Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
leech
U
زالو انداختن طبیب
leeches
U
زالو انداختن طبیب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to apply a leech
U
زالو انداختن
to go to this doctor and that
U
پیش این طبیب وان طبیب رفتن
leeches
U
زالو
acetabulum
U
زالو
leech
U
زالو
bloodsucker
U
زالو
to leech
U
زالو شدن
[اصطلاح مجاری]
peahens
U
طبیب طب
peahen
U
طبیب طب
physicians
U
طبیب
aesculapian
U
طبیب
esculapian
U
طبیب
physician
U
طبیب
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
coroner
U
طبیب قانونی
crocuses
U
طبیب شارلاتان
medico
U
پزشک طبیب
crocus
U
طبیب شارلاتان
medical examiner
U
طبیب قانونی
coroners
U
طبیب قانونی
certificate of a doctor
U
تصدیق طبیب
witch doctors
U
جادو گر و طبیب
medic
U
دارویی طبیب
witch doctor
U
جادو گر و طبیب
syphilologist
U
طبیب متخصص کوفت
syphilologist
U
طبیب ویژه گرسفلیس
general practitioner
U
طبیب امراض عمومی
An apple a day keeps the doctor away.
<proverb>
U
غذای خوب طبیب را فراری می دهد.
luke
U
نام طبیب پولس رسول که انجیل لوقا بدومنسوب است
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
fells
U
انداختن
to let fall
U
انداختن
to let drop
U
انداختن
to leave out
U
انداختن
throw
U
انداختن
to lay by the heels
U
بر انداختن
let fall
U
انداختن
hewed
U
انداختن
emplace
U
جا انداختن
to put back
U
پس انداختن
to play a searchlight
U
انداختن
deracination
U
بر انداختن
to pick off
U
تک تک انداختن
deleted
U
انداختن
spilling
U
انداختن
hew
U
انداختن
hewing
U
انداختن
to hew down
U
انداختن
to fire off a postcard
U
انداختن
lash vt
U
انداختن
retroject
U
پس انداختن
run home
U
جا انداختن
jaculate
U
انداختن
omitted
U
انداختن
throwing
U
انداختن
hitch
U
انداختن
omit
U
انداختن
hitches
U
انداختن
hitching
U
انداختن
blob
U
لک انداختن
blobs
U
لک انداختن
lay away
U
انداختن
omitting
U
انداختن
souse
U
انداختن
to draw lots
U
انداختن
leave out
U
انداختن
thrusts
U
انداختن
floriate
U
گل انداختن در
spills
U
انداختن
thrust
U
انداختن
spilled or spilt
U
انداختن
spilled
U
انداختن
rut
U
خط انداختن
ruts
U
خط انداختن
throws
U
انداختن
spill
U
انداختن
omits
U
انداختن
hitched
U
انداختن
launches
U
به اب انداختن
bottom
U
ته انداختن
bottoms
U
ته انداختن
slings
U
انداختن
launching
U
به اب انداختن
relegate
U
انداختن
slinging
U
انداختن
sling
U
انداختن
overthrew
U
بر انداختن
overthrow
U
بر انداختن
overthrowing
U
بر انداختن
overthrown
U
بر انداختن
flings
U
انداختن
flinging
U
انداختن
launched
U
به اب انداختن
stagger
U
از پا انداختن
prostrate
U
از پا انداختن
relegated
U
انداختن
relegates
U
انداختن
relegating
U
انداختن
pilling
U
تل انداختن
fling
U
انداختن
string
U
زه انداختن به
thrusting
U
انداختن
launch
U
به اب انداختن
overthrows
U
بر انداختن
felling
U
انداختن
line
U
خط انداختن در
benite
U
به شب انداختن
lines
U
خط انداختن در
brush finish
U
خط انداختن
fell
U
انداختن
hurl
U
انداختن
hurls
U
انداختن
hews
U
انداختن
hurled
U
انداختن
felled
U
انداختن
hewn
U
انداختن
deleting
U
انداختن
deletes
U
انداختن
to skips over
U
انداختن
delete
U
انداختن
rolls
U
بدوران انداختن
extrude
U
بیرون انداختن
disfigure
U
از شکل انداختن
anchorages
U
لنگر انداختن
contorts
U
از شکل انداختن
extruded
U
بیرون انداختن
extrudes
U
بیرون انداختن
anchorage
U
لنگر انداختن
beggars
U
بگدایی انداختن
extruding
U
بیرون انداختن
rolled
U
بدوران انداختن
risks
U
به مخاطره انداختن
toss
U
بالا انداختن
risked
U
به مخاطره انداختن
beggar
U
بگدایی انداختن
risked
U
به خطر انداختن
risk
U
به مخاطره انداختن
risk
U
به خطر انداختن
suspends
U
به تعویق انداختن
tossed
U
بالا انداختن
tosses
U
بالا انداختن
tossing
U
بالا انداختن
roll
U
بدوران انداختن
risking
U
به مخاطره انداختن
peril
U
درخطر انداختن
perils
U
درخطر انداختن
risks
U
به خطر انداختن
suspending
U
به تعویق انداختن
risking
U
به خطر انداختن
suspend
U
به تعویق انداختن
entrapped
U
تله انداختن
trap
U
بدام انداختن
pickles
U
ترشی انداختن
pickle
U
ترشی انداختن
emasculating
U
از مردی انداختن
emasculates
U
از مردی انداختن
emasculated
U
از مردی انداختن
emasculate
U
از مردی انداختن
knock-ups
U
از کار انداختن
knock-up
U
از کار انداختن
knock up
U
از کار انداختن
trap
U
درتله انداختن
trap
U
در تله انداختن
inaugurate
U
براه انداختن
entrapped
U
بدام انداختن
entrap
U
تله انداختن
entrap
U
بدام انداختن
deactivating
U
از اثر انداختن
deactivates
U
از اثر انداختن
deactivated
U
از اثر انداختن
deactivate
U
از اثر انداختن
inaugurating
U
براه انداختن
inaugurates
U
براه انداختن
inaugurated
U
براه انداختن
expels
U
بیرون انداختن
trigger
U
راه انداختن
depresses
U
ازارزش انداختن
depress
U
ازارزش انداختن
defers
U
عقب انداختن
deferring
U
عقب انداختن
defer
U
عقب انداختن
allure
U
بطمع انداختن
snares
U
بدام انداختن
snare
U
بدام انداختن
triggered
U
راه انداختن
triggers
U
راه انداختن
expelling
U
بیرون انداختن
expelled
U
بیرون انداختن
expel
U
بیرون انداختن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com