Perdic | سال کامل تقویم یک سال | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	calender year U	سال کامل تقویم یک سال

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	gregorian calendar U	تقویم یا گاهنامه گریگوری تقویم مسیحی
	almanacks U	تقویم سالیانه تقویم نجومی
	almanac U	تقویم سالیانه تقویم نجومی
	almanacs U	تقویم سالیانه تقویم نجومی
	full mobilization U	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
	completed case U	جعبه کامل خشاب کامل
	full scale U	باندازه کامل بمقیاس کامل
	full annealing U	بازپخت کامل تاباندن کامل
	calender U	تقویم
	valuation U	تقویم
	appraisals U	تقویم
	evaluations U	تقویم
	appraisal U	تقویم
	valuations U	تقویم
	rating U	تقویم
	desktop U	تقویم
	calendar U	تقویم
	ratings U	تقویم
	calendars U	تقویم
	evaluation U	تقویم
	imago U	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
	thorough U	بطور کامل کامل
	calendars U	تقویم ورزشی
	assessments U	تقویم براورد
	assessment U	تقویم براورد
	valuing U	تقویم کردن
	value U	تقویم کردن
	address calendar U	تقویم نجومی
	air almanac U	تقویم هوانوردی
	almanach U	تقویم نجومی
	values U	تقویم کردن
	appraiser U	تقویم کننده
	calendar U	تقویم ورزشی
	assessing U	تقویم کردن
	ephermeris U	تقویم نجومی
	evaluate U	تقویم کردن
	estimates U	تخمین تقویم
	evaluated U	تقویم کردن
	ephemeris U	تقویم نجومی
	apprising U	تقویم کردن
	evaluates U	تقویم کردن
	evaluating U	تقویم کردن
	apprise U	تقویم کردن
	apprises U	تقویم کردن
	estimating U	تخمین تقویم
	assesses U	تقویم کردن
	estimate U	تخمین تقویم
	appraisable U	قابل تقویم
	estimated U	تخمین تقویم
	julain date U	تقویم ژولین
	information processing U	تقویم اخبار
	assess U	تقویم کردن
	assessed U	تقویم کردن
	appraisals U	تقویم ارزیابی کردن
	clock calendar board U	تخته ساعت / تقویم
	estimation U	پیش بینی تقویم
	estimations U	پیش بینی تقویم
	appraisal U	تقویم ارزیابی کردن
	anno hegirae U	مطابق تقویم هجری
	misestimate U	بناحق تقویم کردن
	misvalue U	اشتباها تقویم کردن
	kalendar U	تقویم گاه نما
	appraisement U	تقویم و ارزیابی مال
	assessable U	قابل ارزیابی یا تقویم
	appraises U	تقویم کردن تخمین زدن
	September U	نهمین ماه تقویم مسیحی
	appraised U	تقویم کردن تخمین زدن
	appraising U	تقویم کردن تخمین زدن
	rateable U	مشمول مالیات قابل تقویم
	ratable U	قابل تقویم مشمول مالیات
	ratable U	مشمول مالیات قابل تقویم
	evaluations U	ارزیابی کردن تقویم اخبار
	evaluation U	ارزیابی کردن تقویم اخبار
	the house was highly rated U	خانه رازیاد تقویم کردند
	appraise U	تقویم کردن تخمین زدن
	assessments U	تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
	undervaluation U	تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
	Persian [Iranian ] calendar U	گاه شماری ایرانی [تقویم فارسی]
	assessment U	تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
	appraising U	تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
	synthesis U	استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
	syntheses U	استنتاج تفسیر و تقویم اخبار در کسب اطلاعات
	appraises U	تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
	appraised U	تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
	appraise U	تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
	sidekick U	تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
	sidekicks U	تقویم ملاقات وشماره گیر خودکار تلفن ارائه میدهد
	personal U	امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
	Schedule+ U	برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
	entry U	نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
	workgroup U	برنامهای که طوری طراحی شده که چندین کاربر استفاده کنند تا کارایی بالا رود. مثل تقویم یا زمان بند
	entire U	کامل
	unmitigated U	کامل
	fullest U	کامل
	of ripe years U	کامل
	self-contained U	کامل
	all-out U	کامل
	semibreve U	نت کامل
	semibreves U	نت کامل
	main U	کامل
	exact U	کامل
	exacted U	کامل
	exacts U	کامل
	perfects U	کامل
	full U	کامل
	perfect U	کامل
	perfected U	کامل
	perfecting U	کامل
	in a entireness of state U	کامل
	searching U	کامل
	large U	کامل
	larger U	کامل
	largest U	کامل
	full-fledged U	کامل
	wall-to-wall U	کامل
	plenary U	کامل
	completing U	کامل
	completes U	کامل
	completed U	کامل
	complete U	کامل
	full fledged U	کامل
	saturation U	کامل
	absolute U	کامل
	unqualified U	کامل
	total U	کامل
	totalled U	کامل
	totaled U	کامل
	stark U	کامل
	plenaries U	کامل
	totalling U	کامل
	totals U	کامل
	empennage U	دم کامل
	starker U	کامل
	totaling U	کامل
	unabridged U	کامل
	echaustive U	کامل
	starkly U	کامل
	starkest U	کامل
	absolutes U	کامل
	evaluated U	تقویم کردن قیمت کردن
	evaluate U	تقویم کردن قیمت کردن
	evaluates U	تقویم کردن قیمت کردن
	processes U	تقویم کردن تولید کردن
	process U	تقویم کردن تولید کردن
	evaluating U	تقویم کردن قیمت کردن
	completeness check U	تطبیق کامل
	low tide or water U	جزر کامل
	elaborately U	بطور کامل
	complementary color U	رنگ کامل
	orbicular U	مدور کامل
	complete ditch U	گود کامل
	complete ditch U	گودبرداری کامل
	conversancy U	اگاهی کامل
	conversance U	اشنایی کامل
	total system U	سیستم کامل
	comprehensive insurance U	بیمه کامل
	completely specified U	با تعیین کامل
	complete substitution U	جانشین کامل
	accomplished U	کامل شده
	complete sound U	فشنگ کامل
	empery U	سلطه کامل
	conversance U	اگاهی کامل
	complete inventory U	موجودی کامل
	complete graph U	گراف کامل
	mature system U	سیستم کامل
	conversancy U	اشنایی کامل
	fixed round U	فشنگ کامل
	full step U	یک قدم کامل
	full load U	فرفیت کامل
	full load U	بار کامل
	full step U	گام کامل
	clamp U	بست کامل
	clamped U	بست کامل
	clamping U	بست کامل
	clamps U	بست کامل
	full justification U	تطابق کامل
	full mobilization U	بسیج کامل
	hottest U	امادگی کامل
	hotter U	امادگی کامل
	full speed U	سرعت کامل
	full section U	برش کامل
	full production U	تولید کامل
	full word U	کلمه کامل
	dismounted defilade U	اختفاء کامل
	absolute U	کامل قطعی
	absolutes U	کامل قطعی
	hot U	امادگی کامل
	hip and thigh U	بطور کامل
	full frame U	قاب کامل
	all in price U	بهای کامل
	full annealing U	بازپخت کامل
	foud royant a U	سکته کامل
	flying colors U	توفیق کامل
	hunky dory U	بارضایت کامل
	ideal dielectric U	عایق کامل
	integers U	عدد کامل
	fletcherism U	وجویدن کامل ان
	ideal radiator U	تابشگر کامل
	full annealing U	کامل گداختن
	full blown U	تمام کامل