Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
girlfriend
U
زنی که دوست زن دیگری است
girlfriends
U
زنی که دوست زن دیگری است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
U
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.
U
من دوست دارم با تو دوست باشم.
subrogate
U
بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letter
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letters
U
نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode
U
کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another
U
از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy
U
چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
I am
[have]
finished with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you.
U
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
countersignature
U
امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
heart to heart
U
دوست
hydrophilic compound
U
اب دوست
hydrophilic
U
اب دوست
chums
U
دوست
philogynist
U
زن دوست
chum
U
دوست
leal
U
دوست
heart-to-heart
U
دوست
allying
U
دوست
ally
U
دوست
friendless
U
بی دوست
schoolmate
U
دوست
amicable
U
دوست
formalist
U
دوست
schoolmates
U
دوست
philoginous
U
زن دوست
heart-to-hearts
U
دوست
buddy
U
دوست
unfriended
U
بی دوست
dienophile
U
دی ان دوست
buddies
U
دوست
friend
U
دوست
friends
U
دوست
bozo
U
دوست
peaceable
U
صلح دوست
girlfriends
U
دوست دختر
philotechnic
U
صنعت دوست
humanitarian
U
بشر دوست
girlfriend
U
دوست دختر
family men
U
زن و بچه دوست
philotechnic
U
صناعت دوست
pornerastic
U
جنده دوست
psychrophilic
U
سرما دوست
family man
U
زن و بچه دوست
pen pal
U
دوست قلمی
pen pal
U
دوست مکاتبهای
patiot
U
میهن دوست
phiadelphian
U
نوع دوست
warlike
U
جنگ دوست
gregarious
U
گروده دوست
phihellenic
U
یونانی دوست
unlovely
U
دوست نداشتنی
pen pals
U
دوست مکاتبهای
affects
U
دوست داشتن
affect
U
دوست داشتن
pen pals
U
دوست قلمی
take kindly to
<idiom>
U
دوست داشتن
philanthrope
U
بشر دوست
philhellene
U
دوست یونان
philhellenic
U
دوست یونان
crony
U
دوست صمیمی
cronies
U
دوست صمیمی
philobiblic
U
کتاب دوست
careerist
U
حرفه دوست
solomon
U
صلح دوست
dislike
U
دوست نداشتن
fraternizing
U
دوست بودن
fraternizes
U
دوست بودن
fraternized
U
دوست بودن
loyalist
U
دولت دوست
loyalists
U
دولت دوست
fraternize
U
دوست بودن
fraternising
U
دوست بودن
fraternises
U
دوست بودن
fraternised
U
دوست بودن
sweet tooth
U
شیرینی دوست
disliked
U
دوست نداشتن
dislikes
U
دوست نداشتن
saprophytic
U
پوده دوست
zoophilous
U
حیوان دوست
zoophilic
U
حیوان دوست
disliking
U
دوست نداشتن
xenophile
U
بیگانه دوست
friend
U
دوست کردن
friends
U
دوست کردن
to make a friend of
U
دوست شدن با
likeable
U
دوست داشتنی
I need my e
U
من دوست دارم
anglophile
U
انگلیسی دوست
hand in glove
U
دوست همراز
hand and glove
U
دوست همراز
boyfriend
U
دوست پسر
boyfriends
U
دوست پسر
hemophile
U
خون دوست
heliophilous
U
افتاب دوست
acidophile
U
ترشی دوست
acidophile
U
اسید دوست
amativeness
U
دوست داشتن
hand in glove
U
دوست یک دل ویکزبان
hand and glove
U
دوست یک دل ویکزبان
bibliophil
