Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
endobiotic
U
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
host organism
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
host
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
inhabitant
U
زیست کننده در
stenobathic
U
درعمق کم زیست کننده
limnic
U
زیست کننده در اب شیرین
saltwater
U
زیست کننده در اب شور
limnetic
U
زیست کننده در اب شیرین
limicoline
U
زیست کننده درساحل
coexistent
U
باهم زیست کننده
fluvial
U
زیست کننده در رودخانه
lacustrine
U
زیست کننده دردریاچه
saxatile
U
درسنگ زیست کننده یا روییده
mesarch
U
زیست کننده درناحیه مرطوب
live-in
U
زیست کننده در محل کار
lentic
U
زیست کننده در ابهای راکد
halobiont
U
موجود زیست کننده دراب شور
stenohaline
U
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
xerophyte
U
گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
lotic
U
زیست کننده بر روی امواج سریع السیر
arach noid
U
بافتهای نرم و شل
paranephritis
U
اماس بافتهای گرداگردگرده
stupa
U
کلاله بافتهای حصیری
post diluvian
U
زیست کننده پس از طوفان پس از طوفان رخ داده
parosteitis
U
اماس بافتهای پیرامون استخوان
histoloysis
U
تجزیه وتحلیل بافتهای بدن
hypoxia
U
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
to tip something
[British E]
U
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
lignocellulose
U
مواد سلولزی متشکل بافتهای چوبی
leukosis
U
زیاد شدن بافتهای سازنده گویچههای سفید
eco-branch
U
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
apomixis
U
تکثیر بوسیلهء بافتهای تناسلی ولی بدون لقاح
glomerule
U
خوشه متراکم ازمویرگهای کوچک و بافتهای حیوانی و غیره
lymphmatosis
U
ایجاد غدد مرکب از بافتهای لنفی در قسمتهای بدن
histogen
U
منطقه روشن محدودیا غیر محدودی از بافتهای اولیه
infarct
U
ناحیهای که در اثر وقفه گردش خون دررگ بافتهای ان مرده باشد دچارانفارکتوس
entertainers
U
میزبان
hosts
U
میزبان
land lady
U
زن میزبان
entertainer
U
میزبان
host
U
میزبان
hosted
U
میزبان
hostess
U
زن میزبان
hostesses
U
زن میزبان
he officiated as host
U
میزبان شد
landladies
U
میزبان
landlady
U
میزبان
hosting
U
میزبان
environmental preservation
U
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
host computers
U
کامپیوتر میزبان
hosted
U
سپاه میزبان
hosting
U
سپاه میزبان
host country
U
کشور میزبان
host nation
U
کشور میزبان
host
U
سپاه میزبان
hosts
U
سپاه میزبان
host crystal
U
بلور میزبان
host computer
U
کامپیوتر میزبان
host operating system
U
سیستم عامل میزبان
host guest chemistry
U
شیمی میزبان- میهمان
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
hosted
U
آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
homoecious
U
دارای یک میزبان درتمام دوره زندگانی
hosting
U
آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
host
U
آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
hosts
U
آداپتوری که به کامپیوتر میزبان وصل است
amidst
U
درمیان
between
U
درمیان
twixt
U
درمیان
midst
U
درمیان
tween
U
درمیان
in between
U
درمیان
amid
U
درمیان
alternate
U
یک درمیان
betwixt
U
درمیان
alternated
U
یک درمیان
altern
U
یک درمیان
alternates
U
یک درمیان
ectogenic
U
قادر بادامه زندگی درخارج از میزبان خود
triple space
U
دو خط درمیان کردن
every other d.
U
یک روز درمیان
d. about
U
یک روز درمیان
affiliate
U
درمیان خودپذیرفتن
encloses
U
درمیان گذاشتن
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
Every three days .
