Perdic | سازش با مقتضیات محیط | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	accommodation U	سازش با مقتضیات محیط
	accommodations U	سازش با مقتضیات محیط

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	acclimatization U	سازش با محیط
	adaptable organism U	موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
	circumstances U	مقتضیات
	rezone U	محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
	bioecology U	رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
	to go with the tide U	طبق مقتضیات رفتار کردن
	temporalize U	مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
	functional shift U	تغییر یک کلمه یا عبارت برحسب مقتضیات دستوری
	to tip something [British E] U	ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
	to tip something [British E] U	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
	to tip something [British E] U	رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
	doctrinaire U	کسی که می خواهد نظریات و اصول خودرا بدون توجه به مقتضیات اجرا کند
	doctrinaire U	کسیکه نظریات واصول خود رابدون توجه به مقتضیات میخواهد اجرا کند
	environmental test U	ازمایش محیط زیست ازمایش محیط فیزیکی
	compromis U	سازش
	complot U	سازش
	acclimatization U	سازش
	amicable settlement U	سازش
	peaceful settlement U	سازش
	agreements U	سازش
	agreement U	سازش
	mise U	سازش
	adaptations U	سازش
	keeping U	سازش
	adaptation U	سازش
	compromises U	سازش
	compromising U	سازش
	compatibility U	سازش
	compromise U	سازش
	dynamic condition U	شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
	meet U	سازش کردن
	meets U	سازش کردن
	assimilate U	سازش کردن
	comports U	سازش کردن
	unity U	سازش سازگاری
	conformation U	سازش توافق
	to a oneself to U	سازش کردن
	compromis U	سازش کردن
	union U	اتحاد سازش
	collusion U	سازش هم نیرنگ
	assimilated U	سازش کردن
	assimilates U	سازش کردن
	adaptability U	سازش پذیری
	agrees U	سازش کردن
	agreeing U	سازش کردن
	agree U	سازش کردن
	adaptation U	توافق سازش
	comporting U	سازش کردن
	comport U	سازش کردن
	compounds U	سازش کردن
	adaptations U	توافق سازش
	compounded U	سازش کردن
	compound U	سازش کردن
	assimilating U	سازش کردن
	comported U	سازش کردن
	come to terms U	سازش کردن
	adaption U	توافق سازش
	adaptableness U	سازش مناسبت
	compatibility U	سازش پذیری
	unions U	اتحاد سازش
	coldigor U	سازش با سرما
	to come to terms U	سازش یا موافقت پیداکردن
	to agree on something U	سازش کردن با چیزی
	adaptability U	قابلیت توافق و سازش
	acclimation U	اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
	to come to an understanding U	پیدا کردن سازش پیداکردن
	voluntary partition U	افراز با رضایت یا سازش طرفین
	modernism U	نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
	compounding a felony U	سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
	outlined U	محیط
	milieus U	محیط
	milieux U	محیط
	millieu U	محیط
	outlines U	محیط
	outside U	محیط
	milieu U	محیط
	outlining U	محیط
	setting U	محیط
	perimeter U	محیط
	perimeters U	محیط
	sphere U	محیط
	lap U	محیط
	lapped U	محیط
	spheres U	محیط
	circuity U	محیط
	settings U	محیط
	periphery U	محیط
	entourages U	محیط
	outsides U	محیط
	girths U	محیط
	girth U	محیط
	entourage U	محیط
	circumferences U	محیط
	ambience U	محیط
	medium U	محیط
	mediums U	محیط
	ambiance U	محیط
	outward things U	محیط
	peripheries U	محیط
	outline U	محیط
