Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
laboriously
U
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
medially
U
چنانکه درمیان باشد
meetly
U
چنانکه در خور باشد
inviolably
U
چنانکه سزاوارحرمت باشد
brilliantly
U
چنانکه برجسته باشد
culpably
U
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
pitfully
U
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
sanguinarily
U
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
commendably
U
چنانکه شایان ستایش باشد
pleasingly
U
چنانکه خوش ایند باشد
inviolately
U
چنانکه بی حرمت نشده باشد
objectiveness
U
چنانکه در خارج معقول باشد
contemptibly
U
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
paradoxically
U
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
maritally
U
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
adorably
U
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
nutritiously
U
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
picturesquely
U
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
nutritively
U
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
portentously
U
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
pontifically
U
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously
U
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
modernly
U
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
lagate a latere
U
نماینده پاپ که دارای اختیارات کامل باشد
program music
U
موزیکی که نماینده یک رشته رویدادهاو منظره ها باشد
liberal gift
U
بخششی که نماینده رادی ونظری بلندی دهنده باشد بخشش کافی
sedulously
U
ساعیانه
studiously
U
ساعیانه
diligently
U
ساعیانه
reflexively
U
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
commision agent
U
نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
visiting correspondent
U
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
a closed mouth catches no flies
<proverb>
U
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hotter
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot
U
شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon
U
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition
U
حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
so that
U
چنانکه
in the event that
U
چنانکه
as
U
چنانکه
how
U
چنانکه
permissively
U
چنانکه مخیرسازد
gratifyingly
U
چنانکه خوشنودسازد
as is well known
U
چنانکه مشهور
as it deserves
U
چنانکه باید
coordinately
U
چنانکه یکجورباشد
insolubly
U
چنانکه اب نشود
admissibleness
U
چنانکه روا
dilatorily
U
چنانکه پرشود
prettily
U
چنانکه زیبانماید
proper
U
چنانکه شایدوباید
expressively
U
چنانکه مقصودرابرساند
pinchingly
U
چنانکه فشاراورد
so to speak
U
چنانکه گویی
cresuendo
U
چنانکه صداخردخرد
open back
U
[نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
permissively
U
چنانکه اجازه بدهد
interminably
U
چنانکه تمام نشود
according to his version
U
چنانکه او شرح میداد
effusively
U
چنانکه گویی بریزد
funnily
U
چنانکه خنده اورد
decrescendo
U
چنانکه صداخردخردضعیف شود
privatively
U
چنانکه نفی یا استثناکند
decreasingly
U
چنانکه روبکاهش گذارد
inadmissibly
U
چنانکه روایاجایز نباشد
perniciously
U
چنانکه زیان اورد
passably
U
چنانکه بتوان پذیرفت
comme il faut
U
چنانکه باید وشاید
meaningly
U
چنانکه مقصودرا برساند
irrecoverably
U
چنانکه بهبودی نپذیرد
pliably
U
چنانکه بتوان خم کرد
opprobriously
U
چنانکه رسوایی اورد
invulnerably
U
چنانکه زخم برندارد
gruesomely
U
چنانکه وحشت اورد
convincingly
U
چنانکه متقاعد کند
gratifyingly
U
چنانکه خوشی دهد
meetly
U
چنانکه باید و شاید
inexcusably
U
چنانکه نتوان معذوردانست
fitfully
U
چنانکه بگیردوول کند
inexpressively
U
چنانکه مقصودرا نرساند
invisibly
