English Persian Dictionary - Beta version		  
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
 ⌨ Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 61 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
 English Persian Menu
Eat the damned thing! U زود باش زهرمارکن ( بخور) !
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pastilles U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastile U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastil U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
pastille U خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
fumigation U بخور
fume U بخور
fuming U بخور
fumed U بخور
fumes U بخور
serviceable <adj.> U به درد بخور
practicable <adj.> U به درد بخور
functional <adj.> U به درد بخور
convenient <adj.> U به درد بخور
expedient <adj.> U به درد بخور
appropriate [for an occasion] <adj.> U به درد بخور
handy [useful] <adj.> U به درد بخور
utilitarian [useful] <adj.> U به درد بخور
utile [archaic] [useful] <adj.> U به درد بخور
useful <adj.> U به درد بخور
valuable <adj.> U به درد بخور
helping <adj.> U به درد بخور
practical <adj.> U به درد بخور
auxiliary <adj.> U به درد بخور
assistant <adj.> U به درد بخور
administrable <adj.> U به درد بخور
adjuvant <adj.> U به درد بخور
suitable <adj.> U به درد بخور
applicatory <adj.> U به درد بخور
purposive <adj.> U به درد بخور
purposeful <adj.> U به درد بخور
purpose-built <adj.> U به درد بخور
handy <adj.> U به درد بخور
proper <adj.> U به درد بخور
beneficial <adj.> U به درد بخور
advantageous <adj.> U به درد بخور
thurible U بخور سوز
incense U بخور دادن به
fumigator U بخور دهنده
aerator U دستگاه بخور
incenses U بخور دادن به
vapour U بخور دادن
incensing U بخور دادن به
incensed U بخور دادن به
thurification U بخور سوزی
helpful <adj.> U به درد بخور
incense U سوزاندن بخور خوشبو
incensed U سوزاندن بخور خوشبو
incenses U سوزاندن بخور خوشبو
incensing U سوزاندن بخور خوشبو
bare subsistence U زندگی بخور و نمیر
Swear to tell the truth . U قسم بخور که راست بگویی
incensation U عمل بخور دادن با تبخیر
To keep body and soul together. U زندگی بخور ونمیری داشتن
live from hand to mouth <idiom> U پول بخور نمیر داشتن
keep the wolf from the door <idiom> U نان بخور و نمیری گیر آوردن
chicken feed <idiom> U یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
amphetamines U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine U مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
Eat my shorts! [American E] <idiom> U گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
Eat shit ! <idiom> U گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Perdic.com