Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
gong
U
زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
gongs
U
زنگی که عبارت است ازکاسه و چکشی که اهسته بران میزنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i hear a tap at the door
U
در میزنند
stewing
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stewed
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stew
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
stews
U
اهسته جوشانیدن اهسته پختن
there is a ring at the door
U
دم در زنگ میزنند
the stars twinkle
U
چشمک میزنند
they serve it with butter
U
کره به ان میزنند
search and replace
U
خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
birds are singing
U
مرغان چهچه میزنند
the horse paws the ground
U
اسب سم بزمین میزنند
tap
U
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
tapping
U
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
tapped
U
ضربت اهسته ضربات اهسته وپیوسته زدن شیر اب زدن به
noyau
U
یکجور نوشابه که مغز هسته بان میزنند
kench
U
تغاری که ماهی یاپوست رادران نمک میزنند
wedding favour
U
گل یا نوار سفید که به افتخارعروسی به جامه خود میزنند
pipe light
U
تیکه چوبی که با ان پیپ یاچپق را اتش میزنند
jew's harp
U
سازی که با دندان نگاه میدارند و باانگشت میزنند
trenchant
U
بران
bendon
U
بران
dicrotic
U
چکشی
hammer hard
U
چکشی
papier
U
یکجور مقوای سخت که چسب و گل رس و چیزهای دیگربخمیران میزنند
added to that
U
اضافه بران
windmill service
U
سرویس چکشی
cannon ball
U
سرویس چکشی
cannon balls
U
سرویس چکشی
incuse
U
نقش چکشی
sinkers
U
مته چکشی
hammer harden
U
چکشی کردن
hammers
U
استخوان چکشی
hammer mill
U
اسیا چکشی
hammered
U
استخوان چکشی
jack hammer
U
مته چکشی
hammer
U
استخوان چکشی
malleus
U
استخوان چکشی
sinker
U
مته چکشی
me joomeok
U
مشت چکشی
irredentist
U
طرفدار برگرداندن همه جاهایی که ایتالیایی حرف میزنند به ایتالیا
hammer mill
U
سنگ شکن چکشی
go at it hammer and tongs
<idiom>
U
چکشی حرف زدن
t head bolt
U
پیچ چکشی شکل " T "
there is no limit to it
U
حدی بران متصور نیست
leads
U
سوق دادن بران داشتن
lead
U
سوق دادن بران داشتن
go
U
روی دادن بران بودن
persuades
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuade
U
بران داشتن ترغیب کردن
persuading
U
بران داشتن ترغیب کردن
goes
U
روی دادن بران بودن
hatchat soldering copper
U
هویه لحیم کاری چکشی
ball peen hammer
U
چکشی که یک طرف ان کروی است
the price was not reasonable
U
بهای گزافی بران گذاشته بودند
hammer crusher
U
دستگاه سنگ شکن نوع چکشی
labarum
U
پرچم قستنطین که نشان نصارا بران بود
spin wall
U
دیوار درون بنا که بران بارگذاری میشود
the principality of wales
U
استان WALES که اسما بران حکومت دارد
the principality
U
استان WALES که اسما بران حکومت دارد
zanzibari
U
زنگی
Negro
U
زنگی
Negroes
U
زنگی
plane table
U
سه پایه نقشه برداری که الیداد بران سوار میشود
potter wheel
U
صفحه افقی گردنده که کوزه گر گل بران قالب میکند
inestimably
U
پیش ازانکه بتوان تقدیر کردیا بران بهاگذارد
chime
U
سازیاموسیقی زنگی
chiming
U
سازیاموسیقی زنگی
pie
U
کلاغ زنگی
tambourine
U
دایره زنگی
tambourines
U
دایره زنگی
chimes
U
سازیاموسیقی زنگی
chimed
U
سازیاموسیقی زنگی
timbrel
U
دایره زنگی
fascia
U
دایره زنگی
fascias
U
دایره زنگی
pies
U
کلاغ زنگی
tintinnabulum
U
جغجغه زنگی
timbre
U
دایره زنگی
carillons
U
سنتور زنگی
negrophil
U
زنگی دوست
alarum
U
ساعت زنگی
negro slave
U
غلام زنگی
blackamoor
U
سیاه زنگی
carillon
U
سنتور زنگی
negroid
U
زنگی مانند
negrillo
U
زنگی کوچک
striker
U
ساعت زنگی
darky
U
سیاه زنگی
strikers
U
ساعت زنگی
gibus
