Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
biological
U
زیست شناختی
biologically
U
زیست شناختی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
biodegraability
U
قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
biological control
U
کنترل زیست شناختی
biologism
U
زیست شناختی نگری
psychobiology
U
روانشناسی زیست شناختی
Other Matches
ecological equilibrum
U
همترازی بووم شناختی تعادل بوم شناختی
to tip something
[British E]
U
ذخیره کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
ته نشین شدن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
to tip something
[British E]
U
رسوب کردن چیزی
[محیط زیست]
[بوم شناسی]
[حفاظت محیط زیست]
eco-branch
U
شعبه زیست بوم
[شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation
U
نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
technological
U
فن شناختی
technologically
U
فن شناختی
cognitive
U
شناختی
aesthetically
U
زیبایی شناختی
aesthetic
U
زیبایی شناختی
sociological
U
جامعه شناختی
geological
U
زمین شناختی
phonetic
U
اوا شناختی
ecologically
U
بوم شناختی
cognitive style
U
سبک شناختی
cognitive system
U
نظام شناختی
criminological
U
جرم شناختی
esthetic
U
زیبایی شناختی
cognitive schema
U
طرحواره شناختی
methodological
U
روش شناختی
morphological
U
ریخت شناختی
cognitive consonance
U
هماهنگی شناختی
epistemological
U
معرفت شناختی
ecological factor
U
همگربوم شناختی
ecological change
U
تغییربوم شناختی
petrological
U
سنگ شناختی
phenomenological
U
پدیدار شناختی
philologically
U
زبان شناختی
cognitive dissonance
U
ناهماهنگی شناختی
cognitive map
U
نقشه شناختی
mythological
U
اسطوره شناختی
ecological
U
بوم شناختی
pathological
U
اسیب شناختی
acoustic
U
صوت شناختی
neurological
U
عصب شناختی
ethnopsychology
U
روانشناسی قوم شناختی
preferred cognitive mode
U
شیوه شناختی مرجح
ecological nich
U
زیستخوان بوم شناختی
ecological process
U
فرایند بوم شناختی
ecological realized natality
U
زه و زاد بوم شناختی
neuropsychology
U
روانشناسی عصب شناختی
ecological architecture
U
معماری بوم شناختی
ecological unit
U
یگان بوم شناختی
acoustic investigation
U
جستار صوت شناختی
ecological factor
U
سازه بوم شناختی
ecological equivalent
U
هم ارزی بوم شناختی
cosmological principal
U
اصل کیهان شناختی
cosmological model
U
مدل کیهان شناختی
genetic engineering
U
مهندسی زاد شناختی
cosmological constant
U
ثابت کیهان شناختی
ecological change
U
دگرگونی بوم شناختی
graphopathology
U
اسیب شناسی خط شناختی
ecological constallation
U
برج بوم شناختی
ecological backlash
U
وازنش بوم شناختی
ecological distance
U
فاصله بوم شناختی
kinesiological analysis
U
تحلیل حرکت شناختی بدن
ecological mortality
U
مرگ و میر بوم شناختی
kinesiological principle
U
اصول حرکت شناختی بدن
Industrial Aesthetic
U
[سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
subsistence
U
زیست
symbion
U
هم زیست
biogen
U
زیست زا
performance of the dam
U
زیست سد
bio-
U
زیست -
homelands
U
زیست بوم
biogas
U
زیست گاز
biogases
U
زیست گاز
biological clock
U
زیست گشت
eco-
U
زیست بوم
joie de vivre
U
زیست شادی
biological chemistry
U
زیست شیمی
libidinal
U
زیست مایهای
life force
U
زیست نیرو
life space
U
فضای زیست
homeland
U
زیست بوم
livability
U
زیست پذیری
liveware
U
زیست افزار
biotechnology
U
زیست فناوری
colony
U
زیست گاه
exvia
U
برون زیست
environment
U
محیط زیست
biophysics
U
زیست- فیزیک
biosphere
U
زیست سپهر
biochemist
U
زیست شیمیدان
biogenesis
U
زیست زاد
libidos
U
زیست مایه
biosphere
U
فضای زیست
biosphere
U
زیست کره
biogenetic
U
زیست زادی
biogenic
U
زیست زاییده
biogenosphere
U
زیست کره
biogenosphere
U
زیست سپهر
environments
U
محیط زیست
biochemistry
U
زیست- شیمی
biochemistry
U
زیست شیمی
biology
U
زیست شناسی
worked
U
زیست عمل
work
U
زیست عمل
biochemists
U
زیست شیمیدان
subsists
U
زیست کردن
subsisting
U
زیست کردن
subsisted
U
زیست کردن
subsist
U
زیست کردن
inhabitant
U
زیست کننده در
