English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Sara always wanted a puppy. U سارا همیشه یک سگ پاپی می خواست.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
everblooming U همیشه بهار همیشه شکوفا
evergreen U همیشه سبز همیشه بهار
evergreens U همیشه سبز همیشه بهار
popish U پاپی
popedom U پاپی
papal U پاپی
insistent U پاپی
insist U پاپی شدن
insisted U پاپی شدن
insisting U پاپی شدن
insists U پاپی شدن
hounds U پاپی شدن
hounding U پاپی شدن
hounded U پاپی شدن
hound U پاپی شدن
hassling U پاپی شدن
papacy U سمت پاپی
hassle U پاپی شدن
papacy U مقام پاپی
papalize U پاپی کردن
hassled U پاپی شدن
hassles U پاپی شدن
pontify U سیمای اسقفی یا پاپی بخوددادن
pontificating U دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificated U دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificate U دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
pontificates U دوره یا مقام اسقفی یا پاپی یاکهانت
hen and chickens U همیشه بهار همیشه بهار باغی
wish U خواست
volition U خواست
wished U خواست
wishes U خواست
will U خواست
willed U خواست
desideratum U خواست
wills U خواست
demand U خواست
demanded U خواست
disposition U خواست
demands U خواست
wanted U خواست
want U خواست
subpoenaed U خواست برگ
subpoenaing U خواست برگ
subpoenas U خواست برگ
bill of indicment U کیفر خواست
bill of indictment U کیفر خواست
traverse of an indictment U رد کفیر خواست
tantalizing U خواست انگیز
subpoena U خواست برگ
interpellation U باز خواست
tantalizingly U خواست انگیز
impetration U در خواست التماس
voluntary U داوطلبانه به خواست
to makes suit U در خواست کردن
the precatory form U صیغه تمنی یا در خواست
summonsed U خواست برگ احضارنامه
summonses U خواست برگ احضارنامه
summonsing U خواست برگ احضارنامه
to serve with a summons U با خواست برگ خواندن
he wished to be private U می خواست در خلوت باشد
on demand U به در خواست به مجرد تقاضا
in an a to escape he U چون خواست بگریزد
to pray permission U در خواست اجازه کردن
of one's own volition U از روی خواست خود
summons U خواست برگ احضارنامه
He asked permission to come in. U اجازه خواست بیاید تو
his appeal met no response U پاسخی پدر خواست که اوترسید
suited U خواست دادن تعقیب کردن
suit U خواست دادن تعقیب کردن
demand [of] U درخواست [خواست] [طلب] [تقاضا] [از]
suits U خواست دادن تعقیب کردن
background U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
to serve a subpoena on U با خواست برگ فراخواندن احضاریه برای
backgrounds U اختلال موجود در سیگنال در خواست شده
arraign U با تنظیم کیفر خواست متهمی را بمحاکمه خواندن
This is the very thing I wanted. U این همان چیزی است که دلم می خواست
She had the never to ask for cash . U اینها همه هیچ تازه پول نقد هم می خواست
peine for et dure U مجازات عدم پاسخ در مقابل کیفر خواست جنایی
address for service of a summons [address where a summons may be served] U آدرس کسی که با خواست برگ قابل خواندن باشد [حقوق]
signalled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signal U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
signaled U پاس ولتاژ رسانه جانبی ارسالی به pcu برای در خواست توجه
year in year out U همیشه
eer U همیشه
frequenter U همیشه رو
for evermore U همیشه
sempre U همیشه
for ever and aday U همیشه
ay U همیشه
any time <adv.> U همیشه
anytime <adv.> U همیشه
always U همیشه
evermore U همیشه
at all hours <adv.> U همیشه
ayŠaye U همیشه
incessantly U همیشه
at any time <adv.> U همیشه
ever- U همیشه
ever U همیشه
alway U همیشه
everywhen U همیشه
at all times U همیشه
constructive trust U منظور مسئولیتی است که از حکم قانون ناشی میشود و ارتباطی به خواست شخص ندارد
sinedie U برای همیشه
on tap <adj.> U همیشه در دسترس
perpetuity U برای همیشه
eternity U برای همیشه
eternality U برای همیشه
forever and a day <idiom> U برای همیشه
once and for all <idiom> U برای همیشه
ad infinitum U برای همیشه
sempiternity U برای همیشه
aeon U برای همیشه
foreverness U برای همیشه
forever U برای همیشه
infinite time U برای همیشه
immortality U برای همیشه
residents U که همیشه درکامپیوتراست
