Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
undesigning
U
ساده صاف وساده بی خیال
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
simple design
U
طرف کف ساده
[هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
plains
U
رک وساده
plainest
U
رک وساده
plain
U
رک وساده
plainer
U
رک وساده
candid
U
صاف وساده
liquids
U
سهل وساده
liquid
U
سهل وساده
in clover
<idiom>
U
زندگی خوشآیند وساده داشتن
It is no easy matter . Its quite a job.
U
کار سهل وساده ای نیست
basics
U
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basic
U
یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
mirror carpet
U
طرح آینه
[در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring
U
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure
U
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures
U
با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
RISC
U
طراحی CPU که مجموعه دستورات آن حاوی دستورات سریع الاجرا وساده است که نوشتن برنامه را مشکلتر ولی سریعتر میکند
shells
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shell
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling
U
نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
carefree
U
بی خیال
fictions
U
خیال
fiction
U
خیال
intentions
U
خیال
phantom
U
خیال
humored
U
خیال
mind
U
خیال
minding
U
خیال
minds
U
خیال
spectrum
U
خیال
phantoms
U
خیال
intention
U
خیال
hallucinations
U
خیال
fancies
U
خیال
whim
U
خیال
designs
U
خیال
design
U
خیال
plans
U
خیال
plan
U
خیال
whims
U
خیال
idealogy
U
خیال
fancied
U
خیال
fanciest
U
خیال
hallucination
U
خیال
wraiths
U
خیال
wraith
U
خیال
notions
U
خیال
notion
U
خیال
inapprehensive
U
بی خیال
fancying
U
خیال
fancy
U
خیال
freewheeling
U
بی خیال
fata morgana
U
خیال
humouring
U
خیال
fantasies
U
خیال
conceptualization
U
خیال
fantasy
U
خیال
humours
U
خیال
fantasm
U
خیال
doubleganger
U
خیال
humoured
U
خیال
humour
U
خیال
ideologies
U
خیال
ideology
U
خیال
figments
U
خیال
figment
U
خیال
phantasma
U
خیال
phantasy
U
خیال
humoring
U
خیال
dump
U
خیال
apparitions
U
خیال
get off
U
بی خیال شدن
notional
U
خیال
humors
U
خیال
apparition
U
خیال
visions
U
خیال تصور
vision
U
خیال تصور
Utopia
U
وهم و خیال
ideation
U
خیال اندیشی
reverie
U
خیال خام
ideate
U
خیال کردن
ideas
U
فکر خیال
idea
U
فکر خیال
fanciers
U
خیال باز
reverie
U
خیال واهی
spectre
U
خیال وفکر
whim wham
U
خیال وسواس
abstracted
U
پریشان خیال
Utopias
U
وهم و خیال
deemed
U
خیال کردن
reveries
U
خیال واهی
absent-minded
U
پریشان خیال
absent-mindedly
U
پریشان خیال
revery
U
خیال خام
revery
U
خیال واهی
supposable
U
خیال کردن
puzzleheaded
U
اشفته خیال
imaginary
U
وهمی خیال
specter
U
خیال وفکر
uneasily
U
پریشان خیال
uneasy
U
پریشان خیال
specters
U
خیال وفکر
spectres
U
خیال وفکر
absent minded
U
پریشان خیال
deem
U
خیال کردن
deeming
U
خیال کردن
reveries
U
خیال خام
scatter brained
U
پریشان خیال
thinks
U
خیال کردن
starry eyed
U
خیال اندیش
think
U
خیال کردن
starry eyed
U
خیال پرور
starry-eyed
U
خیال اندیش
starry-eyed
U
خیال پرور
daydreams
U
خیال باطل
daydreamed
U
خیال باطل
daydream
U
خیال باطل
deems
U
خیال کردن
maya
U
خواب و خیال
fanciers
U
خیال باف
abstractionism
U
خیال بافی
autism
U
خیال پرستی
absentminded
U
پریشان خیال
forced fantasy
U
خیال فراخوانده
chimeras
U
خیال واهی
chimera
U
خیال واهی
sitting duck
<idiom>
U
بی خیال نشستن
absent-minded
<idiom>
فراموش خیال
high flying
U
بلند خیال
absent
U
پریشان خیال
abstractedly
U
با پریشانی خیال
imaginative
<adj.>
U
خیال آفرین
he changed his mind
U
از ان خیال منصرف شد
impression
U
عقیده خیال
he thought
U
خیال می کرد
i intend to stay here
U
خیال دارم که ...
