English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
tuner U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuners U زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
to never let yourself get to thinking like them <idiom> U نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند [اصطلاح روزمره]
compatible U زیردستگاهی که در رابطه باکل دستگاه عملکرد مناسبی دارد
utopiannism U اعتقاد به مدینه فاضله روش فکری افلاطون فرانسیس بیکن سر توماس مور و ..... که در اثار خودجامعهای با تاسیسات مطلوب و افراد بی عیب و درحد کمال مطلوب ایجاد و ان را به عنوان الگویی برای جوامع جهان معرفی کرده اند
wobbulator U تولیدکننده سیگنال اف ام که فرکانس ان با دامنه ثابت بالاپایین فرکانس مرکزی تغییرمیکند
high frequency U دارای فرکانس با تکرار زیاد امواج پر فرکانس
resonance U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
resonances U وضعیتی که در آن فرکانس اعمال شده به بدنه معادل فرکانس طبیعی آن باشد , که باعث نوسان بسیار شدید شود
frequency division multilexing U مخابره چندتایی فرکانس استفاده از یک مسیرالکتریکی برای حمل دو یا چند سیگنال با فرکانسهای مختلف تسهیم براساس تقسیم فرکانس
superheterodyne U گیرنده رادیویی که در ان سیگنال دریافتی با فرکانس نوسانی موضعی به منظورایجاد فرکانس بینابین که سپس با مزیتهای متعددتقویت میشود ترکیب میگردد
critical frequency U فرکانس متنافر با فرکانس طبیعی تیغه
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
patinated U جرم گرفته کبره گرفته
fm U فرایند تغییر مقدار نشان داده شده توسط یک سیگنال ازطریق تغییر فرکانس سیگنال مدولاسیون فرکانس odulation
remnant U بقیه
remnants U بقیه
remainder U بقیه
reminders U بقیه
reminder U بقیه
upon bail U بقیه ضمانت
to pass on [information or news] U به بقیه اطلاع دادن
She is head and shoulders above others . U یک سر وگردن از بقیه بلندتر است
What is good enough for others should be good enough for you. U خونت که از بقیه رنگین تر نیست
two up U تک با دو عنصر در جلوو بقیه در عقب
(be) thrown together <idiom> U شانسی با بقیه هم گروه شدن
wise guy <idiom> U باهوش تراز بقیه جلودادن
Keep the change. بقیه پول مال خودتان.
coveted U مطلوب
favourite or vor U مطلوب
optimum U حد مطلوب
optimum U مطلوب
indign U نا مطلوب
desired U مطلوب
favourite U مطلوب
favorable U مطلوب
favorites U مطلوب
favourites U مطلوب
favorite U مطلوب
optimal U حد مطلوب
effluvium U پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
head start <idiom> U کاری را قبل از بقیه انجام دادن
desirable U خواستنی مطلوب
favourable U موافق مطلوب
target profit U سود مطلوب
desired leading U مسیر مطلوب
safe velocity U سرعت مطلوب
economic order quantity U حد مطلوب سفارش
optimum U مقدار مطلوب
optimum U حالت مطلوب
optimum population U حد مطلوب جمعیت
ideal U کمال مطلوب
optimum point U نقطه مطلوب
optimum speed U سرعت مطلوب
optimum height U ارتفاع مطلوب
nicest U دلپذیر مطلوب
ideals U کمال مطلوب
merit goods U کالاهای مطلوب
nicer U دلپذیر مطلوب
optimal solution U راه حل مطلوب
at a premium U بسیار مطلوب
optimum output U تولید مطلوب
nice U دلپذیر مطلوب
lief U مطلوب مایل
You take the lead and others wI'll follow. U تو جلو برو بقیه بدنبالت خواهند آمد
versions U کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
version U کپی یا برنامه یا عبارتی که با بقیه فرق میکند
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
optimal U مربوط به کمال مطلوب
ideal irrigation interval U فاصله مطلوب ابیاری
eligible U واجد شرایط مطلوب
inflationary gap U سطح اشتغال مطلوب
desired rate of development U نرخ مطلوب توسعه
favourably U بطور مساعد یا مطلوب
optimization U بدست اوردن حد مطلوب
optimum allocation of resources U تخصیص مطلوب منابع
bland U شیرین و مطلوب نجیب
to be in demand U خریدارداشتن مطلوب بودن
blander U شیرین و مطلوب نجیب
towardly U امید بخش مطلوب
blandest U شیرین و مطلوب نجیب
It is much sought after. بسیار مطلوب است.
polysomic U دارای کروموسومهای بیش از بقیه زیاد کروموسوم پرکروموسوم
have a go at <idiom> U سعی درانجام کاری که بقیه قبلا انجام دادهاند
subscript U حرف کوچک که زیر خط بقیه حروف چاپ میشود.
