Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
that book will immortalize him
U
ان کتاب نام اورا تا جاویدان زنده نگاه خواهد داشت
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out.
U
خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
it will make against us
U
برای مازیان خواهد داشت بزیان ما تمام خواهد شد
vivisectional
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
vivisection
U
زنده شکافی تشریح جانور زنده
run
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
runs
U
دستوری که به کاربر امکان نوشتن نام برنامه ای که می خواهد اجرا کند یا دستور DOS ای که می خواهد اجرا کند میدهد
vivisect
U
موجود زنده را تشریح کردن تشریح زنده
inertia
U
ماند
residue
U
پس ماند
residues
U
پس ماند
remanence
U
پس ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
he did not open his lips
U
خاموش ماند
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
inertial force
U
نیروی ماند
storing
U
می باقی می ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
store
U
می باقی می ماند
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
moment of inertia
U
گشتاور ماند
it was snowed under
U
زیر برف ماند
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
twill _
U
ان خواهد
that fauit will right itself
U
خواهد شد
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
he shall go
U
خواهد رفت
the secret will open to me
U
خواهد گردید
he will go
U
خواهد رفت
it askes for attention
U
دقت می خواهد
it will manifest it self
U
اشکار خواهد شد
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
the truth will out .
<proverb>
U
یقیقت بر ملا خواهد شد .
She wI'll gradually soften .
U
تدریجا" نرم خواهد شد
it will give rise to a quarrel
U
مایه ستیزه خواهد شد
She wI'll regret it bitterly.
U
مثل سگ پشیمان خواهد شد
the lord will provide
U
خداوسیله خواهد ساخت
Well what does he want now ?
U
خوب حا لاچه می خواهد ؟
i know that he will come
U
من میدانم که او خواهد امد
do as you please
U
هر چه دلتان می خواهد بکنید
The tree wI'll die .
U
درخت خشک خواهد شد
it would be preferble to
U
بهتر خواهد بود
it will manifest it self
U
معلوم خواهد گشت
It wI'll clear up by morning .
U
تا صبح هواصاف خواهد شد
It wI'll prove to be to your disadvantage.
U
بضررت تمام خواهد شد
It wI'll get us into trouble.
U
ما را به درد سر خواهد انداخت
The folwer wI'll die for want of water.
U
گل از بی آبی خشک خواهد شد
criterion
U
مشخصاتی که با آن برخورد خواهد شد
Its color wI'lll fade.
U
رنگش خواهد رفت
What impudence!what never !what cheek!
U
واقعا" که خیلی رو می خواهد !
It wI'll overtake (befall) everyone.
U
دامنگیر همه خواهد شد
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
accuracy
U
تعریف دقیق تر خواهد بود
it will give rise to a quarrel
U
نزاعی تولید خواهد کرد
if he wishes to be a
U
اگرمی خواهد کسی بشود
near work
U
کاری که نگاه نزدیک می خواهد
i do not u.his wanting to say
U
نمیفهم چرامی خواهد بماند
sticker
[guest]
U
مهمانی که نمی خواهد برود
It wI'll spoil my appetite .
U
اشتهایم راکور خواهد کرد
She wI'll arrive on friday morning .
U
جمعه صبح وارد خواهد شد
What must be must be .
<proverb>
U
آنچه باید بشود خواهد شد .
There will be a delay of 8 minutes.
8 دقیقه تاخیر خواهد داشت.
Surely things wI'll turn out well for him in the end.
U
مطمئنا" عاقبت بخیر خواهد شد
he would be sure to like it
U
یقینا انرادوست خواهد داشت
who will pay for it
U
کی هزینه انرا خواهد پرداخت
Sooner or later , he wI'll find out .
U
دیر یا زود خواهد فهمید
who will pay for it
U
کی پول انرا خواهد داد
He wI'll expedite our case.
U
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
I wI'll be greatly ( badly ) disgraced.
U
بدجوری آبرویم خواهد رفت
which diffrence shall be settled only by
U
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
whatsoever he doeth shall p
U
هرچه میکند نیک انجام خواهد شد
output
U
ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
outputs
U
ذخیره موقت داده که خارج خواهد شد
She said it would rain and sure enough it did .