an absurd notion
U
خیال بیهوده
going to
U
خیال داشتن
futurism
U
خیال پرستی
daydreaming
U
خیال باطل
flights of fancy
U
بال خیال
humor
U
خیال مزاح
ghost
U
جان خیال
ghosts
U
جان خیال
idealism
U
خیال اندیشی
daydreamer
U
خیال باف
thought
U
افکار خیال
thoughts
U
افکار خیال
wool-gathering
U
خواب و خیال
harebrained
U
بیفکرو خیال
fancier
U
خیال باف
day dreaming
U
خیال پروری
fancier
U
خیال باز
chimaera
U
خیال واهی
high flying
U
خیال پرور
impressions
U
عقیده خیال
far away
U
پریشان خیال
fancy free
U
عاری از خیال
cloud castle
U
خیال خام
to space out
U
پریشان خیال شدن
intends
U
خیال داشتن فهمیدن
simulacrum
U
صورت خیالی خیال
phantasm
U
حاصل خیال ووهم
illusions
U
خیال باطل وهم
intend
U
خیال داشتن فهمیدن
intending
U
خیال داشتن فهمیدن
he hasno notion of going
U
خیال رفتن ندارد
envisions
U
خیال بافی کردن
envisioning
U
خیال بافی کردن
envision
U
خیال بافی کردن
gawks
U
بی خیال نگاه کردن
gawking
U
بی خیال نگاه کردن
gawked
U
بی خیال نگاه کردن
gawk
U
بی خیال نگاه کردن
bovarism
U
در هم امیزی خیال و واقعیت
daydreams
U
خیال باطل کردن
daydreaming
U
خیال باطل کردن
illusion
U
خیال باطل وهم
daydreamed
U
خیال باطل کردن
daydream
U
خیال باطل کردن
quixote
U
ادم خیال پرست
cloud land
U
عالم خیال یافرض
cloud-cuckoo-land
U
سرزمین خواب و خیال
With an easy mind (conscience).
U
با خیال (وجدان ) راحت
dreamer
U
ادم خیال باف
dreamers
U
ادم خیال باف
fantasize
U
به خواب و خیال فرورفتن
fantasizes
U
به خواب و خیال فرورفتن
envisioned
U
خیال بافی کردن
With peace of mind.
U
با آرامش خیال وخاطر
irreflexive
U
بی خیال بدون بازتاب
fantasised
U
به خواب و خیال فرورفتن
i gave up the idea
U
از ان خیال منصرف شدم
his intentions are good
U
خیال بدی ندارد
fantasizing
U
به خواب و خیال فرورفتن
fantasized
U
به خواب و خیال فرورفتن
fantasising
U
به خواب و خیال فرورفتن
fantasises
U
به خواب و خیال فرورفتن
incogitant
U
بی خیال فارغ البال
iam inclined to think
U
متمایلم باینکه خیال کنم
Recent search history
Forum search
Search history is
off
.
Activate
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
✘
ض
ص
ث
ق
ف
غ
ع
ه
خ
ح
ج
چ
◀—
ش
س
ئ
ی
ب
ل
أ
آ
ا
ت
ن
م
ک
گ
[]
ظ
ط
ژ
ز
ر
ذ
د
پ
ؤ
و
ء
.
!
؟
()
نیم فاصله
Space
نیم فاصله
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com
Close
Previous
Next
Loading...