dead load U همیشه بار
stills U راکد همیشه
stillest U راکد همیشه
calendula U گل همیشه بهار
stiller U راکد همیشه
ay U برای همیشه
as usual U مانند همیشه
forever U برای همیشه
still U راکد همیشه
as ever U مانند همیشه
tipple U همیشه نوشیدن
amaranth U همیشه بهار
tippled U همیشه نوشیدن
adinfinitum U برای همیشه
permafrost U همیشه یخبسته
love lies bleeding U گل همیشه بهار
marigold U گل همیشه بهار
marigolds U گل همیشه بهار
insenescible U همیشه جوان
evermore U برای همیشه
immortally U تا جاودان همیشه
resident U که همیشه درکامپیوتراست
tippling U همیشه نوشیدن
for good U برای همیشه
tipples U همیشه نوشیدن
for keeps <idiom> U تا ابد ،برای همیشه
at someone's beck and call <idiom> U همیشه آماده پذیرایی
for good <idiom> U برای همیشه ،پایدار
i always photograph badly U عکس من همیشه بد در می اید
japanese andromeda U بوته همیشه سبزاسیایی
chucker U پرتابگر همیشه خطازن
i have got him on my brain U همیشه به اوفکر میکنم
positive definite matrix U ماتریس همیشه مثبت
I always stick to my word. U من همیشه سر حرفم می ایستم
evergreen trees U درختان همیشه سبز
nervous Nelly U آدم همیشه نگران و دلواپس
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
panicky person U آدم همیشه نگران و دلواپس
jitterbug U آدم همیشه نگران و دلواپس
perennially U بطور ماندگاریا دائمی همیشه
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
to get straight A's U همه درسها را [همیشه] ۲۰ گرفتن
to pledge one's troth U قول همیشه وفادار را دادن
to always look for things to find fault with U همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
non scrollable U که همیشه نمایش داده میشود.
go steady <idiom> U همیشه بایک نفر قرارگذاشتن
cast the first stone <idiom> U همیشه آماده جنگیدن است
exceptional U متفاوت ونه مثل همیشه
He always gives in to his wife. U همیشه تسلیم زنش است
I always fulfil my promises . U من همیشه به قولم عمل می کنم
temporarily U برای زمان مشخص یا نه همیشه
abjure U برای همیشه ترک گفتن
as ... as ever <adv.> U آنطور ... مثل همیشه [سابق]
abjuring U برای همیشه ترک گفتن
The shell does not always contain a pearl. <proverb> U همیشه در صدف گوهر نباشد .
abjures U برای همیشه ترک گفتن
abjured U برای همیشه ترک گفتن
couch potato U کسی که همیشه در خانه بیکار می نشیند
He has always lived there. U او همیشه آنجا زندگی کرده است.
A bad workman always blames his tools. <proverb> U کارگر بد همیشه از وسایلش غیبجویى مى کند.
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
eager beaver <idiom> U شخص همیشه داوطلب کار اضافه
give someone the benefit of the doubt <idiom> U همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
in a rut <idiom> U همیشه کار مشابه انجام دادن
I am always ready to help my friends. U همیشه حاضرم بدوستانم کمک کنم
I always make a point of being on time . I always try to be punctual . U همیشه مقید هستم که سر وقت بیایم
dates U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
A constant guest is never welcome . <proverb> U به همیشه میهمان خوشامد گفته نمى شود .
It is yours for keeps . U این برای همیشه پیش خودت باشد
date U افزودن اطلاعات به چیزی یا همیشه به روز بماند
on tap <adj.> U همیشه آماده [برای ریختن از شیره بشکه]
solid U خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
danger warning level U مقدار موجودی کالا که میبایست همیشه در انبارموجود باشد
to always find something to gripe about U همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
man a bout town U ادم بیکاری که همیشه به باشگاه و نمایشگاههای شهر میرود
solids U خطایی که همیشه در حین استفاده از یک وسیله ایجاد میشود
he is always a little peculiar U او همیشه اندکی اخلاق عجیب از خود نشان میدهد
He is trying to prove himself all the time. U او [مرد] همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
permanently U انجام دادن به طریقی که برای همیشه باقی بماند
best fit U 1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
douglas fir U یک نوع گیاه همیشه بهار بلندی که در غرب امریکامی روید
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com