English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
gothicize U زمخت وبدون فرافت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
clownish U دارای رفتار زمخت وبدون اداب
coarsening U زمخت شدن زمخت کردن
coarsens U زمخت شدن زمخت کردن
coarsen U زمخت شدن زمخت کردن
coarsened U زمخت شدن زمخت کردن
goose-step U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepping U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-steps U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
goose-stepped U رژه بابدن راست وبدون خم کردن زانوچنانکه درپیاده ن
rough U زمخت کردن
roughest U زمخت کردن
hovercrafts U رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft U رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
scabble U زمخت وناصاف تهیه کردن
grosser U جمع کردن زمخت کردن
grosses U جمع کردن زمخت کردن
grossing U جمع کردن زمخت کردن
grossest U جمع کردن زمخت کردن
gross U جمع کردن زمخت کردن
grossed U جمع کردن زمخت کردن
subtleties U فرافت
subtlety U فرافت
inconcinnate U بی فرافت
femininity U فرافت
daintiness U فرافت
delicateness U فرافت
elegantly U به فرافت
unmannerly U بی فرافت
elegance U فرافت
finesse U فرافت
niceness U فرافت
delicacy U فرافت
niceties U فرافت
airiness U فرافت
delicacies U فرافت
concinnity U فرافت
fragility U فرافت
mense U فرافت
fineness U فرافت
nicety U فرافت
blank check U سندامضاء شده وبدون متن
shinplaster U اسکناس کم ارزش وبدون پشتوانه
dumb show U نمایش صامت وبدون حرف
lightsomeness U فرافت چابکی
grace U فرافت فریبندگی
graced U فرافت فریبندگی
fineness ratio U نسبت فرافت
gracing U فرافت فریبندگی
graces U فرافت فریبندگی
graceless U هرزه بی فرافت
tact U فرافت اجتماعی
lilied U به فرافت یاس
precision U صحت فرافت
middlebrow U شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
tough minded U دارای فکر خشن وبدون احساسات
syncopation U رقص یا اهنگ سبک وبدون ضرب
canoes U قایق باریک وبدون بادبان وسکان
tabula rasa U فکر ساده وبدون تصور اطفال
inert mine U مین بی اثر وبدون خرج تلاش
canoe U قایق باریک وبدون بادبان وسکان
lightsomely U از روی فرافت بچابکی
precieuse U دارای فرافت زیاد
d. of a watch U فرافت یا تردی ساعت
precieux U دارای فرافت زیاد
elegantly U از روی فرافت طبع
supersubtlety U فرافت فوق العاده
dabbler U دوستدارصنایع زیباکه ازروی بوالهوسی وبدون تمرکزانهارادنبال می
indelicately U بدون رعایت نزاکت یا فرافت
dog paddle U شنای به پشت با حرکت پا وبدون بیرون امدن بازو از اب
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
catchall U بخشی که شامل مواد مختلف وبدون دسته بندی باشد
intuitionalism U عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
impulsive U کسیکه از روی انگیزه انی وبدون فکر قبلی عمل میکند
intuitionism U عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
chiaroscuro U نوعی نقاشی که فقط با سیاه روشن وبدون رنگ امیزی انجام میشود
cruder U زمخت
crass U زمخت
ill grained U زمخت
hard U زمخت
grossed U زمخت
crudest U زمخت
gross U زمخت
crude U زمخت
blowzed U زمخت
coarser U زمخت
clumsy U زمخت
clumsiest U زمخت
clumsier U زمخت
grossing U زمخت
coarsest U زمخت
tough U زمخت
coarse fibred U زمخت
harder U زمخت
hardest U زمخت
impolite U زمخت
rude U زمخت
rugged U زمخت
ruder U زمخت
rudest U زمخت
rudas U زمخت
grosses U زمخت
coarse U زمخت
churlish U زمخت
tougher U زمخت
toughest U زمخت
grossest U زمخت
grosser U زمخت
blue [joke] <adj.> U زمخت [جوک]
stogie U کفش زمخت
stogy U کفش زمخت
broad tuning U میزانسازی زمخت
blowzy U خشن زمخت
trachyphonia U زمخت صدایی
toughest U زمخت بادوام
rough U زمخت ناهموار
tougher U زمخت بادوام
harsh U جنس زمخت
raucous U زمخت ناهنجار
roughest U زمخت ناهموار
heavyset U کلفت زمخت
blowsy U خشن زمخت
ungainly U زمخت و غیرجذاب
tough U زمخت بادوام
unflattering <adj.> U برخورنده [ناملایم] [زمخت]
incult U زمخت کشت نشده
rough-hewn U طرح شده زمخت
of a coarse fibre U درشت بافت زمخت
rough hewn U طرح شده زمخت
churl U ادم خشن و زمخت
grogram U نوعی پارچه زمخت
drugget U پارچه پشمی زمخت
clodhopper U کفشهای زمخت سنگین
clodhoppers U کفشهای زمخت سنگین
gruff U دارای ساختمان خشن و زمخت
an unlicked cub U جوان زمخت- ادم نتراشیده ونخراشیده
play by ear <idiom> U توانایی اجرای موسیقی تنها با گوش وبدون خواندن موسیقی
section U بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
sections U بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
Easy does it . U یواش یواش ( آرام وبدون عجله )
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com