Perdic | زندگی بخور ونمیری داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (13 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	To keep body and soul together. U	زندگی بخور ونمیری داشتن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	bare subsistence U	زندگی بخور و نمیر
	lead a dog's life <idiom> U	زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
	live from hand to mouth <idiom> U	پول بخور نمیر داشتن
	pastilles U	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
	pastile U	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
	pastil U	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
	pastille U	خمیری که برای بخور دادن بکاررود بخور
	To lead an easy life . U	زندگی ساده ای داشتن
	To lead a dissolute life . U	زندگی فاسدی داشتن
	life of Riley <idiom> U	زندگی آسوده داشتن.
	To lead a loose life . U	زندگی و ولی داشتن
	to lead a modest life U	زندگی متوسطی داشتن
	settle down <idiom> U	زندگی عادی داشتن
	in clover <idiom> U	زندگی خوشآیند وساده داشتن
	To lead an idle life . U	زندگی عاطل وباطلی داشتن
	on easy street <idiom> U	پول کافی برای زندگی راحت داشتن
	it is impossible to live there U	نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
	fuming U	بخور
	fumigation U	بخور
	fume U	بخور
	fumes U	بخور
	fumed U	بخور
	Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. U	ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
	utile [archaic] [useful] <adj.> U	به درد بخور
	incenses U	بخور دادن به
	useful <adj.> U	به درد بخور
	utilitarian [useful] <adj.> U	به درد بخور
	incensing U	بخور دادن به
	serviceable <adj.> U	به درد بخور
	incensed U	بخور دادن به
	aerator U	دستگاه بخور
	fumigator U	بخور دهنده
	advantageous <adj.> U	به درد بخور
	beneficial <adj.> U	به درد بخور
	expedient <adj.> U	به درد بخور
	handy [useful] <adj.> U	به درد بخور
	helpful <adj.> U	به درد بخور
	incense U	بخور دادن به
	vapour U	بخور دادن
	purpose-built <adj.> U	به درد بخور
	purposeful <adj.> U	به درد بخور
	purposive <adj.> U	به درد بخور
	suitable <adj.> U	به درد بخور
	adjuvant <adj.> U	به درد بخور
	applicatory <adj.> U	به درد بخور
	helping <adj.> U	به درد بخور
	administrable <adj.> U	به درد بخور
	assistant <adj.> U	به درد بخور
	thurification U	بخور سوزی
	proper <adj.> U	به درد بخور
	auxiliary <adj.> U	به درد بخور
	convenient <adj.> U	به درد بخور
	functional <adj.> U	به درد بخور
	handy <adj.> U	به درد بخور
	practicable <adj.> U	به درد بخور
	thurible U	بخور سوز
	practical <adj.> U	به درد بخور
	valuable <adj.> U	به درد بخور
	appropriate [for an occasion] <adj.> U	به درد بخور
	incenses U	سوزاندن بخور خوشبو
	incense U	سوزاندن بخور خوشبو
	incensed U	سوزاندن بخور خوشبو
	incensing U	سوزاندن بخور خوشبو
	incensation U	عمل بخور دادن با تبخیر
	Swear to tell the truth . U	قسم بخور که راست بگویی
	Eat the damned thing! U	زود باش زهرمارکن ( بخور) !
