English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
a life full of incidents U زندگی پر رویداد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
it is impossible to live there U نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
events U رویداد
event U رویداد
trends U رویداد
happenings U رویداد
happening U رویداد
occurrences U رویداد
occurrence U رویداد
occurence U رویداد
trend U رویداد
circumstances U رویداد
incident U رویداد
incidents U رویداد
subsequent to that event U پس ازان رویداد
exogenous event U رویداد برونی
misadventure U رویداد ناگوار
occurence U رویداد واقعه
misadventures U رویداد ناگوار
circumstance U تفصیل رویداد
event horizen U افق رویداد
endogenous event U رویداد درونی
commentaries U گزارش رویداد
commentary U گزارش رویداد
occurrence U تصادف رویداد
occurrences U تصادف رویداد
decade U ده موضوع یا رویداد
contretemps U رویداد ناگوار
decades U ده موضوع یا رویداد
mishap U رویداد ناگوار
mishaps U رویداد ناگوار
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
passage U رویداد کارکردن مزاج
uneventful U بدون رویداد مهم
air pollution episode U رویداد الودگی هوا
rummy start U رویداد شگفت انگیز
passages U رویداد کارکردن مزاج
As events unfolded I realized that ... U درطی رویداد ها پی بردم که ...
mischance U رویداد بد حادثه ناگوار
mischances U رویداد بد حادثه ناگوار
balances U احتمال رویداد خطا
balance U احتمال رویداد خطا
non-events U رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
in qviries r. to the accident پرسش هایی درباره آن رویداد
non-event U رویداد ملامت انگیز یا ساختگی
black swan event U رویداد نادر و پیش بینی ناپذیر
natives U رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
parachronism U اشتباهی که عبارت است ازدیرترقراردادن تاریخ یک رویداد
native U رویداد طبیعی یا آنچه تصادفی رخ نداده است
The incident set off a debate. U این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
real time U داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
event focus U که در حال دریافت پیام از یک عمل یا رویداد است
collision detection U تشخیص و گزارش داده برخورد دو عمل یا رویداد
generating U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
maintenance U مراقب مرتب از سیستم برای جلوگیری از رویداد خرابی
generates U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generated U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
generate U رویداد خطا به علت بیدقتی در داده استفاده شده
This new frontier incident probably means war. U این رویداد مرزی جدید معنیش احتمالآ جنگ است
messages U پنجره کوچک که روی صفحه نمایش نشان داده می شوند و از یک رویداد یا وضعیت یا خطا خبر میدهد
message U پنجره کوچک که روی صفحه نمایش نشان داده می شوند و از یک رویداد یا وضعیت یا خطا خبر میدهد
dead U دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
conditional U دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
alerts U پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alerted U پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
alert U پیام خطا از طرف نرم افزار به کاربر یا برنامه کاربردی برای رویداد یک مشکل یا خطا
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
main U مجموعه دستورات که پیاپی تکرار می شوند و عمل اصلی برنامه را انجام می دهند. این حلقه معمولا برای ورودی کاربر صبر میکند پیش از پردازش رویداد
vita U زندگی
habitance U زندگی
habitancy U زندگی
wile a U در زندگی
existences U زندگی
existence U زندگی
vivification U زندگی
eau de vie U اب زندگی
life U زندگی
lives of great men U زندگی
lives U زندگی
togetherness U زندگی با هم
lifelines U خط زندگی
lifeline U خط زندگی
living U زندگی
animality U زندگی جانوران
facts of life <idiom> U حقایق زندگی
country life U زندگی روشنایی
(the) high life <idiom> U زندگی تجملاتی
life of Riley <idiom> زندگی بی دغدغه
ever lasting life U زندگی جاویدان
livers U زندگی کننده
liver U زندگی کننده
eremitism U زندگی زاهدانه
eremitic life U زندگی زاهدانه
easy circumstances U زندگی راحت
lifeless U عاری از زندگی
pied-a-terre U جای زندگی
pieds-a-terre U جای زندگی
concubinage U زندگی بطورصیغه
lifestyles U شیوهی زندگی
social life زندگی اجتماعی
Shame on you ! U تف بر این زندگی
azoic U تهی از زندگی
lifestyle U شیوهی زندگی
joie de vivre U نشاط زندگی
evening of life U شام زندگی
vitalize U زندگی دادن
planetary life U زندگی دربدر
public life U زندگی در سیاست
public life U زندگی سیاسی
lifeway U طرز زندگی
redivivus U زندگی نویافته
life sustenance U گذران زندگی
life style U سبک زندگی
life motto U شعار زندگی
renascence U زندگی مجدد
livable U قابل زندگی
live forever U زندگی ابدی
parasitism U زندگی طفیلی
married life U زندگی زناشویی
marriage life U زندگی زناشویی
monandry U زندگی با یک شوهر
monkery U زندگی راهبی
living death U زندگی مرگبار
living expenses U هزینه زندگی
living cost U هزینه زندگی
living area U منطقه زندگی
liveable U قابل زندگی
life history U تاریخچه زندگی
life experiences U تجارب زندگی
life cycle U دوره زندگی
soldiering U زندگی سربازی
hutment U زندگی در کلبه
he lives on air U زندگی میکند
taedium vitae U بیزاری از زندگی
happy life U زندگی باخوشدل
happy life U زندگی اسوده
temporal life U زندگی موقت
life instinct U غریزه زندگی
uterine life U زندگی زهدانی
single life U زندگی مجردی
incertitude U ناپایداری زندگی
sequestered life U زندگی مجرد
life chance U مجال زندگی
rurality U زندگی روستایی
living standard U سطح زندگی
level of living U سطح زندگی
scheme of life U رویه زندگی
scheme of life U نقشه زندگی
intravitam U در زمان زندگی
intravital U در زمان زندگی
sentience U زندگی فکری
vital energy U نیروی زندگی
animates U زندگی بخشیدن
standard of living U معیار زندگی
lifetime U دوره زندگی
lifetimes U مدت زندگی
lifetimes U دوره زندگی
habit U زندگی کردن
habits U زندگی کردن
modus vivendi U روش زندگی
dwelt U زندگی کرد
lifetime U مدت زندگی
domiciled [law] [politics] <adj.> U محل زندگی
standard of living U استاندارد زندگی
standard of living U سطح زندگی
bane U مخرب زندگی
firesides U زندگی خانگی
fireside U زندگی خانگی
cost of living U هزینه زندگی
symbiosis U زندگی تعاونی
resident <adj.> U محل زندگی
going U مشی زندگی
lives U دوران زندگی
larks U روش زندگی
biography U تاریخچه زندگی
biographies U تاریخچه زندگی
cohabitation U زندگی باهم
life insurance U بیمه زندگی
life U دوران زندگی
life of privation U زندگی در سختی
lark U روش زندگی
enlivens U زندگی بخشیدن
enlivening U زندگی بخشیدن
enlivened U زندگی بخشیدن
enliven U زندگی بخشیدن
afterlife U زندگی پس از مرگ
careering U دوره زندگی
life expectancy U امید به زندگی
vegetation U زندگی گیاهی
life expectancy U امید زندگی
vital U وابسته به زندگی
life-cycle U چرخه زندگی
career U دوره زندگی
lifelike U زندگی مانند
careered U دوره زندگی
careers U دوره زندگی
life-cycles U چرخه زندگی
life expectancies U امید زندگی
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com