Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
canoness
U
زنی که درمیان جامعه مذهبی یادانشکدهای با سایراهل ان زندگی کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to live at the expense of society
U
روی دوش جامعه زندگی
european essembly
U
مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
socialism
U
جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
concordat
U
پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
it is impossible to live there
U
نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it.
U
ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
alternated
U
یک درمیان
amidst
U
درمیان
alternates
U
یک درمیان
midst
U
درمیان
amid
U
درمیان
in between
U
درمیان
twixt
U
درمیان
alternate
U
یک درمیان
between
U
درمیان
tween
U
درمیان
betwixt
U
درمیان
altern
U
یک درمیان
interlucent
U
درمیان درخشنده
enclosing
U
درمیان گذاشتن
among
U
درمیان درزمرهء
Among the people .
U
درمیان مردم
affiliated
U
درمیان خودپذیرفتن
Every three days .
U
سه روز درمیان
enclose
U
درمیان گذاشتن
encloses
U
درمیان گذاشتن
affiliating
U
درمیان خودپذیرفتن
affiliates
U
درمیان خودپذیرفتن
Every other day . On alternate days .
U
یکروز درمیان
affiliate
U
درمیان خودپذیرفتن
interjecting
U
درمیان انداختن
interjects
U
درمیان انداختن
interjected
U
درمیان انداختن
d. about
U
یک روز درمیان
every other d.
U
یک روز درمیان
interject
U
درمیان انداختن
every other day
U
یک روز درمیان
double space
U
یک خط درمیان نوشتن
amid ships
U
درمیان کشتی
amidships
U
درمیان کشتی
triple space
U
دو خط درمیان کردن
adopts
U
درمیان خود پذیرفتن
alternate
U
یک درمیان امدن متناوب
mediates
U
درمیان واقع شدن
adopting
U
درمیان خود پذیرفتن
to stand across the road
U
درمیان جاده ایستادن
mediate
U
درمیان واقع شدن
mediated
U
درمیان واقع شدن
alternates
U
یک درمیان امدن متناوب
alternated
U
یک درمیان امدن متناوب
mediating
U
درمیان واقع شدن
adopt
U
درمیان خود پذیرفتن
medially
U
چنانکه درمیان باشد
midship
U
واقع درمیان کشتی
across
U
ازاین سو بان سو درمیان
cross file
U
یک درمیان در دو جهت قراردادن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
in
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
intermediate
U
درمیان اینده مداخله کننده
mediated
U
واقع درمیان غیر مستقیم
epenthesis
U
الحاق حرفی درمیان کلمه
epizootic
U
منتشر شونده درمیان جانوران
mediates
U
واقع درمیان غیر مستقیم
mediate
U
واقع درمیان غیر مستقیم
storage interleaving
U
درمیان انباره جای دادن
mediating
U
واقع درمیان غیر مستقیم
break in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
break-in
U
درمیان صحبت کسی دویدن
in-
U
:درمیان گذاشتن جمع کردن
break-ins
U
درمیان صحبت کسی دویدن
pierglass
U
اینه قدی درمیان دوپنجره
interscholastic
U
واقع شونده درمیان اموزشگاه ها
ruderal
U
روینده درمیان مواد پوسیده وفاسد
to put in
U
درمیان اوردن نقل قول کردن
bass viol
U
ویالن بزرگ بم که درمیان زانوهاگذاشته شود
to run the gauntlet
U
درمیان دوردیف ازمردم گرفتارشدن وازدوسوازاردیدن
to get in a word edgeways
U
سخنی درمیان حرف ادم پرگوپراندان
intervale
U
پارچهای از زمین پست درمیان تپههای یا در کناررودها
intra
U
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
extensiontable
U
میزی که میتوان دوطرف انراکشیدوقسمتی درمیان ان گذاشت
intercurrent
U
مداخله کننده درمیان چیزهای دیگر رخ دهنده
pyrenran
U
وابسته به کوهای PYRENEES درمیان فرانسه و اسپانی
triggerman
U
ادمکش سریع العمل درمیان جماعت اوباش
endobiotic
U
زیست کننده درمیان بافتهای میزبان خود
intercurreace
U
مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
quadrages imal
U
وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
to knit peace between nations
U
ملت هاراباهم اشتی دادن صلح درمیان ملل منعقدکردن
churchgoer
U
مذهبی
churchgoers
U
مذهبی
churchly
U
مذهبی
religious
U
مذهبی
water plate
U
بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
gofers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
gofer
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
bran pie
U
فرف بزرگ پراز سبوس که اسباب بازیهایی درمیان ان پنهان می کنند
gophers
U
کلوچهای که درمیان دواهن بشکل شان عسل میپزندوهمان شکل رابر
sects
U
فرقه مذهبی
sect
U
فرقه مذهبی
revival
U
جنبش مذهبی
convertor
U
مبلغ مذهبی
religiose
U
مذهبی بودن
gurus
U
معلم مذهبی
revivals
U
جنبش مذهبی
guru
U
معلم مذهبی
converter
U
مبلغ مذهبی
spirituality
U
روحیه مذهبی
pontifex
U
شورای مذهبی
service book
U
کتب مذهبی
semireligious
U
نیمه مذهبی
missioner
U
مبلغ مذهبی
holy day
U
تعطیل مذهبی
religious tenets
U
عقاید مذهبی
neologize
U
مذهبی بودن
pastoral psychiatry
U
روانپزشکی مذهبی
ritual
U
تشریفات مذهبی
religious rites
U
شعائر مذهبی
religious matters
U
مسائل مذهبی
religiosity
U
تعصب مذهبی
religionism
U
غیرت مذهبی
holiday
U
تعطیل مذهبی
holidays
U
تعطیل مذهبی
clergymen
U
عالم مذهبی
devout
U
مذهبی عابد
tenet
U
متعقدات مذهبی
missionaries
U
مبلغ مذهبی
missionary
U
مبلغ مذهبی
R.E
U
تحصیلات مذهبی
clergyman
U
عالم مذهبی
dogmatism
U
تعصب مذهبی
catechisms
U
پرسش نامه مذهبی
catechisms
U
تعلیم ودستور مذهبی
revivalist
U
طرفدار احیای مذهبی
catechism
U
تعلیم ودستور مذهبی
catechism
U
پرسش نامه مذهبی
taboos
U
منع یانهی مذهبی
taboo
U
منع یانهی مذهبی
crusade
U
جنگ مذهبی نهضت
rectorate
U
ریاست بنگاه مذهبی
psalter
U
سرود مذهبی مزامیر
priggism
U
تعصب سخت مذهبی
revivalists
U
طرفدار احیای مذهبی
revivalism
U
اصول بیداری مذهبی
rite
U
مراسم تشریفات مذهبی
catechesis
U
تعالیم مذهبی شفاهی
chaplain activities fund
U
اعتبار امور مذهبی
dogmatics
U
مبحث شعائر مذهبی
sacramental
U
وابسته به مراسم مذهبی
ecclesiogenic neurosis
U
روان رنجوری مذهبی
Easter Sepulchre
U
تشریفات مذهبی تدفین
holyday
U
روز تعطیل مذهبی
hymnbook
U
کتاب سرود مذهبی
pauli
U
اصول مذهبی پولس
catechetic
U
وابسته به تعالیم مذهبی
synods
U
مجلس منافره مذهبی
synod
U
مجلس منافره مذهبی
cantor
U
اواز خوان مذهبی
soul music
U
موسیقی مذهبی سیاهپوستان
crusading
U
جنگ مذهبی نهضت
crusades
U
جنگ مذهبی نهضت
swami
U
رهبر مذهبی هندی
traditor
U
خائن در امر مذهبی
Mother Superiors
U
رئیس بنیاد مذهبی
psalm
U
سرود مذهبی خواندن
tabu
U
منع یانهی مذهبی
psalms
U
سرود مذهبی خواندن
Mother Superior
U
رئیس بنیاد مذهبی
Religious (political) fanaticism
U
تعصبات مذهبی ( سیاسی )
religious sentiments
U
احساسات وعقاید مذهبی
wowser
U
مذهبی و خرده گیر
crusaded
U
جنگ مذهبی نهضت
community
U
جامعه
society
U
جامعه
communities
U
جامعه
universe
U
جامعه
polity
U
جامعه
polities
U
جامعه
societies
U
جامعه
the body politic
U
جامعه
ecological community
U
جامعه
socio-
U
جامعه
indifferentism
U
لاقیدی نسبت به مسائل مذهبی
sacrilegious
U
مربوط به بیحرمتی به شعائر مذهبی
sisterhood
U
انجمن خیریه مذهبی نسوان
vigilantism
U
پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
neologian
U
وابسته به تعلیمات نوین مذهبی
neologian
U
متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
Scientology
U
ساینتولوژی
[یک نوع سیستم مذهبی]
menology
U
سالنمای جشنها وسوگوارهای مذهبی
dogmatize
U
تعصب مذهبی نشان دادن
secular
U
دورهای غیر مذهبی دنیائی
anagoge
U
تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
archdiocese
U
قلمرو مذهبی اسقف اعظم
anagogy
U
تفسیرروحانی و صوفیانهء مطالب مذهبی
indoctrinate
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
revivalist movement
U
جنبش اصول بیداری مذهبی
church
U
کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
indoctrinating
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
churches
U
کلیسایی درکلیسامراسم مذهبی بجااوردن
indoctrinated
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
indoctrinates
U
تعالیم مذهبی یاحزبی را اموختن به
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com