U
کتاب دوست
halophilous
U
نمک دوست
francophil
U
فرانسه دوست
cater cousin
U
دوست صمیمی
chessist
U
شطرنج دوست
electrophile
U
الکترون دوست
dislikeable
U
دوست نداشتنی
dislikable
U
دوست نداشتنی
culturist
U
فرهگ دوست
francophile
U
فرانسه دوست
friendly state
U
کشور دوست
hail fellow
U
دوست صمیمی
germanophil
U
المان دوست
lovely
U
دوست داشتنی
loveliest
U
دوست داشتنی
lovelier
U
دوست داشتنی
rats
U
دوست بی وفا
loveable
U
دوست داشتنی
lovable
U
دوست داشتنی
gallophile
U
فرانسه دوست
dendrophilous
U
درخت دوست
oxyphile
U
اسید دوست
patriots
U
وطن دوست
patriot
U
وطن دوست
negrophil
U
زنگی دوست
necrophilous
U
لاشه دوست
myrmecophilous
U
مورجه دوست
expressionist
U
حالت دوست
expressionism
U
حالت دوست
philanthropists
U
بشر دوست
patriotic
U
میهن دوست
negrophil
U
سیاه دوست
cobber
U
دوست صمیمی
oxyphil
U
اسید دوست
ornithophilous
U
مرغ دوست
careerists
U
حرفه دوست
nucleophile
U
هسته دوست
sporting
U
بازی دوست
like
U
دوست داشتن
liked
U
دوست داشتن
likes
U
دوست داشتن
philanthropist
U
بشر دوست
hydrophile
U
اب دوست علاقمند به اب
lipophilic
U
چربی دوست
kissing kind
U
باهم دوست
isophilic
U
همجنس دوست
intimado
U
دوست صمیمی
his friend's murder
U
قتل دوست او
humansit
U
انسان دوست
humnanist
U
همنوع دوست
hydrophilic
U
ترکیب اب دوست
hydrophilic
U
اب دوست علاقمند به اب
social
U
گروه دوست
social
U
جمعیت دوست
liquorish
U
نوشابه دوست
likable
U
دوست داشتنی
lithophilous
U
سنگ دوست
hydrophilic compound
U
ترکیب اب دوست
gregarious
U
جمعیت دوست گروه جو
A steadfast (constant) friend.
U
دوست ثابت وپابر جا
celibatarian
U
عزب یاتجرد دوست
A steadfast(firm, staunch) friend.
U
دوست پر وپا قرص
enemy in liken of friend
U
دشمن در لباس دوست
electrophilic reagent
U
واکنشگر الکترون دوست
patriots
U
وطن دوست ها
[مرد]
hemophile
U
موجود خون دوست
nucleophilic reagent
U
واکنشگر هسته دوست
amiable
U
مهربان دوست داشتنی
He is a close friend of mine .
U
دوست نزدیک من است
i remain yours truly
U
دوست صمیمی شما
family men
U
مرد خانواده - دوست
lyophilic colloid
U
کلویید حلال دوست
savours
U
فهمیدن دوست داشتن
savouring
U
فهمیدن دوست داشتن
savour
U
فهمیدن دوست داشتن
saprophytic
U
دوست دار موادگندیده
to keep friends
U
باهم دوست ماندن
to be good pax
U
باهم دوست بودن
xerophylus plant
U
گیاه خشک دوست
one's second self
U
دوست صمیمی شخص
snake in the grass
U
خطر نزدیک دوست دو رو
savor
U
فهمیدن دوست داشتن
endearing
U
دوست داشتنی کننده
family man
U
مرد خانواده - دوست
savoured
U
فهمیدن دوست داشتن
mammonite
U
ثروت دوست زرپرست
loves
U
معشوقه دوست داشتن
I don't like this.
من این را دوست ندارم.
dressier
U
متداول لباس دوست
to have a sweet tooth
U
شیرینی دوست بودن
I like to be friends with you.
U
من می خوام با تو دوست بشم.
This is my friend.
U
این دوست من است.
dressy
U
متداول لباس دوست
dressiest
U
متداول لباس دوست
loved
U
معشوقه دوست داشتن
love
U
معشوقه دوست داشتن
to break with one's friend
U
با دوست خود بهم زدن
fanning
U
پنکه تماشاچی ورزش دوست
he has no friends
U
او هیچ دوست و اشنایی ندارد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com