Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
the piping time
U
زمان صلح که بجای موزیک جنگی نی وسازهای دیگرمی نوازند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
feast of trumpets
U
عیداول سال یهودکه دوروزاست ودران دوروزکرنامی نوازند
spot bowler
U
بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
brunch
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
brunches
U
غذایی که هم بجای ناشتا و هم بجای ناهارصرف شود
sprites
U
اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
escry
U
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
warships
U
کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill
U
مشق جنگی تمرین جنگی
warship
U
کشتی جنگی ناو جنگی
music
U
موزیک
cartel ship
U
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
waltzes
U
موزیک و رقص
background sound
U
موزیک متن
ambient music
U
موزیک متن
waltz
U
موزیک و رقص
waltzed
U
موزیک و رقص
band
U
قسمت موزیک
bands
U
قسمت موزیک
indiental music
U
موزیک همراه
larghetto
U
موزیک ملایم
dead march
U
موزیک عزا
make music
U
موزیک ساختن
play music
U
موزیک ساختن
background music
U
موزیک متن
waltzing
U
موزیک و رقص
to keep step to a band
U
مطابق موزیک پازدن
A military band.
U
دسته موزیک نظامی
bandmaster
U
رئیس دستهء موزیک
an airy music
U
ساز یا موزیک با روح
string band
U
دسته موزیک سازهای سیمی
bandwagon
U
عرابهء دستهء موزیک سیار
drum majorette
U
زنی که رهبر طبالان است پیرو موزیک
music mistress
U
بانویی که موزیک یاد میدهد معلمه موسیقی
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
band shell
U
جایگاه دستهء موزیک که عقب ان بشکل صدف مقعر بزرگی است
live fire
U
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
sound off
U
فرمان موزیک را شروع کنید فرمان مارش کوتاه
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
presents
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
present
U
زمان حاضر زمان حال
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
presented
U
زمان حاضر زمان حال
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
in his stead
U
بجای او
Instead of you
U
بجای تو
per pro
U
بجای
lieu
U
بجای
vice-
U
بجای
in exchange for
U
بجای
vice
U
بجای
in payment of
U
بجای
in return for
U
بجای
instead of
U
بجای
in the room of
U
بجای
vises
U
بجای
vices
U
بجای
in lieu of
U
بجای
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
armistise
U
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
elsewhere
U
بجای دیگر
in somebody's place
U
بجای کسی
quid pro quo
U
بجای عوض
for
U
بجای از طرف
instead
U
بجای اینکه
instead of
<conj.>
U
بجای
[بعوض]
instead of celebrating
U
بجای جشن
stead
U
بجای بعوض
in place of
U
بجای درعوض
to pass for
U
قلمدادشدن بجای
he succeeded his father
U
بجای پدرنشست
quid pro quos
U
بجای عوض
take your mirks
U
فرمان بجای خود
back to your seats
U
برگردید بجای خود
hardwired connection
U
می بجای ورودی و سوکت
impersonify
U
بجای شخص گرفتن
were i in his skin
U
اگر بجای او بودم
O.K.
U
اصط لاحی که بجای
on your marks
U
فرمان بجای خود
instead of vice versa
U
بجای برعکس این
instead of the other way around
U
بجای برعکس این
instead of the reverse
U
بجای وارونه این
he could p for an englishman
U
بجای یک نفرانگلیسی قلمداد میشود
I wI'll sign for him .
U
من بجای اوامضاء خواهم کرد
If I were in your place. . .
U
اگر بجای شما بودم …
instead of doing
U
بجای اینکه انجام بدهند
instead of working
U
بجای اینکه او کار بکند
phraseography
U
نشان گذاری بجای عبارت
push pass
U
پاس با فشارچوب بجای ضربه
to pass for
U
پذیرفته یا شناخته شدن بجای
ghost writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
foist
U
چیزی را بجای دیگری جا زدن
ghost-writer
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
ghost-writers
U
کسیکه بجای دیگران چیزمینویسد
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
Ferdowsi left a good name behind.
