English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stenohaline U زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stenophagous U تغذیه کننده از جانور یانوع بخصوصی
subschema U زیرمجموعه با تغییر شکل دیدگاه منطقی از شمای پایگاه داده که مورد نیاز برنامه کاربردی استفاده کننده بخصوصی میباشدزیرشمای
inhabitant U زیست کننده در
saltwater U زیست کننده در اب شور
fluvial U زیست کننده در رودخانه
limnic U زیست کننده در اب شیرین
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
limicoline U زیست کننده درساحل
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
coexistent U باهم زیست کننده
mesarch U زیست کننده درناحیه مرطوب
live-in U زیست کننده در محل کار
lentic U زیست کننده در ابهای راکد
saxatile U درسنگ زیست کننده یا روییده
halobiont U موجود زیست کننده دراب شور
xerophyte U گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
lotic U زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
endobiotic U زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
post diluvian U زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
intraspecific U شامل گروه بخصوصی
intraspecies U شامل گروه بخصوصی
it is particularly difficult U یک اشکال بخصوصی دارد
ward heeler U کارچاق کن سیاسی ناحیه بخصوصی
unclassified U در ردیف بخصوصی قرار نگرفته
Methodism U پیروی از متد یا روش بخصوصی
in the irons U سوار اسب بخصوصی شدن
sectionalism U طرفداری ازمحله یا استان بخصوصی
bulbed cherrylock rivet U نوع بخصوصی پرچ کور
period U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
career woman U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
localization U تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
periods U منتهادرجه دوران مربوط به دوره بخصوصی
career women U زنی که حرفهی بخصوصی را دنبال میکند
monomaia U جنون درمورد بخصوصی وسواس در چیزی
soil conservation U مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
bays U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
baying U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bayed U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
bay U حجمی که برای دربرگرفتن چیز بخصوصی در هرهواپیما منظور میگردد
compactness U غلظت
concentration U غلظت
concentrations U غلظت
inspissation U غلظت
densities U غلظت
consistent U غلظت
density U غلظت
consistency U غلظت
consistence U غلظت
thickness U غلظت
consistence U درجه غلظت
humidity U غلظت رطوبت
densitometer U غلظت سنج اب
volumeter U غلظت سنج
consistency U درجه غلظت
chlorinity U غلظت اب دریا
aerometer U غلظت سنج
electronic concentration U غلظت الکترون
ion concentration U غلظت یون
molecular concentration U غلظت مولکولی
formal concentration U غلظت فرمال
concentration U غلظت [شیمی]
concentration gradient U شیب غلظت
piezometer U غلظت سنج
heaviness U افسردگی غلظت
murkiness U غلظت افسردگی
electron concentration U غلظت الکترون
concentration gradient U گرادیان غلظت
current density U غلظت جریان
condensation U غلظت انقباض
air density U غلظت هوا
densimeter U غلظت سنج
referendums U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referenda U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
referendum U حاکی از این که دارای قدرت و دستورات درمورد امر بخصوصی نیست ad-refrendum
cloud cover U غلظت ابر اتمی
aerometry U سنجش غلظت هوا
automatic mixture control U کنترل غلظت اتوماتیک
halocline U منطقه خلاء غلظت
cloud amount U غلظت ابر اتمی
maximum allowable concentration U حداکثر غلظت مجاز
activation detector U دستگاه تعیین غلظت نوترون
equimolal U دارای غلظت ملکولی مساوی
gravimetry U اندازه گیری وزن یا غلظت
density attitude U ارتفاع مربوط به غلظت استاندارد هوا
full power U اختیاری است که دولتی به نماینده خود به طور موقتی میدهد تا درمورد بخصوصی مذاکره و اخذتصمیم کند
return U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns U گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
pH U علامت لگاریتم منفی برای غلظت یون هیدروژن برحسب گرم اتم درهر لیتر
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
concentrations U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration U تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentration cell corrosion U نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
symbion U هم زیست
performance of the dam U زیست سد
bio- U زیست -
subsistence U زیست
biogen U زیست زا
environment U محیط زیست
viability U زیست پذیری
subsistence U مربوط به زیست
environments U محیط زیست
biophysics U زیست- فیزیک
settlements U زیست گاه
libidos U زیست مایه
homelands U زیست بوم
libido U زیست مایه
biosphere U فضای زیست
biologist U زیست شناس
biological clock U زیست گشت
homeland U زیست بوم
biogases U زیست گاز
biogas U زیست گاز
settlement U زیست گاه
eco- U زیست بوم
joie de vivre U زیست شادی
biosphere U زیست سپهر
biosphere U زیست کره
existence U زیست موجودیت
biometrics U زیست سنجش
biometry U زیست سنجی
biospher U زیست کره
biotype U زیست گروه
biopolymer U زیست بسپار
biological chemistry U زیست شیمی
exvia U برون زیست
modus vivendi U شیوه زیست
biometrics U زیست سنجی
biomechanics U زیست مکانیک
existences U زیست موجودیت
biogenesis U زیست زاد
biogenetic U زیست زادی
biogenic U زیست زاییده
biogenosphere U زیست کره
biogenosphere U زیست سپهر
biogeographic U زیست جغرافیایی
biogeography U زیست جغرافی
biologism U زیست شناسی
bioluminescence U زیست تابی
biomass U زیست توده
biome U اقلیم زیست
biome U زیست بوم
biochemistry U زیست- شیمی
worked U زیست عمل
work U زیست عمل
livability U زیست پذیری
liveware U زیست افزار
biochemists U زیست شیمیدان
biochemist U زیست شیمیدان
subsists U زیست کردن
subsisting U زیست کردن
subsisted U زیست کردن
subsist U زیست کردن
biotechnology U زیست فناوری
life space U فضای زیست
colony U زیست گاه
biochemistry U زیست شیمی
biologically U زیست شناختی
subsistence U وسایل زیست
biological U زیست شناختی
libidinal U زیست مایهای
biology U زیست شناسی
life force U زیست نیرو
eco-tech U فناوری زیست بوم
eco-technology U فناوری زیست بوم
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
human biometric U زیست سنجی انسانی
viable U زیست پذیر ماندنی
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
biocid U زیست کش مانع حیات
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
geobiology U زمین زیست شناسی
environmentalism U محیط زیست گرایی
environmentalism U محیط زیست شناسی
biological control U کنترل زیست شناختی
biologism U زیست شناختی نگری
biomass pyramid U هرم زیست توده
environmental costs U مضار زیست محیطی
environmental conservation U حفافت محیط زیست
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
life zone U منطقه زیست شناسی
environmental protection U حفاظت محیط زیست
environmental benefit U فواید زیست محیطی
environmentalist U محیط زیست گرا
environmentalists U محیط زیست شناس
environmentalists U محیط زیست گرا
biochron U زیست زمان جانداران
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
phenology U زیست پدیده شناسی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com