English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to hold one's tongue U ساکت ماندن زبان خودرانگاه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hold one's tongue <idiom> U جلوی زبان خود را گرفتن،ساکت ماندن
keep quiet <idiom> U ساکت ماندن
to hush up U ساکت نگاه داشتن
tongue tie U لکنت زبان داشتن
To have a loose tongue. U زبان شل وولی داشتن
vertical take off and landing U هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
to oil one's tongue U زبان چرب و نرم داشتن
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
translator U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
languages U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler U که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol U Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
targetted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
linguo dental U زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed U ادم چرب زبان شیرین زبان
bal U زبان ساده شده زبان اسمبلی
He is speechless (inarticulate). U سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
quieter U ساکت تر
whist U ساکت
dormant U ساکت
at pause U ساکت
sh U ساکت
serene U ساکت
acquiescent U ساکت
cut it out <idiom> U ساکت شو
tace U ساکت
lown U ساکت
sockets U ساکت
soundless U ساکت
shush U ساکت
tacet U ساکت
Arabic U زبان تازی زبان عربی
interpreted U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interpret U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
glib U چرب زبان زبان دار
interpreting U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interprets U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
calmer U ساکت ساکن
calm U ساکت ساکن
input socket ساکت ورودی
calmed U ساکت ساکن
shush U ساکت کردن
Stop talking! <idiom> U ساکت باش!
calmest U ساکت ساکن
silent U ساکت بیصدا
Shush! <idiom> U ساکت باش!
calms U ساکت ساکن
dead spot U منطقه ساکت
imperturbable U خونسرد ساکت
Silence! <idiom> U ساکت باش!
Be quiet!Hold your tongue! <idiom> U ساکت باش!
Hush up! <idiom> U ساکت باش!
Hush! <idiom> U ساکت باش!
Keep quiet! <idiom> U ساکت باش!
calming U ساکت ساکن
Dry up! U ساکت باش!
whish U ساکت باش
to lie dormant U ساکت بودن
tacet U ساکت باش
conciliate U ساکت کردن
conciliated U ساکت کردن
to put down U ساکت کردن
conciliates U ساکت کردن
conciliating U ساکت کردن
still U خاموش ساکت
tace U ساکت باش
Quiet!silence! U خاموش ( ساکت ) !
quietest U ساکت کردن
stills U خاموش ساکت
quiet U ساکت کردن
stillest U خاموش ساکت
mums U ساکت بودن
mum U ساکت بودن
mutely U بطور ساکت
stiller U خاموش ساکت
assuasive U ساکت کننده
pipe down ! <idiom> U ساکت باش!
talk down U ساکت کردن
quietening U ساکت کردن
quietened U ساکت کردن
Keep your trap shut! U ساکت باش !
quieten U ساکت کردن
silencing U ساکت کردن
silences U ساکت کردن
silenced U ساکت کردن
silence U ساکت کردن
keep still U ساکت باش
hush U ساکت ارام
quietens U ساکت کردن
he stood still U ساکت ایستاد
lull U ساکت شدن
the sea was lulled U دریا ساکت شد
whist U ساکت کردن
lulling U ساکت شدن
lulls U ساکت شدن
h! U ساکت باش
lulled U ساکت شدن
silencers U فرونشاننده ساکت کننده
silencer U فرونشاننده ساکت کننده
unsettled U ساکت نشده فروننشسته
mome U ادم ساکت وگیج
stiller U ساکت کردن خاموش شدن
stillest U ساکت کردن خاموش شدن
Do you have anything quieter? U آیا چیزی ساکت تر دارید؟
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
stanch U خاموش کردن ساکت شدن
stills U ساکت کردن خاموش شدن
still U ساکت کردن خاموش شدن
appeasing U ساکت کردن تسکین دادن
save one's breath <idiom> U به صرفت است که ساکت باشی
appeases U ساکت کردن تسکین دادن
appeased U ساکت کردن تسکین دادن
appease U ساکت کردن تسکین دادن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
scottish gaelic U زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
pipe down U راحت باش دادن ساکت شدن
Be quiet so as not to wake the others. U ساکت باشید تا دیگران را بیدار نکنید.
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
I'm sick of that jike, cut it out, can't you? U حالم از این جوک به هم می خورد، ساکت شو. نمیتونی؟
Be quiet, will you! U ساکت باش! [صدایت خیلی بلند است]
lie off U ماندن
subsists U ماندن
fails U وا ماندن
upaemia U ماندن
to wear one's years well U ماندن
abhide U ماندن
trray U ماندن
lie U ماندن
lies U ماندن
lied U ماندن
subsisting U ماندن
subsisted U ماندن
be U ماندن
to fret one's gizzard U ته ماندن
stand U ماندن
remain U ماندن
remained U ماندن
to be left U ماندن
stay U ماندن
fail U وا ماندن
failed U وا ماندن
stayed U ماندن
stick with <idiom> U ماندن با
subsist U ماندن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
come through U باقی ماندن
to suffer from hunger U گرسنه ماندن
survived <past-p.> U زنده ماندن
to go hungry U گرسنه ماندن
lags U عقب ماندن
come to nothing U عقیم ماندن
awake U بیدار ماندن
strands U متروک ماندن
keep house U در خانه ماندن
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com