English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to put it on U زیاد لعابش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
slash U تخفیف زیاد دادن
luxuriate U اب وتاب زیاد دادن
overcolour U زیاد لعاب دادن
pump handle U زیاد تکان دادن
overrated U زیاد اهمیت دادن به
overrating U زیاد اهمیت دادن به
overcolour U زیاد اب وروغن دادن
over expose U زیاد روشنایی دادن
slashes U تخفیف زیاد دادن
overrates U زیاد اهمیت دادن به
slashed U تخفیف زیاد دادن
luxuriated U اب وتاب زیاد دادن
slaughter U تخفیف زیاد دادن
slaughters U تخفیف زیاد دادن
luxuriating U اب وتاب زیاد دادن
luxuriates U اب وتاب زیاد دادن
wiredraw U زیاد طول دادن
overrate U زیاد اهمیت دادن به
slaughtered U تخفیف زیاد دادن
to space out U زیاد فاصله دادن گشادترکردن
slashes U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
enlarging U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarges U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarged U توسعه دادن زیاد بحث کردن
enlarge U توسعه دادن زیاد بحث کردن
slashed U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
slash U تخفیف زیاد دادن خیلی کم کردن
wipe out U شکست دادن حریف با امتیاز زیاد
overbear U مغلوب کردن زیاد میوه دادن
overset U زینت دادن زیاد بار کردن
anneal U حرارت زیاد دادن و بعد سردکردن
fuse U آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fused U آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
broach U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaches U ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
high speed U با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
for all the world U بی کم و زیاد
populous U زیاد
heart break U غم زیاد
profoundly U زیاد
immane U زیاد
in excess U زیاد
egregiously U زیاد
widely U زیاد
ranksack U زیاد
over and above U زیاد
intense U زیاد
superabundant U زیاد
effusively U زیاد
glaring U زیاد
intensely U زیاد
vastly U زیاد
profusely U زیاد
highly U زیاد
rife U زیاد
great U زیاد
great- U زیاد
greatest U زیاد
late U زیاد
many U زیاد
mickle U زیاد
mickle or muckle U زیاد
muckle U زیاد
not a lettle U زیاد
excessive U زیاد
large adv U زیاد
too U زیاد
outrageously U زیاد
greatly U زیاد
wide U زیاد
wider U زیاد
widest U زیاد
plethoric U زیاد
in quantities U زیاد
plaguily U زیاد
no end of U زیاد
copious U زیاد
numerous U زیاد
extortionate U زیاد
heavily U زیاد
much U زیاد
heartbreak U غم زیاد
extortionary U زیاد
fulsome U زیاد
thicker U زیاد
swingeing U زیاد
thick U زیاد
extensive U زیاد
very U زیاد
highs U زیاد
highest U زیاد
too much U زیاد
mortally U زیاد
to a large extent U زیاد
thickest U زیاد
supererogatory U زیاد
squeamishness U زیاد
squeamishly U زیاد
intensively U زیاد
immoderate U زیاد
tremendously U زیاد
hugely U زیاد
generous U زیاد
high U زیاد
overmuch U زیاد
overly U زیاد
quite a few <idiom> U زیاد
excessive eating U خوردن زیاد
slashing U تخفیف زیاد
excessive love U دوستی زیاد
with much regret U با تاسف زیاد
to run rup U زیاد کردن
to toll up U زیاد شدن
quantity U تعداد زیاد
interminableness U درازی زیاد
exquisite taste U سلیقه زیاد
expanses U فضای زیاد
expanse U فضای زیاد
jillion U مقدار زیاد
longings U ارزوی زیاد
longing U ارزوی زیاد
fervidity U گرمی زیاد
exuberantly U بفراوانی زیاد
wide apart U زیاد از هم جدا
escalate U زیاد شدن
escalated U زیاد شدن
magna cum laude U با امتیاز زیاد
mass bombing U بمباران زیاد
escalating U زیاد شدن
mass casualties U تلفات زیاد
tabes U لاغری زیاد
swingeing damages U خسارات زیاد
macro U رشد زیاد
long range U با برد زیاد
escalates U زیاد شدن
latifundia U املاک زیاد
left over U زیاد امده
to overleap oneself U زیاد دورافتادن
to be left U زیاد امدن
overlabour U زیاد کارکردن
tabes U ضعف زیاد
so much <idiom> U مقدار زیاد
long precision U دقت زیاد
violent pain U درد زیاد
frequent visiting U دیدنی زیاد
with many regrets U با تاسف زیاد
floridly U با ارایش زیاد
high precison U دقت زیاد
high pressure U فشار زیاد
wheen U تعداد زیاد
full tilt U باسرعت زیاد
h.f. U بسامد زیاد
on the warpath <idiom> U عصبانیت زیاد
eclat U سروصدا زیاد
grnish U زیاد کردن
heavy poll U رایهای زیاد
high altitude U از ارتفاع زیاد
furor U خشم زیاد
high altitude U ارتفاع زیاد
infinitely U خیلی زیاد
high spin U چرخش زیاد
in large U بمقیاس زیاد
fervidness U گرمی زیاد
increaser U زیاد کننده
increscent U زیاد شونده
glares U درخشندگی زیاد
glared U درخشندگی زیاد
quantities U تعداد زیاد
glare U درخشندگی زیاد
in large U بمقدار زیاد
finicality U خودارایی زیاد
high vacuum U خلاء زیاد
high yield U با بازده زیاد
high yielding farms U با بازده زیاد
hypercathexis U نیروگذاری زیاد
hyperemployment U اشتغال زیاد
hyperidrosis U تعرق زیاد
scare out of one's wits <idiom> U ترس زیاد
scare the daylights out of someone <idiom> U ترس زیاد
intensification U زیاد کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com