U
سه روز درمیان
interjecting
U
درمیان انداختن
enclose
U
درمیان گذاشتن
every other day
U
یک روز درمیان
affiliated
U
درمیان خودپذیرفتن
interjected
U
درمیان انداختن
affiliates
U
درمیان خودپذیرفتن
double space
U
یک خط درمیان نوشتن
among
U
درمیان درزمرهء
interlucent
U
درمیان درخشنده
interject
U
درمیان انداختن
interjects
U
درمیان انداختن
affiliating
U
درمیان خودپذیرفتن
Among the people .
U
درمیان مردم
enclosing
U
درمیان گذاشتن
amid ships
U
درمیان کشتی
amidships
U
درمیان کشتی
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
mediate
U
درمیان واقع شدن
mediates
U
درمیان واقع شدن
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
mediated
U
درمیان واقع شدن
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
midship
U
واقع درمیان کشتی
mediating
U
درمیان واقع شدن
medially
U
چنانکه درمیان باشد
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
mediated
U
واقع درمیان غیر مستقیم
interscholastic
U
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
mediates
U
واقع درمیان غیر مستقیم
pierglass
U
اینه قدی درمیان دوپنجره
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
mediating
U
واقع درمیان غیر مستقیم
mediate
U
واقع درمیان غیر مستقیم
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
storage interleaving
U
درمیان انباره جای دادن
mirror writing shadow reading
U
کامپیوتر میزبان با دو دیسک فیزیکی برای بالا بردن سرعت دسترسی
to get in a word edgeways
U
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
to run the gauntlet
U
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
ruderal
U
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
bass viol
U
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to put in
U
درمیان اوردن نقل قول کردن
end system
U
پروتکل استاندارد OSI که به کامپیوترهای میزبان اجازه محل یابی یک router را می دهند.
intervale
U
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intra
U
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
pyrenran
U
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
quadrages imal
U
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
invites
U
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invited
U
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
invite
U
حرف خاص ارسالی برای بیان به وسیلهای که کامپیوتر میزبان آماده دریافت پیام است
to knit peace between nations
U
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
canoness
U
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
gofers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gophers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie
U
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
corrector
U
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
end system
U
روی اینترنت کامپیوتر اصلی یا میزبان که به اینترنت وصل است
ES IS
U
سیستم نهایی به سیستم میانی استاندار پروتکل OIS برای اینکه به کامپیوترهای میزبان
identification
U
تابعی که توسط کامپیوتر میزبان استفاده میشود تا مافیت و مشخصات کامپیوتر یا کاربر را بیان کند.
identification
U
حرف که بر کامپیوتر میزبان ارسال میشود تا ماهیت و محل کامپیوتر دور یا ترمینال مشخص شود
remote data concentrator
U
وسیله یی که پیام ها را ازطریق خطوط کم سرعت ازترمینالهای متعدد دریافت کرده و داده ها را از طریق یک حط واحد سنکرون باسرعت بالا به پردازنده میزبان منتقل میکند
subsistence
U
زیست
bio-
U
زیست -
symbion
U
هم زیست
performance of the dam
U
زیست سد
biogen
U
زیست زا
worked
U
زیست عمل
subsists
U
زیست کردن
colony
U
زیست گاه
subsisting
U
زیست کردن
biomass
U
زیست توده
biologically
U
زیست شناختی
biome
U
اقلیم زیست
biometrics
U
زیست سنجش
biochemistry
U
زیست شیمی
biometrics
U
زیست سنجی
biochemistry
U
زیست- شیمی
biomechanics
U
زیست مکانیک
biome
U
زیست بوم
bioluminescence
U
زیست تابی
biogenesis
U
زیست زاد
biotechnology
U
زیست فناوری
biogenosphere
U
زیست سپهر
liveware
U
زیست افزار
livability
U
زیست پذیری
existence
U
زیست موجودیت
existences
U
زیست موجودیت
biogenosphere
U
زیست کره
biogenic
U
زیست زاییده
exvia
U
برون زیست
biogeography
U
زیست جغرافی
subsisted
U
زیست کردن
subsist
U
زیست کردن
modus vivendi
U
شیوه زیست
biologism
U
زیست شناسی
biological chemistry
U
زیست شیمی
biogenetic
U
زیست زادی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com