English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
biodegradable U زیست تجزیه پذیر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
viable U زیست پذیر ماندنی
indissoluble U تجزیه نا پذیر
disintegrable U تجزیه پذیر
dissoluble U تجزیه پذیر
biodegraability U قابلیت تجزیه بیولوژیکی پذیرندگی فروافت زیست شناختی
non degradable pollutant U الاینده تجزیه پذیر
to tip something [British E] U ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] U رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
eco-branch U شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
environmental preservation U نگهداشت زیست محیطی حفافت زیست محیطی
reparable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
educatable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
educable U تربیت پذیر تعلیم پذیر
ascendible U تفوق پذیر فراز پذیر
repairable U اصلاح پذیر تعمیر پذیر
mixable U امیزش پذیر امتزاج پذیر
ascendable U تفوق پذیر فراز پذیر
adaptable organism U موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
analysis staff U ستاد تجزیه و تحلیل کننده گروه تجزیه و تحلیل کننده
spectrophotometry U اسپکتروفتومتر [در این روش با تجزیه رنگ ها و مقایسه آن نمونه های مرجع، نوع رنگینه بکار رفته مشخص می شود. این روش خصوصا در تجزیه رنگ های فرش های قدیمی و شناخت رنگینه های آن مورد استفاده قرار می گیرد.]
crater analysis U تجزیه و تحلیل قیف انفجار تجزیه و تحلیل قیف حاصله از انفجار گلوله ها
subsistence U زیست
bio- U زیست -
performance of the dam U زیست سد
symbion U هم زیست
biogen U زیست زا
biochemist U زیست شیمیدان
inhabitant U زیست کننده در
environment U محیط زیست
worked U زیست عمل
biotechnology U زیست فناوری
biochemists U زیست شیمیدان
environments U محیط زیست
biologist U زیست شناس
work U زیست عمل
biophysics U زیست- فیزیک
settlement U زیست گاه
settlements U زیست گاه
subsisted U زیست کردن
subsist U زیست کردن
exvia U برون زیست
biogas U زیست گاز
joie de vivre U زیست شادی
homelands U زیست بوم
biogases U زیست گاز
eco- U زیست بوم
subsisting U زیست کردن
subsists U زیست کردن
homeland U زیست بوم
biosphere U زیست کره
biosphere U فضای زیست
biosphere U زیست سپهر
biological clock U زیست گشت
biogeographic U زیست جغرافیایی
biogeography U زیست جغرافی
biologism U زیست شناسی
biological chemistry U زیست شیمی
libido U زیست مایه
libidos U زیست مایه
bioluminescence U زیست تابی
biomass U زیست توده
biochemistry U زیست- شیمی
biochemistry U زیست شیمی
biogenosphere U زیست سپهر
biogenosphere U زیست کره
liveware U زیست افزار
livability U زیست پذیری
biogenesis U زیست زاد
biogenetic U زیست زادی
life space U فضای زیست
life force U زیست نیرو
libidinal U زیست مایهای
subsistence U وسایل زیست
subsistence U مربوط به زیست
viability U زیست پذیری
biogenic U زیست زاییده
biome U اقلیم زیست
biomechanics U زیست مکانیک
biometrics U زیست سنجی
biometrics U زیست سنجش
existence U زیست موجودیت
existences U زیست موجودیت
biometry U زیست سنجی
modus vivendi U شیوه زیست
biopolymer U زیست بسپار
biospher U زیست کره
biotype U زیست گروه
biology U زیست شناسی
colony U زیست گاه
biologically U زیست شناختی
biological U زیست شناختی
biome U زیست بوم
bioclimatology U زیست اقلیم شناسی
biomass pyramid U هرم زیست توده
biocid U زیست کش مانع حیات
biochron U زیست زمان جانداران
eco-technology U فناوری زیست بوم
environmental costs U مضار زیست محیطی
biologism U زیست شناختی نگری
coexistent U باهم زیست کننده
biological control U کنترل زیست شناختی
eco-tech U فناوری زیست بوم
environmental protection U حفاظت محیط زیست