	chicken feed <idiom> U	یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
	keep the wolf from the door <idiom> U	نان بخور و نمیری گیر آوردن
	amphetamine U	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
	amphetamines U	مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
	long U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	long- U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	money to burn <idiom> U	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
	longer U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longs U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longed U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	longest U	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
	to keep down U	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
	to keep up U	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
	differs U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	proffer U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	hopes U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	differing U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	differed U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	hoped U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	hoping U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	to have by heart U	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
	proffers U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffering U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	proffered U	تقدیم داشتن عرضه داشتن
	hope U	انتظار داشتن ارزو داشتن
	cost U	قیمت داشتن ارزش داشتن
	meanest U	مقصود داشتن هدف داشتن
	meaner U	مقصود داشتن هدف داشتن
	reside U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	abhorring U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	abhors U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	resided U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	abhorred U	بیم داشتن از ترس داشتن از
	resides U	اقامت داشتن مسکن داشتن
	differ U	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
	mean U	مقصود داشتن هدف داشتن
	Eat shit ! <idiom> U	گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
	Eat my shorts! [American E] <idiom> U	گه بخور! [اصطلاح روزمره] [اصطلاح رکیک]
	upkeep U	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
	lifelines U	خط زندگی
	lives U	زندگی
	lifeline U	خط زندگی
	living U	زندگی
	existences U	زندگی
	lives of great men U	زندگی
	habitance U	زندگی
	habitancy U	زندگی
	existence U	زندگی
	wile a U	در زندگی
	vivification U	زندگی
	eau de vie U	اب زندگی
	vita U	زندگی
	life U	زندگی
	togetherness U	زندگی با هم
	living area U	منطقه زندگی
	life of privation U	زندگی در سختی
	live forever U	زندگی ابدی
	liveable U	قابل زندگی
	living cost U	هزینه زندگی
	livable U	قابل زندگی
	life chance U	مجال زندگی
	life cycle U	دوره زندگی
	life history U	تاریخچه زندگی
	life instinct U	غریزه زندگی
	domiciled [law] [politics] <adj.> U	محل زندگی
	life style U	سبک زندگی
	life sustenance U	گذران زندگی
	sequestered life U	زندگی مجرد
	a life full of incidents U	زندگی پر رویداد
	life experiences U	تجارب زندگی
	biography U	تاریخچه زندگی
	biographies U	تاریخچه زندگی
	lifeway U	طرز زندگی
	cohabitation U	زندگی باهم
	living standard U	سطح زندگی
	living expenses U	هزینه زندگی
	lives U	دوران زندگی
	temporal life U	زندگی موقت
	life U	دوران زندگی
	redivivus U	زندگی نویافته
	renascence U	زندگی مجدد
	rurality U	زندگی روستایی
	scheme of life U	رویه زندگی
	scheme of life U	نقشه زندگی
	sentience U	زندگی فکری
	single life U	زندگی مجردی
	soldiering U	زندگی سربازی
	taedium vitae U	بیزاری از زندگی
	public life U	زندگی سیاسی
	public life U	زندگی در سیاست
	planetary life U	زندگی دربدر
	enliven U	زندگی بخشیدن
	living death U	زندگی مرگبار
	enlivened U	زندگی بخشیدن
	afterlife U	زندگی پس از مرگ
	marriage life U	زندگی زناشویی
	married life U	زندگی زناشویی
	monandry U	زندگی با یک شوهر
	monkery U	زندگی راهبی
	life insurance U	بیمه زندگی
	parasitism U	زندگی طفیلی
	enlivening U	زندگی بخشیدن
	enlivens U	زندگی بخشیدن
	life motto U	شعار زندگی
	level of living U	سطح زندگی
	standard of living U	معیار زندگی
	lifelike U	زندگی مانند
	standard of living U	سطح زندگی
	vegetation U	زندگی گیاهی
	tribalism U	زندگی ایلیاتی
	animate U	زندگی بخشیدن
	animates U	زندگی بخشیدن
	liver U	زندگی کننده
	livers U	زندگی کننده
	bane U	مخرب زندگی
	firesides U	زندگی خانگی
	animality U	زندگی جانوران
	azoic U	تهی از زندگی
	standard of living U	استاندارد زندگی
	standards of living U	سطح زندگی
	life expectancies U	امید به زندگی
	life expectancies U	امید زندگی
	standards of living U	معیار زندگی
	life expectancy U	امید به زندگی
	life expectancy U	امید زندگی
	lifeless U	عاری از زندگی
	vital U	وابسته به زندگی
	life-cycle U	چرخه زندگی
	life-cycles U	چرخه زندگی
	career U	دوره زندگی
	careered U	دوره زندگی
	careering U	دوره زندگی
	careers U	دوره زندگی
	fireside U	زندگی خانگی