting
U
ساکن شدن
inhabit
U
ساکن شدن
settles
U
ساکن کردن
settle
U
ساکن کردن
colonizing
U
ساکن شدن در
mountaineers
U
ساکن کوه
hospitaler
U
ساکن بیمارستان
rest mass
U
جرم ساکن
rest position
U
وضعیت ساکن
static friction
U
اصطکاک ساکن
rusticate
U
ساکن ده شدن
seasider
U
ساکن دریاکنار
sojourner
U
ساکن موقتی
stagirite
U
ساکن شهر
standing wave
U
موج ساکن
pelagic
U
ساکن دریا
nonresidency
U
غیر ساکن
idle position
U
وضعیت ساکن
indwell
U
ساکن شدن
isthmic
U
ساکن تنگه
levanter
U
ساکن خاور
levantine
U
ساکن خاور
level point
U
سطح اب ساکن
libyan
U
ساکن لیبی
lunarian
U
ساکن ماه
nonresidence
U
غیر ساکن
state of rest
U
حالت ساکن
static electricity
U
برق ساکن
townee
U
ساکن شهر
woodsy
U
ساکن جنگل
townie
U
ساکن شهر
townies
U
ساکن شهر
steadying
U
ساکن شدن
steady
U
ساکن شدن
steadiest
U
ساکن شدن
to animals
U
ساکن زمین
steadied
U
ساکن شدن
static electricity
U
الکتریسیته ساکن
static charge
U
برق ساکن
staticize
U
ساکن کردن
stationary bed
U
بستر ساکن
stationary phase
U
فاز ساکن
stationary wave
U
موج ساکن
suburbanite
U
ساکن حومه
sylvan
U
ساکن جنگل
steadies
U
ساکن شدن
abhide
U
ساکن شدن
earthling
U
ساکن جهان
electrostatics
U
الکتریسیته ساکن
chthonic
U
ساکن زیرزمین
domiciled in tehran
U
ساکن تهران
dead load
U
بار ساکن
chthonian
U
ساکن زیرزمین
breake contact
U
کنتاکت ساکن
pekinese
U
ساکن شهرپکن
pekineses
U
ساکن شهرپکن
hellion
U
ساکن جهنم
pekingeses
U
ساکن شهرپکن
bedlamite
U
ساکن تیمارستان
hibernian
U
ساکن ایرلند
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
electro statics
U
علم برق ساکن
stanch
U
ساکن شدن فرونشاندن
rest mass of the electron
U
جرم ساکن الکترون
to inhabit a house
U
در خانهای ساکن شدن
slummer
U
ساکن محلات کثیف
boring stay
U
قسمت ساکن مقابل
riverain
U
ساکن ساحل رودخانه
static generator
U
مولد برق ساکن
statically
U
در حال ایستاده یا ساکن
teutonize
U
ساکن المان کردن
sybarite
U
ساکن شهر سیباریس
static
U
وابسته به اجسام ساکن
rain worm
U
ساکن زمین دنیوی
exurbanite
U
ساکن خارج شهر
non-resident corporation
[American E]
U
شرکت غیر ساکن
non-resident company
[British E]
U
شرکت غیر ساکن
standard
U
قسمت ساکن دستگاه
pelagian
U
دریانشین ساکن دریا
low lander
U
ساکن نواحی پست
standards
U
قسمت ساکن دستگاه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com