biochemical catalyst U کاتالیزور زیست شیمیایی
limicoline U زیست کننده درساحل
fluvial U زیست کننده در رودخانه
environmental conservation U حفافت محیط زیست
psychobiology U روانشناسی زیست شناختی
amylum U نشاسته [زیست شیمی]
biological chemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
biochemistry U بیوشیمی [زیست شیمی]
stenobathic U درعمق کم زیست کننده
lacustrine U زیست کننده دردریاچه
environmental impact U نشانزد زیست محیطی
phenology U زیست پدیده شناسی
environmentalism U محیط زیست گرایی
life zone U منطقه زیست شناسی
limnic U زیست کننده در اب شیرین
limnetic U زیست کننده در اب شیرین
proclimax U منطقه زیست جانوریاگیاهی
geobiology U زمین زیست شناسی
environmentalism U محیط زیست شناسی
human biometric U زیست سنجی انسانی
environmentalist U محیط زیست شناس
environmentalist U محیط زیست گرا
environmentalists U محیط زیست شناس
environmental benefit U فواید زیست محیطی
saltwater U زیست کننده در اب شور
environmentalists U محیط زیست گرا
host U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
gene analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
biomass feedstock U مواد اولیه زیست توده
genetic analysis U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic screen U بررسی ژن [پزشکی] [زیست شناسی]
lentic U زیست کننده در ابهای راکد
bionic U وابسته به زیست سازه شناسی
live-in U زیست کننده در محل کار
saxatile U درسنگ زیست کننده یا روییده
biologic U زیست شناسی معرفت الحیات
to be parasitic [on] U پارازیتی شدن [زیست شناسی]
host organism U ارگانیسم میزبان [زیست شناسی]
b.o.d U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biochemical oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
biological oxygen demand U نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
xerophile U قابل زیست در محیطهای خشک
xerophilous U قابل زیست درمحیطهای خشک
green PC U رایانه زیست بوم دوستانه
may fly U حشرهای که یک روز زیست میکند
mesarch U زیست کننده درناحیه مرطوب
to be parasitic [on] U انگلی شدن [زیست شناسی]
limnologist U زیست شناس جانوران اب شیرین
bio- U پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
halobiont U موجود زیست کننده دراب شور
nasopharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
pharyngeal tonsil U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
xerophyte U گیاه زیست کننده درنواحی خشک و بی اب
genetic screen U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
genetic analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
gene analysis U بررسی ژنتیکی [پزشکی] [زیست شناسی]
stenohaline U زیست کننده در اب شور به غلظت بخصوصی
starch [Amylum] U نشاسته [زیست شیمی] [غذا و آشپزخانه]
paleontology U مبحث زیست شناسی دوران قدیم
environmental services U دوایر خدمات بهسازی محیط زیست
adenoid U لوزه سوم [کالبدشناسی] [زیست شناسی]
medial meniscus U منیسک داخلی [زیست شناسی] [کالبدشناسی]
biotecture U [معماری تاثیر گرفته از زیست شناسی]
severance U تجزیه
parsing U تجزیه
decomposition U تجزیه
analyzer U تجزیه گر
break down U تجزیه
break up U تجزیه
separations U تجزیه
separation U تجزیه
cracking U تجزیه
dissection U تجزیه
resolutions U تجزیه
disintegration U تجزیه
resolution U تجزیه
anatomy U تجزیه
anatomies U تجزیه
segregation U تجزیه
shake down U تجزیه
sequestration U تجزیه
decay U تجزیه
analysis U تجزیه
dialysis U تجزیه
decoupling U تجزیه
separates U تجزیه
decayed U تجزیه
dissolution U تجزیه
catalysis U تجزیه
separate U تجزیه
dissociation U تجزیه
breaks U تجزیه
separated U تجزیه
decays U تجزیه
decaying U تجزیه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com