U
کلاه نرمی که دراپرابرسرمیگذارندبرای اینکه هرچه بران مشت بزنند
tambourines
U
دایره زنگی زدن
raven
U
غراب کلاغ زنگی
tambourine
U
دایره زنگی زدن
carillonneur
U
نوازنده سنتور زنگی
ravens
U
غراب کلاغ زنگی
hamite
U
زنگی سیاه افریقایی
structure
U
نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
to take the p of any one
U
بدانگونه مشت بران کسی زدن که سخت دردگین شودیافالج گرد د
structures
U
نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
structuring
U
نقشه نصب کابلها در شرکت یا ساختمان بران شبکه ها کامپیوتری و تلفن
alarmed
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
repeater
U
ساعت زنگی بازگو کننده
rattlers
U
چیزی که تغ تغ کند مار زنگی
alarmingly
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
alarms
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
massasauge
U
مار زنگی امریکای شمالی
sidewinder
U
نوعی مار زنگی کوچک
alarm
U
بیم و وحشت ساعت زنگی
rattler
U
چیزی که تغ تغ کند مار زنگی
negrito
U
زنگی کوچک در اقیانوسیه ونواحی مالاکا
passing bell
U
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
negroidal
U
زنگی وابسته بسیاهان کسیکه خون سیاهان در اوباشد
adjective colour
U
زنگی که برای ثابت شدن محتاج به افزایش چیزدیگری است
cuckoo clock
U
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
cuckoo clocks
U
ساعت دیواری زنگی که در سرساعت صدایی شبیه صدای فاخته میکند
sudarium
U
دستمال دور سر مسیح دستمالی که نقش صورت مسیح بران باشد
worded
U
عبارت
experssion
U
عبارت
word
U
عبارت
statement
U
عبارت
expression
U
عبارت
statements
U
عبارت
phrase
U
عبارت
phrased
U
عبارت
phrases
U
عبارت
term
U
عبارت
wordage
U
عبارت
cl
U
عبارت
expressions
U
عبارت
terming
U
عبارت
clause
U
عبارت
clauses
U
عبارت
termed
U
عبارت
jack hammer
U
مته ضربهای مته چکشی
an idiomatic experssion
U
عبارت اصطلاحی
involution
U
پیچدارکردن عبارت
context style of a expression
U
سیاق عبارت
doxology
U
عبارت تسبیحی
assignment statement
U
عبارت گمارشی
prolixity
U
عبارت زاید
protext
U
عبارت پیشین
put into words
U
به عبارت دراوردن
range expression
U
عبارت دامنه
relational expression
U
عبارت رابطهای
an exclamatory phrase
U
عبارت تعجبی
paragrapher
U
عبارت نویس
phraseologist
U
عبارت پرداز
the letter of the law
U
عبارت قانون
quotation
U
اقتباس عبارت
affirmative
U
عبارت مثبت
in fact
U
به عبارت دیگر
phraseology
U
عبارت پردازی
terming
U
جمله عبارت
term
U
عبارت
[ریاضی]
Verbosity. Rhetoric.
U
عبارت پردازی
passages
U
عبارت فقره
videlicet
U
به عبارت دیگر
to wit
<adv.>
U
به عبارت دیگر
quotations
U
اقتباس عبارت
expression
U
افهار عبارت
To phrase.
U
به عبارت در آوردن
Namely …viz …it consists of…
U
عبارت است از ...
expressions
U
افهار عبارت
namely
<adv.>
U
به عبارت دیگر
passage
U
عبارت فقره
trinomial
U
دارای سه عبارت
mathematical term
U
عبارت
[ریاضی]
colloquialisms
U
عبارت مصطلح
in other words
<adv.>
U
به عبارت دیگر
term
U
جمله عبارت
termed
U
جمله عبارت
colloquialism
U
عبارت مصطلح
wording
U
عبارت سازی
slowed
U
اهسته
slowing
U
اهسته
slow down
U
اهسته
slow footed
U
اهسته
low
U
اهسته
quietly
U
اهسته
plodder
U
اهسته رو
slow
U
اهسته
cattish
U
اهسته رو
gradual
U
اهسته
lightly
U
اهسته
at a slow pace
U
اهسته
slower
U
اهسته
slowest
U
اهسته
below ones breath
U
اهسته
slowly
U
اهسته
silently
U
اهسته
limper
U
اهسته رو
lento a
U
اهسته
catlike
U
اهسته رو
largo a
U
اهسته
indistinct
U
اهسته
low low
U
اهسته اهسته
lentamente
U
اهسته
languidly
U
اهسته
fabian
U
اهسته رو
ritardando
U
اهسته تر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com