Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
cure time
U
زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
turnaround time
U
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
access time
U
زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time
U
زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
check out time
U
زمان لازم برای تخلیه محل
operates
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operated
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate
U
کل زمان لازم برای انجام یک کار
canonical time unit
U
زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
adding
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
development
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
adds
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add
U
زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
developments
U
زمان لازم برای توسعه محصول جدید
radar mile
U
زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
engineered performance
U
زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
proceed time
U
زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
circularization
U
تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
meaner
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
meanest
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
mean
U
متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
word
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
warm-ups
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carried
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
worded
U
زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
decompression table
U
جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
warm-up
U
روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
carrying
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
U
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
Micro Channel Architecture
U
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
refire time
U
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
half life period
U
مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
null cycle
U
زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
access time
U
زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
propagation delay
U
1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
deceleration time
U
زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
positioned
U
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
position
U
مدت زمان لازم برای دستیابی به داده ذخیره شده روی دیسک درایو یا ماشین نوار. حاوی تمام حرکات ماده از قیبل نوک خواندن و بازو
varnishes
U
حلالهایی برای رزین ها
varnished
U
حلالهایی برای رزین ها
varnishing
U
حلالهایی برای رزین ها
varnish
U
حلالهایی برای رزین ها
d , top concept
U
تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
the fullness of time
U
زمان کامل
age hardening
U
سخت گردانی همبسته ها به وسیله تشکیل محلول جامد فوق اشباع و رسوب مقادیراضافی در اثر گذشت زمان
duration
U
براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
cold test
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold thrust
U
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
coanda effect
U
گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
cycles
U
عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
cycled
U
عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
cycle
U
عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
setting time
U
[مدت زمان لازم جهت تثبیت و پایدار شدن رنگ در رنگرزی]
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
timers
U
وسیلهای که مدت زمان کامل شدن یک عمل را ضبط میکند
timer
U
وسیلهای که مدت زمان کامل شدن یک عمل را ضبط میکند
boost rocket
U
موتور راکت با سوخت جامد یامایع برای به حرکت دراوردن یک رسانگر
cartridges
U
محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
cartridge
U
محفظه پرتابل سوخت جامد یاسیستم خودسوزی برای پرتاب پرتابه
sensitivity
U
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivities
U
کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
second best theory
U
نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
doubled
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
doubled up
U
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
compiler
U
اسمبلر یا کامپایلری که یک برنامه را برای یک کامپیوتر کامپایل و در همان زمان برای دیگری اجرا میکند
raptatorial
U
لازم برای شکار
raptatory
U
لازم برای شکار
hydration water
U
اب لازم برای ابش
average
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging
U
متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
draw weight
U
نیروی لازم برای کشیدن زه
quorum
U
اکثریت لازم برای مذاکرات
climate for growth
U
شرایط لازم برای رشد
mantling
U
مواد لازم برای پوشش
magic number
U
امتیاز لازم برای قهرمانی
troop space
U
جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
product
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
light is necessary to life
U
روشنایی برای زندگی لازم است
products
U
ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material
U
مواد لازم برای ساختن موانع
user freindly
U
اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
station time
U
زمان اماده شدن برای پرواز زمان بارگیری و اماده شدن هواپیما برای پرواز
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
aircraft role equipment
U
تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
ineligibly
U
بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
compact
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacted
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
storage
U
فضای لازم برای ذخیره سازی داده
quorum
U
حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
housekeeping
U
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
aircraft mission equipment
U
وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
compacts
U
فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
timed
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time
U
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
entrance head
U
بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
compacts
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacting
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen
U
کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
compacted
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact
U
کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
up and running
U
اماده برای عملیات کامل
report generator
U
برای تامین گزارش کامل
partial substitution
U
جانشینی کامل برای دو کالا
executes
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
disorderly close down
U
آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
executing
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
shook
U
: مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
execute
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executed
U
رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
footprints
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
footprint
U
شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
external
U
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
half thickness
U
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
externals
U
سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
gibberish
U
اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
future promissory
U
زمان اینده التزامی که برای اول شخص will و برای شخص دوم shall بکار می برند
cycles
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
orbital injection
U
دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
cycled
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
multimedia
U
CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
cycle
U
تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
macronutrient
U
ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
pit board
U
تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
current asset cycle
U
زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
sizes
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
size
U
محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
overhauls
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhaul
U
پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
fetch
U
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetched
U
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetches
U
رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
masters
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
mastered
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
allocation
U
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
master
U
مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
articled
U
کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
foot pound
مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
allocations
U
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
models
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modeled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
integer
U
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
modelled
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
integers
U
اصط لاح ریاضی برای بیان عدد کامل
model
U
آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
language
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages
U
دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
MCA
U
تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
jcl
U
دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
jobs
U
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
job
U
دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
kernel
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels
U
تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
program
U
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
income velocity
U
دفعاتی که پول برای خرید کالای کامل جدیدی خرج شود
programs
U
مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
stand-off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
U
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
carriage control tape
U
نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
reserve buoyancy
U
جرم اضافی برای غوطه ورساختن کامل شناورها یابدنه هواپیمای دریایی
redundancy check
U
تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
mttr
U
متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
temporarily
U
برای زمان مشخص یا نه همیشه
carried
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
U
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
adder
U
جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
adders
U
جمع کننده کامل یک بیتی که دو کلمه یک بیتی را در یک زمان جمع میکند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
metronomes
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
metronome
U
اسبابی که برای تعیین زمان دقیق
microcycle
U
برای دادن زمان اجرای دستورات
texts
U
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
text
U
کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
preventive justice
U
قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
mission , oriented
U
لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
toolbox
U
جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
descentheight
U
ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
reserve factor
U
نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
service time window
U
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
storage
U
ذخیره داده برای مدت زمان طولانی
maintenance window
U
[زمان تعیین شده برای تعمیر و نگهداری]
solids
U
چاپگری که از شکل حرف کامل برای چاپ یک حرکت استفاده کند مثل چاپگر -daisy wheel
notification message
U
پیام نرم افزار نشر برای تشخیص اشیا دیگر که کار مشخص باید کامل شود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com