English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abounded U زیاد بودن وفور داشتن
abounding U زیاد بودن وفور داشتن
abounds U زیاد بودن وفور داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to hold somebody in great respect U کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
overmoke U زیاد دود داشتن
set store on (by) <idiom> U خواستارنگهداری ،ارزش زیاد داشتن
speculated U انتظار سودو زیاد داشتن
speculates U انتظار سودو زیاد داشتن
to have a thing at heart U بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
speculating U انتظار سودو زیاد داشتن
speculate U انتظار سودو زیاد داشتن
stand (someone) in good stead <idiom> U سود زیاد برای شخص داشتن
up to one's ears in work <idiom> U کارهای زیاد برای انجام داشتن
to have one's work cut out [for one] <idiom> U کار خیلی زیاد و سخت داشتن
abound زیاد بودن
superabound U زیاد فراوان بودن
highs U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
overstock U زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
pick and choose U در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
highest U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high U دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
to be in great request U مورد احتیاج زیاد بودن
overtask U زیاد سنگین بودن برای
to strain at anything U در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
multiple U حاوی قط عات زیاد بودن یا عمل کردن به روشهای مختلف
suspecting U شک داشتن مظنون بودن
suspect U شک داشتن مظنون بودن
suspects U شک داشتن مظنون بودن
required U نیاز داشتن لازم بودن
love U عشق داشتن عاشق بودن
loves U عشق داشتن عاشق بودن
requires U نیاز داشتن لازم بودن
requiring U نیاز داشتن لازم بودن
matter U مهم بودن اهمیت داشتن
tends U متمایل بودن به گرایش داشتن
tend U متمایل بودن به گرایش داشتن
require U نیاز داشتن لازم بودن
merits U شایسته بودن استحقاق داشتن
sites U قرار داشتن مستقر بودن
sited U قرار داشتن مستقر بودن
site U قرار داشتن مستقر بودن
meriting U شایسته بودن استحقاق داشتن
tending U متمایل بودن به گرایش داشتن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
tended U متمایل بودن به گرایش داشتن
merited U شایسته بودن استحقاق داشتن
merit U شایسته بودن استحقاق داشتن
may U توانایی داشتن قادر بودن
expecting U انتظار داشتن منتظر بودن
undulated U تموج داشتن موجدار بودن
deserves U سزاوار بودن شایستگی داشتن
deserve U لایق بودن استحقاق داشتن
deserve U سزاوار بودن شایستگی داشتن
expect U انتظار داشتن منتظر بودن
to have patience U شکیبا بودن صبر داشتن
undulate U تموج داشتن موجدار بودن
loved U عشق داشتن عاشق بودن
adhere U توافق داشتن متفق بودن
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
adhered U توافق داشتن متفق بودن
adheres U توافق داشتن متفق بودن
adhering U توافق داشتن متفق بودن
detests U تنفر داشتن از بیزار بودن از
expects U انتظار داشتن منتظر بودن
detest U تنفر داشتن از بیزار بودن از
undulates U تموج داشتن موجدار بودن
deserves U لایق بودن استحقاق داشتن
dominated U حکمفرما بودن تسلط داشتن
mattering U مهم بودن اهمیت داشتن
dominate U حکمفرما بودن تسلط داشتن
adequateness U توافق داشتن متفق بودن
detesting U تنفر داشتن از بیزار بودن از
yearn U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearned U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
yearns U اشتیاق داشتن مشتاق بودن
dominates U حکمفرما بودن تسلط داشتن
mattered U مهم بودن اهمیت داشتن
expected U انتظار داشتن منتظر بودن
matters U مهم بودن اهمیت داشتن
To be in the ring (arena). U تو گود بودن ( درمتن قرار داشتن )
to be together with somebody U با کسی بودن و رابطه جنسی داشتن
equivalent U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
overpoise U مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
equivalents U همان مقدار را داشتن یا مشابه بودن
To be a good conversationalist . U دهان گرمی داشتن ( خوش صحبت بودن )
play second fiddle to someone <idiom> U ازنظر مهم بودن مقام دوم داشتن
outclassed U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclass U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
outclassing U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
to wobble [rotate unevenly] U لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
outclasses U دارای مقام بلندتری بودن از از حیث مرتبه و طبقه برتری داشتن بر
relative humidity U رطوبت نسبی [مقدار این رطوبت در فضای کارگاه بافت حائز اهمیت بوده و کم یا زیاد بودن آن اثر مستقیم بر کار بافنده می گذارد.]
routh U وفور
lavished U وفور
lavish U وفور
plenitude U وفور
plenteousness U وفور
lavishes U وفور
lavishing U وفور
abondance U وفور
superabundance U وفور
abundance U وفور
luxuriance U وفور
super abundance U وفور
profusion U وفور
wealth U وفور
exuberance U وفور
luxuriously U با وفور
affluence U وفور
copiousness U وفور
shimmering U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmers U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmered U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
shimmer U روشنایی لرزان داشتن دارای تصویر یا شکل لرزان ومرتعش بودن
gluts U فراوانی وفور
terrestrial occurrence U وفور طبیعی
glut U فراوانی وفور
glut U وفور کالا
lashongs U وفور کفایت
opulence U وفور سرشار
bounty U وفور بخشایندگی
super abundance U وفور نعمت
plentitude U سرشاری وفور
affluence U وفور نعمت
gluts U وفور کالا
superabundant U دارای وفور
pluralism U وفور چندگانگی
torna do U طغیان وفور
plurality U وفور چندگانگی
pluralities U وفور چندگانگی
load call U وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
stand by <idiom> U پشت کسی بودن ،هوای کسی را داشتن
abundantly U به فراوانی بحد وفور
compression ignition U احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
frequencies U تعداد پریودها پریودیسیته وفور
frequency U تعداد پریودها پریودیسیته وفور
horn of plenty U شاخ نشان وفور نعمت
luxuriate U فراوان شدن وفور یافتن
vintage year U سال وفور محصول انگور
luxuriated U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriates U فراوان شدن وفور یافتن
luxuriating U فراوان شدن وفور یافتن
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
overbuild U زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
cornucopia U شاخ amalthaea یا شاخ وفور نعمت
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
surcharge U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges U زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com