گفت باران خواهد آمد و همینطور هم شد
This book wI'll be a great success .
U
این کتاب خیلی گه خواهد کرد
A new government wI'll take office .
U
حکومت جدیدی سر کار خواهد آمد
We shall look into the matter in due ( good ) time .
U
درموقع مناسب باین مطلب رسیدگه خواهد شد
He gave us to understand that he would help us.
U
او
[مرد]
وعده داد که به ما کمک خواهد کرد.
he is sanguine of success
U
خوش بین یادلگرم است که کامیاب خواهد شد
on shall from a quo rum
U
جلسهای که باحضورنصف اعضابعلاوه یک تن رسمیت خواهد داشت
Things wI'll be looking up .Things wI'll be assuming a better shape (complexion).
U
اوضاع صورت بهتری پیدا خواهد کرد
it will wear to your shape
U
بپوشیدبهترمیشود درنتیجه پوشیدن قالب تن شما خواهد شد
genial
<adj.>
U
دل زنده
coiner
U
زنده
biotic
U
زنده
biogen
U
زنده زا
vivific
U
زنده
alacritous
U
زنده
cheerful
<adj.>
U
دل زنده
animate
U
زنده
above ground
U
زنده
animates
U
زنده
viviparous
U
زنده زا
skylarker
U
زنده دل
live bearing
U
زنده زا
lighthearted
U
زنده دل
cheerful
<adj.>
U
زنده دل
lively
<adj.>
U
دل زنده
full of life
U
سر زنده
life full
U
سر زنده
fresh
U
زنده
quickest
U
زنده
quick
U
زنده
live
U
:زنده
live
U
زنده
quicker
U
زنده
lived
U
:زنده
lived
U
زنده
dapper
U
زنده دل
plaster of Paris
U
گچ زنده
living
U
زنده
lively
U
زنده
dashing
U
زنده دل
fresh-
U
زنده
freshest
U
زنده
liveliest
U
زنده
vivid
U
زنده
livelier
U
زنده
alive
U
زنده
end user
U
شخصی که از وسیله یا برنامه یا محصول استفاده خواهد کرد
gigo
U
اگر اطلاعات ورودی بد باشد خروجی هم بد خواهد بود
contingency plan
U
برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
While the grass grows the cow starves .
<proverb>
U
تا علفها رشد کند گاو از گرسنى خواهد مرد .
He threatened to thrash the life out of me .
U
تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
Let him go jump in the lake . He can go and drown himself .
U
بگذار هر غلطی می خواهد بکند ( از تهدیدش ترسی ندارم )
He is trying to prove himself all the time.
U
او
[مرد]
همیشه می خواهد نشان بدهد از پس کار بر می آید.
stagnation thesis
U
ایجاد رکود اقتصادی اجتناب ناپذیر خواهد بود
Your train will leave from platform 8.
قطار شما از سکوی شماره 8 حرکت خواهد کرد.
The judge will have the final say on the matter.
U
قاضی حرف آخر را در این موضوع خواهد داشت.
quick clay
U
بتن زنده
quick ening
U
زنده کننده
quick lime
U
اهک زنده
restoration to life
U
زنده سازی
liveliness
U
زنده دلی
restore to life
U
زنده کردن
resurge
U
زنده شدن
resuscitator
U
زنده کننده
live steam
U
بخار زنده
resusctate
U
زنده کردن
live load
U
بار زنده
revives
U
زنده شدن
reviviscence
U
زنده سازی
survive
U
زنده ماندن
resurrects
U
زنده کردن
living environment
U
محیط زنده
survived
U
زنده ماندن
revive
U
زنده شدن
revived
U
زنده شدن
lucubration
U
شب زنده داری
long live
U
زنده باد
long little
U
زنده باد
living soil
U
خاک زنده
living polymer
U
بسپار زنده
living organisms
U
موجودات زنده
liven
U
زنده شدن
surviving
U
زنده ماندن
survivors
U
زنده ماندگان
pernoctation
U
شب زنده داری
playable
U
توپ زنده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com