English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 155 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
state prison U زندان ایالتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
provincial U ایالتی
state hood U ایالتی
statewide U ایالتی
breakaway U شکستن خط محاصره شکستن بند زندان فرار از زندان
landesgericht U دادگاه ایالتی
state guard U ارتش ایالتی
intrastate U درون ایالتی
statehouse U مجلس ایالتی
state university U دانشگاه ایالتی
house of assembly U مجلس ایالتی
statehouses U مجلس ایالتی
interstates U بین ایالتی
interstate U بین ایالتی
statehouses U مجلس مقننه ایالتی
Capitol U عمارت پارلمان ایالتی
statehouse U مجلس مقننه ایالتی
statehood U حالت ایالتی داشتن
state guard U نیروی نظامی ایالتی
Goa U ایالتی ساحلی در غرب هندوستان
fcc U شبکههای تلفنی و رسانههای ارتباط جمعی میان ایالتی میباشد
hothouse U زندان
grates U زندان
dungeons U زندان
imprisonment U زندان
grate U زندان
grated U زندان
hothouses U زندان
bridewell U زندان
slammer U زندان
tollbooth U زندان
tolbooth U زندان
quod U زندان
qoud U زندان
presidio U زندان
pokey U زندان
house of correction U زندان
hoosegow U زندان
gaol U زندان
calaboose U زندان
prison U زندان
jails U زندان
jailing U زندان
gaoled U زندان
jail U زندان
dungeon U زندان
prisons U زندان
gaoling U زندان
gaols U زندان
jailed U زندان
penology U اداره زندان
cell U زندان تکی
cell U زندان انفرادی
prison breaker U زندان گریز
prison breaking U زندان گریزی
put in jail U در زندان افکندن
put in jail U به زندان انداختن
serve time U در زندان به سر بردن
from out the prison U از توی زندان
cells U زندان انفرادی
cells U زندان تکی
state prison U زندان دولتی
sweatbox U زندان مجرد
ward U سلول زندان
to cage up U در زندان افکندن
wards U سلول زندان
to break the prison U گریختن از زندان
to serve time U در زندان بسربردن
prison camp U زندان صحرایی
prison camps U زندان صحرایی
jailbreaks U فرار از زندان
solitary confinement U زندان انفرادی
solitary confinement U زندان مجرد
jailbreak U فرار از زندان
life sentence حکم زندان
maximum security prison U زندان فوق امنیتی
prison U وابسته به زندان
lockups U زندان کردن
confinement facility U تاسیسات زندان
close confinement U زندان انفرادی
incarcerate U در زندان نهادن
black hole U زندان تاریک
incarcerated U در زندان نهادن
incarcerates U در زندان نهادن
black holes U زندان تاریک
incarcerating U در زندان نهادن
warden U رئیس زندان
wardens U رئیس زندان
cans U زندان کردن
canning U زندان کردن
can U زندان کردن
confinement U زندان بودن
prison U زندان کردن
lockup U زندان کردن
imprisons U زندان کردن
house of d. U زندان موقتی
dunggeon U زندان زیرزمین
prisons U وابسته به زندان
prisons U زندان کردن
bagnio U زندان شرقی
imprison U زندان کردن
imprisoning U زندان کردن
disprison U از زندان دراوردن
disciplinary barracks U زندان انضباطی
disciplinary segregation U زندان انضباطی
disciplinary barracks U زندان دژبان
dungeons U سیاه چال ها [در زندان]
oubliettes U سیاه چال ها [در زندان]
governor U حاکم رئیس زندان
oubliette U سیاه چال [در زندان]
dungeon U سیاه چال [در زندان]
ward U حیاط محوطه زندان
clink U زندان [اصطلاح روزمره]
jug U زندان [اصطلاح روزمره]
wards U حیاط محوطه زندان
prisoner of war cage U زندان زندانیان جنگی
to bail out U با ضمانت از زندان دراوردن
lay by the heels U در بند یا زندان نهادن
prison psychosis U روان پریشی زندان
wardress U نگهبان و محافظ زن در زندان
extra good time U وقت معافیت از زندان
governors U حاکم رئیس زندان
breach of prison U جرم فرار از زندان
extra good time U معافی مشروط از زندان
coop U اغل گوسفند زندان
To beak jail . U از زندان فرار کردن
He was sent to jail. U اورابه زندان انداختند
lay fast by the heels U در بند یا زندان نهادن
recommit U دوباره زندان کردن
bastille U زندان عمومی سابق در
marshall U مارشال رئیس زندان
quads U زندانی کردن در زندان افکندن
send up <idiom> U حکم به زندان انداختن کسی
quad U زندانی کردن در زندان افکندن
to dungeon somebody U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
diversion U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
diversion law U استفاده ازجایگزین جزابه جای زندان
run (someone) in <idiom> U به زندان بردن ،دستگیر کردن
to cast [throw] somebody into the dungeon U به زندان انداختن کسی [تاریخ]
jailŠetc U کسیکه زندان خانه اوشده است
prison bird U کسیکه زندان خانه او شده است
penitentiaries U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
penitentiary U دار التادیب بازداشتگاه یا زندان مجرمین
negligent escape U فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
oubiette U زندان پنهان که در بالای ان یک روزنه هست و بس سیاه چال
turnkey U کلید دار زندان دستگاه انحراف سنج زاویه
colony U موسسه ای دور از تمدن برای گروهی از مردم [مانند زندان]
court of record U در CL فقط اینگونه محاکم حق صدور حکم جریمه و زندان را دارند
The law prescribes a prison sentence of at least five years for such an offence. U قانون کم کمش پنج سال حکم زندان برای چنین جرمی تجویزمی کند.
contempt U در CLممکن است این جرم به وسیله جریمه یا زندان یا هردو کیفر داده شود اهانت
Hard architecture U [ساختمان محکم، غیر شخصی و بدون پنجره که معمولا زندان ها و بیمارستان های روانی به این سبک ساخته می شده است.]
habeas corpus U دستور احضار زندانی دستوری که دادگاه به زندان محل توقیف زندانی یی که توقیفش را غیر قانونی می داند
to release U آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
ransom U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
ransoms U وجهی که جهت ازادکردن اسیر یا خریداری مدت زندان قابل خرید پرداخت شودوجهی که جهت احتراز ازتنبیهات جزایی از طرف مجرم و به جای تقبل ان تنبیهات پرداخت شود
Recent search history Forum search
Search history is off. Activate
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com