	environment U	محیط
	circumference U	محیط
	surroundings U	محیط
	environments U	محیط
	climate for growth U	محیط رشد
	circumambient U	محیط دورگردیدن
	bonification U	به سازی محیط
	bodification U	بهسازی محیط
	induced environment U	محیط القایی
	atmospheric environement U	محیط جوی
	social milieu U	محیط اجتماعی
	ill neighboured U	دارای محیط بد
	in vitro U	در محیط مصنوعی
	operational environment U	محیط فعالیت
	shelf environment U	محیط کم عمق
	in vivo U	در محیط طبیعی
	living environment U	محیط زنده
	milieu therapy U	محیط درمانی
	therapeutic millieu U	محیط درمانی
	operational environment U	محیط عملیاتی
	mixed environment U	محیط درهم
	polarization of a medium U	قطبش محیط
	perimeter [circumference] of a circle U	محیط دایره
	windowing environment U	محیط پنجرهای
	threptic U	محیط زاد
	dispersion medium U	محیط پاشندگی
	dispersive medium U	محیط پخش
	environment architecture U	معماری محیط
	psychological environment U	محیط روانی
	miseenscene U	محیط کلی
	ambient temperature U	دمای محیط
	circumferences U	محیط دایره
	peripheries U	محیط حدود
	periphery U	محیط حدود
	workbench U	محیط کاری
	workbenches U	محیط کاری
	circle U	محیط دایره
	circled U	محیط دایره
	circles U	محیط دایره
	circumference U	محیط دایره
	environmentalist U	محیط نگر
	environmentalists U	محیط نگر
	contour U	محیط مرئی
	comprehensive U	وسیع محیط
	environment U	محیط زیست
	environments U	محیط زیست
	medium U	محیط کشت
	mediums U	محیط کشت
	circling U	محیط دایره
	milieus U	محیط اجتماعی
	ambient pressure U	فشار محیط
	perimeter U	پیرامون محیط
	silhouettes U	محیط مریی
	milieu U	محیط اجتماعی
	silhouette U	محیط مریی
	milieux U	محیط اجتماعی
	perimeters U	پیرامون محیط
	live up to <idiom> U	طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
	collapse design U	محاسبه در محیط خمیری
	archibenthal enviroment U	محیط ژرف اقیانوس
	circumstance U	شرایط محیط اهمیت
	induced environment U	محیط القا شده
	misfit U	غیر متجانس با محیط
	it is meters U	محیط ان دومتر است
	environmentalists U	محیط زیست گرا
	atlantic U	دریای محیط غربی
	acid catalysis U	کاتالیزور در محیط اسیدی
	eco- U	پیشوند محیط پرگیر
	element U	محیط طبیعی اخشیج
	terrestrial environment U	وضع محیط زمین
	elements U	محیط طبیعی اخشیج
	bonification scheme U	طرح بهسازی محیط
	psychonomics U	محیط شناسی روانی
	environments U	محیط یا موقعیتهای فیزیکی
	environment U	محیط یا موقعیتهای فیزیکی
	misfits U	غیر متجانس با محیط
	environmental protection U	حفاظت محیط زیست
	environmetal protection U	حمایت محیط زیستی
	environmentalism U	محیط زیست گرایی
	peripheral U	دورهای وابسته به محیط
	environmentalism U	محیط زیست شناسی
	outside U	محیط دست بالا
	derealization U	دگرسان بینی محیط
	environmental psychology U	روانشناسی محیط نگر
	environmental conservation U	حفافت محیط زیست
	data base environment U	محیط پایگاه داده
	domain knowledge U	دانش محیط کاربرد
	outsides U	محیط دست بالا
	environmentalist U	محیط زیست شناس
	environmentalist U	محیط زیست گرا
	environmentalists U	محیط زیست شناس
	metaerg U	صفت محیط زاد
	acid cure U	پخت در محیط اسیدی
	put up U	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
	put-up U	برای انتخابات نامزد کردن سازش کردن
	tested U	محیط ی برای آزمایش برنامه ها
	element U	عامل اصلی محیط طبیعی
	inverts U	تغییر اعداد در محیط دودویی
	test U	محیط ی برای آزمایش برنامه ها
	acclimatation U	توافق بااب و هوای یک محیط