U
چنانکه دیده نشود
heliocentrically
U
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
according as
چنانکه بدان سان که
prettily
U
بخوبی چنانکه باید
lapheld
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop
U
کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
botheration
U
زحمت
discomfort
U
زحمت
discomforts
U
زحمت
discomfiture
U
زحمت
tugged
U
زحمت
painstakingly
U
زحمت کش
effortlessly
U
بی زحمت
suffer
U
زحمت
suffered
U
زحمت
laborious
U
زحمت کش
suffers
U
زحمت
painstaking
U
زحمت کش
suffring
U
زحمت
tugs
U
زحمت
tugging
U
زحمت
long suffering
U
زحمت کش
tug
U
زحمت
effortless
U
بی زحمت
heavily
U
به زحمت
kiaugh
U
زحمت
laboursome
U
زحمت کش
arduous
U
پر زحمت
troublous
U
پر زحمت
discommodity
U
زحمت
long-suffering
U
زحمت کش
todo
U
زحمت
to take pains
U
زحمت یا
drudges
U
زحمت کش
inconveniencing
U
زحمت
industrious
<adj.>
U
زحمت کش
hard working
U
زحمت کش
drudge
U
زحمت کش
pain
U
زحمت
operose
U
زحمت کش
studious
<adj.>
U
زحمت کش
eath
U
بی زحمت
assiduous
<adj.>
U
زحمت کش
diligent
<adj.>
U
زحمت کش
hardworking
<adj.>
U
زحمت کش
sedulous
<adj.>
U
زحمت کش
fagger
U
زحمت کش
suffering
U
زحمت
pains
U
زحمت
inconvenienced
U
زحمت
inconveniences
U
زحمت
sufferings
U
زحمت
durdge
U
زحمت کش
paining
U
زحمت
inconvenience
U
زحمت
retroactively
U
چنانکه شامل گذشته شود
inexhaustibly
U
چنانکه تهی یاتمام نشود
inseparably
U
چنانکه نتوان سوا کرد
inexpressibly
U
چنانکه نتوان بیان کرد
perplexingly
U
چنانکه گیج یا حیران سازد
epidemically
U
چنانکه همه جاسرایت کند
inexpressively
U
چنانکه زبان دار نباشد
perceptibly
U
چنانکه بتوان درک کرد
engagingly
U
چنانکه سرگرم یامشغول کند
peerlessly
U
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
intelligibly
U
واضحا چنانکه بتوان دریافت
extraneously
U
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
pestilently
U
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
interchangeably
U
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
organically
U
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
indefensibly
U
چنانکه دفاع بردار نباشد
intangibly
U
چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly
U
چنانکه نتوان درک کرد
piquantly
U
چنانکه دهن رامزه بیاورد
euphoniously
U
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
hereditably
U
چنانکه بتوان ارث برد
grandiosely
U
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
prepossessingly
U
چنانکه جلب توجه نماید
as is well known
U
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
fadelessly
U
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
assumably
U
چنانکه بتوان فرض کرد
immovably
U
چنانکه نتوان جنبش داد
practicably
U
چنانکه بتوان اجرا نمود
presentably
U
چنانکه بتوان پیشکش کرد
onerously
U
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
inappreciably
U
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
causatively
U
چنانکه دلالت برسبب نماید
irrefragably
U
چنانکه نتوان تکذیب کرد
wellŠsuppose it is so
U
خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
labour
U
زحمت کوشش
travail
U
رنج زحمت
trouble-free
<adj.>
U
بدون زحمت
pain
U
زحمت دادن به
tormenting
U
ازار زحمت
paining
U
زحمت دادن به
toil
U
زحمت کشیدن
labored
U
زحمت کوشش
easy
U
بی زحمت اسوده
easiest
U
بی زحمت اسوده
agreat d. of trouble
U
بسی زحمت
labour
U
زحمت کشیدن
pains
U
زحمت دادن به
labors
U
زحمت کشیدن
labored
U
زحمت کشیدن
(be) put out
<idiom>
U
اسباب زحمت
it smells of the lamp
U
با زحمت فراوان
labors
U
زحمت کوشش
trouble
U
مزاحمت زحمت
labor
U
زحمت کوشش
labor
U
زحمت کشیدن
toiling
U
زحمت کشیدن
troubles
U
مزاحمت زحمت
troubling
U
مزاحمت زحمت
toiled
U
زحمت کشیدن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com