English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
unsettled U ساکت نشده فروننشسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
irredenta U انجام نشده جبران نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete U انجام نشده پر نشده
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
soundless U ساکت
shush U ساکت
sh U ساکت
at pause U ساکت
tacet U ساکت
tace U ساکت
whist U ساکت
dormant U ساکت
acquiescent U ساکت
lown U ساکت
quieter U ساکت تر
serene U ساکت
cut it out <idiom> U ساکت شو
sockets U ساکت
calming U ساکت ساکن
Keep your trap shut! U ساکت باش !
calmest U ساکت ساکن
calms U ساکت ساکن
silent U ساکت بیصدا
dead spot U منطقه ساکت
to lie dormant U ساکت بودن
keep still U ساکت باش
whist U ساکت کردن
keep quiet <idiom> U ساکت ماندن
conciliates U ساکت کردن
mutely U بطور ساکت
still U خاموش ساکت
pipe down ! <idiom> U ساکت باش!
stiller U خاموش ساکت
stillest U خاموش ساکت
stills U خاموش ساکت
shush U ساکت کردن
mum U ساکت بودن
mums U ساکت بودن
h! U ساکت باش
quieten U ساکت کردن
quietened U ساکت کردن
quietening U ساکت کردن
quietens U ساکت کردن
conciliate U ساکت کردن
conciliated U ساکت کردن
conciliating U ساکت کردن
calmer U ساکت ساکن
calmed U ساکت ساکن
calm U ساکت ساکن
Hush! <idiom> U ساکت باش!
Hush up! <idiom> U ساکت باش!
input socket ساکت ورودی
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> U ساکت باش!
Silence! <idiom> U ساکت باش!
he stood still U ساکت ایستاد
hush U ساکت ارام
lull U ساکت شدن
to put down U ساکت کردن
the sea was lulled U دریا ساکت شد
tacet U ساکت باش
tace U ساکت باش
silencing U ساکت کردن
whish U ساکت باش
lulled U ساکت شدن
lulling U ساکت شدن
talk down U ساکت کردن
imperturbable U خونسرد ساکت
Dry up! U ساکت باش!
lulls U ساکت شدن
quiet U ساکت کردن
quietest U ساکت کردن
silences U ساکت کردن
Shush! <idiom> U ساکت باش!
assuasive U ساکت کننده
Stop talking! <idiom> U ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> U ساکت باش!
Quiet!silence! U خاموش ( ساکت ) !
silenced U ساکت کردن
silence U ساکت کردن
silencer U فرونشاننده ساکت کننده
to hush up U ساکت نگاه داشتن
mome U ادم ساکت وگیج
silencers U فرونشاننده ساکت کننده
stiller U ساکت کردن خاموش شدن
appeases U ساکت کردن تسکین دادن
appease U ساکت کردن تسکین دادن
appeasing U ساکت کردن تسکین دادن
save one's breath <idiom> U به صرفت است که ساکت باشی
appeased U ساکت کردن تسکین دادن
still U ساکت کردن خاموش شدن
stanch U خاموش کردن ساکت شدن
stillest U ساکت کردن خاموش شدن
Do you have anything quieter? U آیا چیزی ساکت تر دارید؟
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
stills U ساکت کردن خاموش شدن
to hold one's tongue U ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
hold one's tongue <idiom> U جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you! U ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
uncharged U پر نشده
unbowed U خم نشده
autochthonous U جابجا نشده
unfulfilled U اجرا نشده
haggard U رام نشده
unabridged U کوتاه نشده
unabridged U تلخیص نشده
unfulfilled U انجام نشده
undisturbed U مختل نشده
uncut U قطع نشده
unchecked <adj.> U آزمایش نشده
unasked U سوال نشده
uncommitted U تقبل نشده
uncut U بریده نشده
unclaimed U مطالبه نشده
uncut U از هم جدا نشده
unbleached <adj.> U سفیدگری نشده
sightless U دیده نشده
unseen U مشاهده نشده
unsung U سروده نشده
unsung U ستایش نشده
unsung U خوانده نشده
unseen U مکشوف نشده
unaudited <adj.> U آزمایش نشده
unabated U کاسته نشده
undyed <adj.> U رنگرزی نشده
unpremediated U تصور نشده
unsight U دیده نشده
uncoditioned U قطعی نشده
uncleared U ترخیص نشده
uncircumcised U ختنه نشده
unsocialized U اجتماعی نشده
unstudied U مطالعه نشده
unthickened U تغلیظ نشده
unbowed U سر کوب نشده
unbacked U رام نشده
unaccomplished U انجام نشده
unaccommodated U فراهم نشده
the date was not specified U نشده بود
tenantless U اشغال نشده
uncoditioned U شرط نشده
unshod U نعل نشده
undeeded U در سندقید نشده
undefined U تعریف نشده
unpolished U پرداخت نشده
unnormalized U هنجار نشده
unspotted U ننگین نشده
unsought U کاوش نشده
unlicked U لیسیده نشده
unleached U سفید نشده
unsaturate U اشباع نشده
unsaturated U اشباع نشده
unexploded U منفجر نشده
unsaved U پس انداز نشده
unset U ثابت نشده
undisiplined U تربیت نشده
undirected U هدایت نشده
unwashed U شسته نشده
unworn U کهنه نشده
unworn U استعمال نشده
innascible U زایده نشده
inextinct U نیست نشده
inedited U چاپ نشده
inedited U منتشر نشده
increate U افریده نشده
in sheets U صحافی نشده
in quires U صحافی نشده
imperforate U منگنه نشده
non-registered [not registered] <adj.> U ثبت نشده
non switched line U خط گزینه نشده
undeterred <adj.> U منصرف نشده
outstandingly U وصول نشده
intemerate U بی ناموس نشده
roughdry U اطو نشده
wound less U زخمی نشده
unconnected U وصل نشده
unearned U کسب نشده
unguarded U حراست نشده
unguarded U حساب نشده
unpublished U چاپ نشده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com