Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 119 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
laywoman
U
زن غیر روحانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
hierarchies
U
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchies
U
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchy
U
گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchy
U
حکومت ودرجه بندی سران روحانی
clergyman
U
روحانی
clergymen
U
روحانی
ethereal
U
روحانی
charisma
U
جذبه روحانی
regenerate
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerated
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerates
U
زندگی تازه و روحانی یافته
regenerating
U
زندگی تازه و روحانی یافته
lay
U
غیر روحانی
lays
U
غیر روحانی
presbyteries
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbytery
U
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
padre
U
پدر روحانی
padres
U
پدر روحانی
apostle
U
عالیترین مرجع روحانی
apostles
U
عالیترین مرجع روحانی
totem
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems
U
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
hymn
U
سرود روحانی
hymns
U
سرود روحانی
priest
U
روحانی کشیشی کردن
priests
U
روحانی کشیشی کردن
secularised
U
غیر روحانی کردن
secularises
U
غیر روحانی کردن
secularising
U
غیر روحانی کردن
secularize
U
غیر روحانی کردن
secularized
U
غیر روحانی کردن
secularizes
U
غیر روحانی کردن
secularizing
U
غیر روحانی کردن
psalm
U
سرود روحانی سرود
psalms
U
سرود روحانی سرود
heaven
U
خدا عالم روحانی
heavens
U
خدا عالم روحانی
reborn
U
تغییر حالت روحانی یافته
godchild
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
godchildren
U
طفلی که در موقع تعمید به پسر خواندگی روحانی شخص در میاید
spiritual
U
روحانی معنوی
spiritual
U
غیر مادی بطور روحانی
spiritual
U
روحانی
layman
U
شخص غیر روحانی
laymen
U
شخص غیر روحانی
rapture
U
شعف وخلسه روحانی
rapture
U
وجد روحانی ربایش
raptures
U
شعف وخلسه روحانی
raptures
U
وجد روحانی ربایش
religious
U
تارک دنیا روحانی
spirituality
U
عالم روحانی
laity
U
مردم غیر روحانی ناشی
spiritualist
U
روحانی
spiritualists
U
روحانی
herdsman
U
روحانی
herdsmen
U
روحانی
heavenly
U
روحانی
perdition
U
مرگ روحانی
godmother
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
godmothers
U
نام گذار بچه مادر خوانده روحانی
spiritually
U
روحانی
temporal
U
غیر روحانی
pastor
U
پیشوای روحانی
pastors
U
پیشوای روحانی
unworldly
U
روحانی
sacred
U
روحانی
anagogic
U
روحانی
charism
U
عطیه الهی جذبه روحانی
copartnership
U
ردای روحانی
deconsecrate
U
غیر روحانی کردن
defrock
U
خلع کسوت روحانی کردن
despiritualize
U
فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
disfrock
U
ازکسوت روحانی خارج شدن
etherealize
U
روحانی کردن
etherean
U
روحانی
gnosis
U
دانش رازهای روحانی عرفان
gnostic
U
دارای اسرار روحانی نهانی
gnosticism
U
فلسفه عرفانی یا روحانی
heavenliness
U
روحانی الوهیت
hiearchic
U
وابسته به سران روحانی
hierarch
U
رئیس روحانی
imposition of hands
U
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
impropriate
U
حرام کردن بدست غیر روحانی دادن
inquisitional
U
وابسته به دادگاه روحانی
laicism
U
غیر روحانی بودن
laicize
U
بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
lay deacon
U
شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
limitarian
U
کسیکه معتقد است بخش محدودی از مردم گیتی رستگاری روحانی خواهندداشت
major seminary
U
دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
marabou
U
روحانی
marabout
U
روحانی
minor order
U
صفوف روحانی پایین درجه
officiant
U
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
pastorate
U
پیشوایی روحانی
pater
U
پدر روحانی
pneumatology
U
مبحث موجودات روحانی
prelacy
U
حکومت روحانی
primate of all england
U
سراسقف که بزرکترین مقام روحانی انگلیس را داراست
procuratrix
U
زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
residentiary
U
روحانی مقیم
Other Matches
sederunt
U
جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
unwordly
U
روحانی
unfrocked
U
روحانی
spiritualize
U
روحانی کردن
spirilual nutriment
U
غذای روحانی
secular songs
U
سرودهای غیر روحانی
goddaughter
U
دختر خواندهی روحانی
goddaughters
U
دختر خواندهی روحانی
twice born
U
تولدتازه روحانی یافته
subdeacon
U
معاون گماشته روحانی
spirituous
U
دارای حالت روحانی
spiritualization
U
جنبه روحانی دادن به
unfrock
U
از کسوت روحانی خارج شدن
revest
U
جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
simony
U
خرید وفروش مناصب روحانی وموقوفات وعواید دینی
to take orders
U
منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
churchwardens
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden
U
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com