English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (33 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
embellish U زیبا کردن پیراستن
embellished U زیبا کردن پیراستن
embellishes U زیبا کردن پیراستن
embellishing U زیبا کردن پیراستن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tittivate U زیبا کردن
titivate U زیبا کردن
adorn U زیبا کردن
adorns U زیبا کردن
smarten U زیبا کردن
grooms U زیبا کردن داماد شدن
groom U زیبا کردن داماد شدن
trim U پیراستن
modifying U پیراستن
dress U پیراستن
trims U پیراستن
dresses U پیراستن
trimmest U پیراستن
decorating U پیراستن
decorates U پیراستن
modify U پیراستن
modifies U پیراستن
decorate U پیراستن
pretty to look at [to watch] U زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
dubbing U عمل پیراستن
foliate U [ساختن و پیراستن با برگ]
dubbin U روغن چرم عمل پیراستن
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
yummy U زیبا
belles U زن زیبا
beauteous U زیبا
gainly U زیبا
eyeful U زیبا
chic U زیبا
elegant U زیبا
bonny U زیبا
swelled U زیبا
sightliness U زیبا
swell U زیبا
stylish U زیبا
swells U زیبا
cuter U زیبا
pulchritudinous U زیبا
beautiful U زیبا
well favored U زیبا
queen of hearts U زن زیبا
queen of love U زن زیبا
fairer U زیبا
goodly U زیبا
scrumptious U زیبا
dinky U زیبا
inelegant U نا زیبا
fairs U زیبا
fair U زیبا
fairest U زیبا
good looking U زیبا
picturesque U زیبا
cute U زیبا
spiffy U زیبا
cutest U زیبا
belle U زن زیبا
crumpets U زن زیبا
good-looking U زیبا
crumpet U زن زیبا
habiliment U لباس زیبا
proper dress U جامه زیبا
corking U خیلی زیبا
killdeer U مرغ زیبا
She looks appealing. U او [زن] زیبا است.
beaux arts U هنرهای زیبا
to be good-looking U زیبا بودن
She looks nice. U او [زن] زیبا است.
peaches U زن یادختر زیبا
smatt U زیبا باهوش
china aster U گل رعنا زیبا
deluxe U بسیار زیبا
to look good U زیبا بودن
peach U زن یادختر زیبا
prettyish U نسبتا زیبا
handsomely U بطور زیبا
well favoured U زیبا خوشگل
graphic arts U هنرهای زیبا
lapwings U مرغ زیبا
peewit U مرغ زیبا
nymphs U زن بسیار زیبا
knockout <idiom> U خانم زیبا
peewits U مرغ زیبا
fine arts U هنرهای زیبا
beauty U زنان زیبا
nymph U زن بسیار زیبا
beauties U زنان زیبا
pewit U مرغ زیبا
beautifully U بطور زیبا
beautification U زیبا سازی
lapwing U مرغ زیبا
well lookirg U زیبا خوش منظر
venus U زن زیبا ستاره زهره
tittivate U اراستن زیبا شدن
conservatory U هنرستان هنرهای زیبا
pinup U تصویر دختر زیبا
dressed to the nines (teeth) <idiom> U زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
conservatories U هنرستان هنرهای زیبا
aesthete U طرفدار صنایع زیبا
handsome U خوش قیافه زیبا
trimly U بطور اراسته و زیبا
nymphet U دختر کوچک و زیبا
virtuosity U استعدادهنرهای زیبا یا فنون
greenhouse U هنرستان هنرهای زیبا
conservatoire U اموزشگاه هنرهای زیبا
titivate U اراستن زیبا شدن
dilettantes U دوستدارتفننی صنایع زیبا
bonnily U بطرز زیبا ودلپذیر
dilettanti U دوستدارتفننی صنایع زیبا
queen of heaven U نام زن ژوپیطر زن زیبا
dilettante U دوستدارتفننی صنایع زیبا
plumate U دارای پر وبال زیبا
aesthetes U طرفدار صنایع زیبا
belles lettres U شعر و اثارادبی زیبا وهنری
specious U دارای فاهر زیبا وفریبنده
the nine U نه تن الهه شعر و هنرهای زیبا
shangri U شهر زیبا سرزمین دلخواه
belletrist U نویسنده شعر و اثارادبی زیبا ادیب
Ravishingly beautiful . U مثل ماه شب چهارده ( بی نهایت زیبا )
aestheticism U زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
Ravishingly beautiful. U مثل پنجه آفتاب ( بسیار زیبا )
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> U بسیار زیبا بودن [اصطلاح روزمره]
Frigi darium U [تزئینات زیبا و بزرگ در حمام های رومی]
dressage U حرکات زیبا و شیرین کاری اسبهای تربیت شده
to look [feel] like a million dollars U بسیار زیبا [به نظر آمدن] بودن [اصطلاح روزمره]
cinerarium U [گلدان یا ظرف زیبا شبیه جعبه برای نگهداری خاکستر مردگان]
bimbo U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman U زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com