English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
activity time U زمان هر فعالیت
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
entry U نقط های در زمان که یک برنامه یا کار یادسته اجرا میشود توسط تقویم سیستم عامل
microbial U میکروبی
asepsis U بی میکروبی
germ warfare U جنگ میکروبی
non dedicated server U کامپیوتری که سیستم عامل شبکه را در پس زمینه اجرا میکند و نیز برای اجرای برنامههای کاربردی نرمال در همان زمان قابل استفاده است
strep throat U گلو درد میکروبی گلودرد استرپتوکوکی
Acorn Computers U توسعه دهندگان میکروبی BBC و کامپیوتر Archimedes
cyanogen agent U عامل لخته کننده خون عامل شیمیایی سیانوژن
reserved character U حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
actuator U محرک بازوی عامل مکانیسم عامل
scale U فلس پشم [این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
capital intensive goods U کالاهایی که سهم عامل سرمایه در انها بیش از سهم عامل کار یا سایر عوامل تولید است
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
shell U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shells U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
shelling U نرم افزار واسط بین کاربر و سیستم عامل , معمولاگ برای اینکه سیستم عامل دوستانه تر وساده تر شود
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
blood agent U عامل شیمیایی لخته کننده خون عامل ضدحرکت خون
piggyback U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
piggybacks U سیستم عامل که از سوی سیستم عامل دیگر اجرا میشود
class a agent officer U افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
EXE file U در یک سیستم عامل مشخصه سه حرفی نام فایل که بیان میکند فایل حاوی داده دودویی برنامه است . فایل مستقیم از طریق سیستم عامل قابل اجراست
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
MS DOS U سیستم عامل کامپیوترهای شخصی IBM PC که داده ذخیره شده روی دیسک را مدیریت میکند و خروجی و ورودی کاربر را نمایش میدهد.DOS-MS سیستم عامل تک کاربر و تک کار کاره است و توسط واسط خط دستور در کنترل میشود
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presenting U زمان حاضر زمان حال
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
present U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
presents U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
function U فعالیت
acting U فعالیت
activity U فعالیت
activation U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
exercise U فعالیت
exercises U فعالیت
exercised U فعالیت
activities U فعالیت
stirrings U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
actuality U فعالیت
activeness U فعالیت
stirs U فعالیت
hey day U روز پر فعالیت
random activity U فعالیت تصادفی
turn over U عایدی فعالیت
cerebration U فعالیت مغزی
somatotonic U فعالیت گرا
activates U به فعالیت پرداختن
activating U به فعالیت پرداختن
activity wheel U گردونه فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activated U به فعالیت پرداختن
business activity U فعالیت بازرگانی
activity ratio U نسبت فعالیت
event U عمل یا فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
inaction U بدون فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
activate U به فعالیت پرداختن
somatotonia U فعالیت گرایی
reactivation U فعالیت مجدد
inactivity U عدم فعالیت
activity analysis U تحلیل فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
activity light U چراغ فعالیت
activity drive U سائق فعالیت
politicking U فعالیت سیاسی
off year U سال کم فعالیت
activity quotient U بهر فعالیت
venture U فعالیت اقتصادی
optical activity U فعالیت نوری
on stream U درحال فعالیت
ventured U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
operational environment U محیط فعالیت
operant U فعالیت کننده
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
activity chart U نمودار فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
critical activity U فعالیت بحرانی
low activity U فعالیت پایین
events U عمل یا فعالیت
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
operating level U سطح فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
venturing U فعالیت اقتصادی
orbit U دور حدود فعالیت
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
byways U کار یا فعالیت جنبی
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
spheres U مرتبه حدود فعالیت
sphere U مرتبه حدود فعالیت
efficiency U فعالیت مفید بازده
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
muzzled U مانع فعالیت شدن
background U فعالیت ارتباط دادهای
formed U سابقه فعالیت اسب
slumped U کاهش فعالیت رکود
muzzle U مانع فعالیت شدن
slump U کاهش فعالیت رکود
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumps U کاهش فعالیت رکود
forms U سابقه فعالیت اسب
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
pickup U تجدید فعالیت چیدن
form U سابقه فعالیت اسب
muzzling U مانع فعالیت شدن
muzzles U مانع فعالیت شدن
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
byway U کار یا فعالیت جنبی
self activity U فعالیت خود بخود
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
orbited U دور حدود فعالیت
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
orbits U دور حدود فعالیت
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com