acrolith U مجسمهای که سر و دست وپای ان سنگی و بقیه اش چوب باشد
acrolithus U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
acrolith U [مجسمه ای که سر و دست و پای آن سنگی و بقیه چوبی است.]
to wait for a favorable opportunity U منتظر یک فرصت مطلوب بودن
To obtain the desired result . U نتیجه مطلوب را بدست آوردن
ideally U مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
desired ground zone U نقطه ترکش اتمی مطلوب
desirability U درجه تمایل شرایط مطلوب
desired rate of capital accumulation U نرخ تراکم سرمایه مطلوب
your action produced the desired effect U اقدامتان اثر مطلوب بخشید
idealistic U مطلوب وابسته به ارمان گرایی
lan U بخشی از شبکه که از بقیه بخشها یا bridge جدا شده است
headers U پانچ کارت حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهای مجموعه
header U پانچ کارت حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهای مجموعه
desired leading U سمت حرکت مطلوب هواپیما یا ناو
beau ideal U زیبای تمام عیار کمال مطلوب
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
instantaneous frequency U مقدار لحظهای فرکانس فرکانس لحظهای
mastered U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
master U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
masters U اولین کارت پانج در بسته که حاوی اطلاعاتی درباره بقیه کارتهاست
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
choir-screen U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
highlight U حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
choire-enclosure U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
highlights U حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
unit matrix U ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
highlighted U حروف یا نشانه هایی که برجسته به نظر می رسند تا از بقیه متن مجزا باشند
adverse yaw U شرایط پروازی که در ان دماغه هواپیما در خلاف جهت مطلوب منحرف میشود
slot machine U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machines U ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
worded U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
soles U تنها
sole U تنها
single line U خط تنها
solus U تنها
siolus U تنها
by yourself U تنها
just U تنها
by one,s self U تنها
single handed U تنها
solo U تنها
by it self U تنها
merest U تنها
solitarily U تنها
by oneself U تنها
solos U تنها
unaccompanied U تنها
single U تنها
solitary U تنها
out in the cold <idiom> U تنها
lonely U تنها
loneliest U تنها
lonelier U تنها
mere U تنها
recluse U تنها
recluses U تنها
exclusive U تنها
alone U تنها
single-handed U تنها
lone U تنها
unique U تنها
uniquely U تنها
only U تنها
capturing U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
capture U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
favourble balance of trade U تعادل مطلوب تجارتی موازنه مثبت بیشتر بودن صادرات یک کشور ازوارداتش
captures U کنترل مسیر حرکت برای نگهداشتن الات دقیق روی میزان مطلوب
nympholept U کسیکه جنوی یافتن کمال مطلوب یا پی کردن چیز غیرقابل دسترسی را دارد
he alone went U تنها اورفت
strands U تنها گذاشتن
bare handed U دست تنها
bread alone U تنها نان
lonesome U تنها وبیکس
singly U تنها انفرادا
Do not leave me alone. U من را تنها نگذار.
read only U تنها خواندنی
leave alone U تنها گذاردن
aside U صحبت تنها
asides U صحبت تنها
wirte only U تنها نوشتن
strand U تنها گذاشتن
single U تنها یک نفری
lone electron U الکترون تنها
fly by the seat of one's pants <idiom> U دست تنها
sole U شالوده تنها
to pull a lone oar U تنها کارکردن
single haneded U دست تنها
sole argument U تنها دلیل
soli U تنها خوانان
soles U تنها انحصاری
sole U تنها انحصاری
soles U شالوده تنها
random access U فایلی که هر رکورد آن به سرعت با آدرسش قابل دستیابی است , بدون جستجو در بقیه فایل و به ممحل قبلی بستگی ندارد
but U نه تنها بطور محض
lone pair electron U زوج الکترون تنها
out of pure mischief U تنها از روی بدجنسی
monological U تنها سخن گو خودگووخودشنو
not only he came but U نه تنها امد بلکه
to live to oneself U تنها زندگی کردن
lonely hearts U تنها و جویای همدم
leave in the lurch <idiom> U دست تنها گذاشتن
To go alone to the judge . <proverb> U تنها به قاضى رفتن.
adhoc U تنها به این منظور
to pull a lone oar U تنها پارو زدن
kick back <idiom> U تنها استراحت کردن
to reckon with out one's host U تنها به قاضی رفتن
forward chaining U روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
altar-screen U [پرده محراب که رواق خدمتگاه کشیشان را از بقیه جدا می کند که بسیار پر نقش و نگار از جنس سنگ، چوب یا فلز است.]
chapter U بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
chapters U بخشی از برنامه اصلی که به تنهایی قابل اجراست و نیازی به بقیه برنامه ندارد
bread and point U سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
potatoes and point U سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
one-track mind <idiom> U تنها به یک چیز فکر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com