English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
scold U زن غرولندو سرزنش کردن
scolded U زن غرولندو سرزنش کردن
scolds U زن غرولندو سرزنش کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
sail into U به باد سرزنش گرفتن سرزنش کردن
reproved U سرزنش کردن
give it to <idiom> U سرزنش کردن
vituperate U سرزنش کردن
to dress down U سرزنش کردن
chiding U سرزنش کردن
threap U سرزنش کردن
chides U سرزنش کردن
ram (something) down one's throat <idiom> U سرزنش کردن
wig U سرزنش کردن
wigs U سرزنش کردن
reproves U سرزنش کردن
reproving U سرزنش کردن
upbraids U سرزنش کردن
berates U سرزنش کردن
berating U سرزنش کردن
upbraid U سرزنش کردن
chide U سرزنش کردن
twit U سرزنش کردن
rebukes U سرزنش کردن
rebuked U سرزنش کردن
rebuke U سرزنش کردن
bite someone's head off <idiom> U سرزنش کردن
natter U سرزنش کردن
call over the coals U سرزنش کردن
call down U سرزنش کردن
rebuking U سرزنش کردن
reprimand U سرزنش کردن
upbraided U سرزنش کردن
natters U سرزنش کردن
nattering U سرزنش کردن
nattered U سرزنش کردن
reprimands U سرزنش کردن
reprimanding U سرزنش کردن
twits U سرزنش کردن
reprimanded U سرزنش کردن
dispraise U سرزنش کردن
reprove U سرزنش کردن
haze U سرزنش کردن
censure U سرزنش کردن
repoach U سرزنش کردن
reprehend U سرزنش کردن
trounce U سرزنش کردن
censured U سرزنش کردن
berated U سرزنش کردن
tongue lash U سرزنش کردن
lash vt U سرزنش کردن
censures U سرزنش کردن
censuring U سرزنش کردن
berate U سرزنش کردن
trounced U سرزنش کردن
trouncing U سرزنش کردن
sneap U سرزنش کردن
chid U سرزنش کردن
trounces U سرزنش کردن
chided U سرزنش کردن
snub U جلوگیری سرزنش کردن
wite U توهین سرزنش کردن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
snubbed U جلوگیری سرزنش کردن
to drop on U سرزنش یاتنبیه کردن
snubs U جلوگیری سرزنش کردن
snubbing U جلوگیری سرزنش کردن
rebuke U توبیخ کردن سرزنش
rebuked U توبیخ کردن سرزنش
rebukes U توبیخ کردن سرزنش
chidden U صداکردن سرزنش کردن
rebuking U توبیخ کردن سرزنش
to tell somebody off U کسی را سرزنش کردن
to take somebody to task U کسی را سرزنش کردن
to chide somebody U کسی را سرزنش کردن
expostulating U سرزنش دوستانه کردن
(on the) safe side <idiom> U سخت سرزنش کردن
to hall over the couls U سرزنش یا توبیخ کردن
renounce U سرزنش یا متهم کردن
expostulates U سرزنش دوستانه کردن
expostulated U سرزنش دوستانه کردن
renounced U سرزنش یا متهم کردن
expostulate U سرزنش دوستانه کردن
renouncing U سرزنش یا متهم کردن
renounces U سرزنش یا متهم کردن
to tick somebody off [British E] U کسی را سرزنش کردن
rants U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranten U سرزنش کردن یاوه سرایی
ranted U سرزنش کردن یاوه سرایی
chew out (someone) <idiom> U به شدت سرزنش کردن (شخصی)
skin alive <idiom> U سرزنش کردن،کتک زدن
ranting U سرزنش کردن یاوه سرایی
rant U سرزنش کردن یاوه سرایی
to e. with person on a thing U کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
to have your share of something [negative] U چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
blames U سرزنش کردن ملامت کردن
check U سرزنش کردن رسیدگی کردن
checks U سرزنش کردن رسیدگی کردن
earful <idiom> U پرخاش کردن ،سرزنش کردن
blame U سرزنش کردن ملامت کردن
viyuperate U توهین کردن سرزنش کردن
checked U سرزنش کردن رسیدگی کردن
blaming U سرزنش کردن ملامت کردن
blamed U سرزنش کردن ملامت کردن
rail U سرزنش
censuring U سرزنش
expostulation U سرزنش
sneap U سرزنش
chastiesement U سرزنش
blaming U سرزنش
censures U سرزنش
stinger U سرزنش
exprobration U سرزنش
censure U سرزنش
rating U سرزنش
censured U سرزنش
ratings U سرزنش
rocket [British E] U سرزنش
dressing-down U سرزنش
blamed U سرزنش
scolding U سرزنش
twits U سرزنش
reproof U سرزنش
twit U سرزنش
increpation U سرزنش
railings U سرزنش
condemnations U سرزنش
reproach U سرزنش
reproached U سرزنش
demerit U سرزنش
blames U سرزنش
blame U سرزنش
nagging U سرزنش
reproofs U سرزنش
demerits U سرزنش
railing U سرزنش
reproaching U سرزنش
reproaches U سرزنش
repoach U سرزنش
remonstrance U سرزنش
reprehension U سرزنش
condemnation U سرزنش
upbraiding U سرزنش
talking-to U سرزنش رسمی
vituperatively U سرزنش کنان
vituperator U سرزنش کننده
vituperatory U سرزنش امیز
irreprehensible U سرزنش نکردنی
sarcasm U ریشخند سرزنش
reproachless U سرزنش نکردنی
to get a rocket [British E] <idiom> U سرزنش شدن
talking to U سرزنش رسمی
obloquy U سرزنش افترا
blameful U سزاوار سرزنش
blamable U قابل سرزنش
vituperation U بدگویی سرزنش
blameworthiness U شایستگی سرزنش
blamable U سزاوار سرزنش
admonitions U سرزنش دوستانه
reprehensible U سرزنش کردنی
rap U سرزنش سخت
scolder U سرزنش کننده
objurgatory U سرزنش امیز
repoachful U سرزنش امیز
admonition U سرزنش دوستانه
to get ticked off [British E] <idiom> U سرزنش شدن
twitters U سرزنش کننده
railer U سرزنش کننده
taunter U سرزنش کننده
reprehensible U سزاوار سرزنش
twittering U سرزنش کننده
objurgation U سرزنش سخت
raillery U سرزنش انتقاد
reprovingly U سرزنش کنان
reprovable U شایان سرزنش
irreproachable U سرزنش نکردنی
rater U سرزنش کننده
raps U سرزنش سخت
twittingly U سرزنش کنان
twitter U سرزنش کننده
twittered U سرزنش کننده
blameworthy U گناهکار سزاوار سرزنش
bob U سرزنش یا طعنه شوخی
snubbing U کلفت وکوتاه سرزنش
snub U کلفت وکوتاه سرزنش
renouncer U سرزنش و انتقاد کننده
reproachfully U بطور سرزنش امیز
pricks of conscience U سرزنش ها یا نیشهای وجدان
countercheck U سرزنش وتوبیخ متقابل
irreproachability U غیرقابل سرزنش بودن
bobbing U سرزنش یا طعنه شوخی
reprimanding U سرزنش وتوبیخ رسمی
reprimanded U سرزنش وتوبیخ رسمی
finger-wagging U سرزنش [اصطلاح روزمره]
censure U سرزنش [اصطلاح روزمره]
reproof U سرزنش [اصطلاح روزمره]
snubs U کلفت وکوتاه سرزنش
reprimands U سرزنش وتوبیخ رسمی
bobs U سرزنش یا طعنه شوخی
snubbed U کلفت وکوتاه سرزنش
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com