U
نام نیکی از فردوسی بجای مانده
to touch ground
U
بجای ثابت یابموضوع اصلی رسیدن
things have come to a pretty pass
U
کار بجای باریک رسیده است
i wish you would go
U
بجای ماضی استمراری در موردتمنی یا ارزو
rational dress
U
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
to take the fall for somebody
U
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
recuperation
U
عمل برگرداندن لوله بجای خود
conscription of weath
U
گرفتن پول و مال بجای سرباز
enallage
U
بکاربردن صیغهای بجای صیغه دیگر
wicks
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
wick
U
چیزی که بجای فتیله بکار رود
eat the ball
U
اسیر شدن با توپ بجای پرتاب
ampersand
U
کاراکتر & است که بجای and بکار می رود
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
ventriloquists
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
persepolis
U
شهر باستانی که بعداشهر استخر بجای ان ساخته شد
overstand
U
بیش از حد ماندن قایق در یک مسیر بجای چرخاندن
ventriloquist
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
pinsetter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
pinspotter
U
وسیله گذاشتن میلههای بولینگ بجای خود
succedaneum
U
دوایی که بجای دوای دیگر تجویز شود
commodity money
U
پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
ants
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
put the ball on the floor
U
به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
oaf
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
ant
U
: پیشوندیست بمعنی >ضد< و >مخالف < و>درعوض < و >بجای < وغیره
oafs
U
بچهای که پریان بجای بچه حقیقی بگذارند
He left a great name behid him .
U
نام خوبی از خود بجای گذاشت ( پس از مرگ )
to make one's mark
U
مشهور شدن نشان بجای امضا گذاشتن
cheated
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
cheat
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
whipping boy
U
بچه تازیانه خور بجای شاهزاده در مدرسه
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که بجای پی ساختمان قرارمیدهند
cheats
U
تکمیل چرخش روی زمین بجای هوا
ventriloquistic
U
کسیکه بجای عروسک یاجانوری تکلم کند
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
scratch pad
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
ricksha
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
rickshaw
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
order arms
U
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
scratch pads
U
یک حافظه کوچک و سریع که بجای ثبات ها بکار می رود
mutual terms
U
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
ack
U
علامتی در ارتباطات و بی سیم و تلفن که بجای حرف A بکارمیرود
rickshaws
U
کالسکه چینی که بجای اسب انسان انرا میبرد
hydroplaning
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
Molotov cocktail
U
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
mince pies
U
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
kinnikinnic
U
برگ وپوست برخی گیاهان که هندیهای امریکایی بجای تنباکوبکارمیبرند
mince pie
U
نوعی دسرغذا که بجای میوه دران گوشت قرار دارد
anti
U
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد< و>مخالف < و >درعوض < و>بجای < و غیره مثل :NTIchrist A
anth
U
:پیشوندهاییست بمعنی >ضد<و >مخالف < و >درعوض <و>بجای < و غیره مثل :ANTIchrist
manrope
U
طناب کنار نردبان که بجای نرده یا دستگیره بکار میرود
hydroplanes
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
hendiadys
U
عطف دوکلمه بجای استعمال صفت وموصوف مانندپیالههای زرین
wampun
U
خر مهرهای که هندیهای امریکای شمالی بجای زر وزیور بکار می برند
hydroplane
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
designated hitter
U
بازیگر تعیین شده بعنوان توپزن بجای توپ انداز
interior label
U
بجای اینکه برچسب خارجی یا فیزیکی روی محفظه باشد
hydroplaned
U
نوعی قایق موتوری برای حرکت روی اب بجای شکافتن اب
spot pass
U
پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
light
U
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lighted
U
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
lightest
U
هریک از چراغهای رنگین که در مسابقه بجای پرچم بکارمی رود
Molotov cocktails
U
بطری محتوی مواد منفجره که بجای نارنجک بکار میرود
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
netball
U
بازی شبیه به والیبال با گرفتن و انداختن توپ بجای ضربه زدن
grillage
U
شبکهای از تیرهای سنگین که در جاهای سست بجای پی ساختمان قرار میدهند
rebound
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
puncheon
U
ستونی کوتاه که بجای تحمل بار تیر در بین دو پایه بکارمیرود
jelutong
U
ماده رزینی درخت شاهدانه ک ه بجای صمغ ادامس بکار میرود
rebounded
U
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
battle line
U
خط جنگی
martin
U
جنگی
service
U
جنگی
fighting
U
جنگی
serviced
U
جنگی
dogfights
U
سگ جنگی
dogfight
U
سگ جنگی
martial
U
جنگی
bristly
U
جنگی
scrapper
U
جنگی
tactical
U
جنگی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com