biogeographic
U
زیست جغرافیایی
biomass
U
زیست توده
libido
U
زیست مایه
viability
U
زیست پذیری
subsistence
U
مربوط به زیست
subsistence
U
وسایل زیست
biome
U
اقلیم زیست
biome
U
زیست بوم
biomechanics
U
زیست مکانیک
biometrics
U
زیست سنجی
biometrics
U
زیست سنجش
biometry
U
زیست سنجی
biopolymer
U
زیست بسپار
biospher
U
زیست کره
biotype
U
زیست گروه
existence
U
زیست موجودیت
modus vivendi
U
شیوه زیست
existences
U
زیست موجودیت
biologist
U
زیست شناس
biologism
U
زیست شناسی
bioluminescence
U
زیست تابی
settlement
U
زیست گاه
settlements
U
زیست گاه
biogeography
U
زیست جغرافی
environmentalists
U
محیط زیست گرا
environmentalists
U
محیط زیست شناس
biological chemistry
U
بیوشیمی
[زیست شیمی]
environmentalist
U
محیط زیست گرا
fluvial
U
زیست کننده در رودخانه
environmentalist
U
محیط زیست شناس
biodegradable
U
زیست تجزیه پذیر
biochemistry
U
بیوشیمی
[زیست شیمی]
amylum
U
نشاسته
[زیست شیمی]
eco-tech
U
فناوری زیست بوم
eco-technology
U
فناوری زیست بوم
environmental protection
U
حفاظت محیط زیست
stenobathic
U
درعمق کم زیست کننده
biochron
U
زیست زمان جانداران
environmentalism
U
محیط زیست گرایی
environmental benefit
U
فواید زیست محیطی
environmentalism
U
محیط زیست شناسی
bioclimatology
U
زیست اقلیم شناسی
proclimax
U
منطقه زیست جانوریاگیاهی
geobiology
U
زمین زیست شناسی
environmental conservation
U
حفافت محیط زیست
environmental costs
U
مضار زیست محیطی
environmental impact
U
نشانزد زیست محیطی
biocid
U
زیست کش مانع حیات
biomass pyramid
U
هرم زیست توده
viable
U
زیست پذیر ماندنی
lacustrine
U
زیست کننده دردریاچه
limnetic
U
زیست کننده در اب شیرین
phenology
U
زیست پدیده شناسی
limnic
U
زیست کننده در اب شیرین
human biometric
U
زیست سنجی انسانی
limicoline
U
زیست کننده درساحل
saltwater
U
زیست کننده در اب شور
biochemical catalyst
U
کاتالیزور زیست شیمیایی
life zone
U
منطقه زیست شناسی
coexistent
U
باهم زیست کننده
biological oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
host
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
biologic
U
زیست شناسی معرفت الحیات
green PC
U
رایانه زیست بوم دوستانه
host organism
U
ارگانیسم میزبان
[زیست شناسی]
biochemical oxygen demand
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
mesarch
U
زیست کننده درناحیه مرطوب
lentic
U
زیست کننده در ابهای راکد
to be parasitic
[on]
U
پارازیتی شدن
[زیست شناسی]
to be parasitic
[on]
U
انگلی شدن
[زیست شناسی]
may fly
U
حشرهای که یک روز زیست میکند
xerophilous
U
قابل زیست درمحیطهای خشک
biomass feedstock
U
مواد اولیه زیست توده
b.o.d
U
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
live-in
U
زیست کننده در محل کار
limnologist
U
زیست شناس جانوران اب شیرین
bionic
U
وابسته به زیست سازه شناسی
saxatile
U
درسنگ زیست کننده یا روییده
bio-
U
پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
gene analysis
U
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic analysis
U
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
genetic screen
U
بررسی ژن
[پزشکی]
[زیست شناسی]
xerophile
U
قابل زیست در محیطهای خشک
medial meniscus
U
منیسک داخلی
[زیست شناسی]
[کالبدشناسی]
nasopharyngeal tonsil
U
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
genetic screen
U
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
stenohaline
U
زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
adenoid
U
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
xerophyte
U
گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
pharyngeal tonsil
U
لوزه سوم
[کالبدشناسی]
[زیست شناسی]
starch
[Amylum]
U
نشاسته
[زیست شیمی]
[غذا و آشپزخانه]
genetic analysis
U
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
paleontology
U
مبحث زیست شناسی دوران قدیم
environmental services
U
دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
gene analysis
U
بررسی ژنتیکی
[پزشکی]
[زیست شناسی]
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com