Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To give someone full powerw.
U
ریش وقیچه رابه دست کسی دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to do a thing with f.
U
کاری رابه اسانی انجام دادن
to key up any to do s.th.
<idiom>
O
کسی رابه انجام دادن کاری برانگیختن
bait
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baited
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
baits
U
خوراک دادن طعمه رابه قلاب ماهیگیری بستن
enjambment
U
دنبالهء سخنی رادرشعریابیت بعدی ادامه دادن دنباله سطری رابه سطردیگرکشیدن
extradite
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradites
U
مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
To take a chance . To risk it.
U
دل رابه دریا زدن
to sniff up water
U
اب رابه بینی کشیدن
They bombarded the building.
U
ساختمان رابه توپ بستند
She wrecked the party for us.
U
مهمانی رابه مازهر کرد
To mail a letter.
U
نامه ای رابه پست انداختن
Not to let someone have a say.
U
کسی رابه بازی نگرفتن
establishes
U
کسی رابه مقامی گماردن
own up
<idiom>
U
گناه رابه گردن گرفتن
establishing
U
کسی رابه مقامی گماردن
establish
U
کسی رابه مقامی گماردن
He made over the house to his son .
U
خانه رابه اسم پسرش کرد
to i. person with an opinion
U
عقیدهای رابه کسی تلقین کردن
lay off (someone)
<idiom>
U
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
He turned his back on us.
U
پشتش رابه ماکرد ( به ما پشت کرد )
You have been recommended to us.
U
توصیه شما رابه ما کرده اند
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
pitch
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
advising bank
U
بانکی که گشایش اعتبار اسنادی رابه ذینفع
pitches
U
توپ رابه طرف چوگان زن پرتاب کردن
nemo tenetur se impum accusare
U
هیچ کس مجبور نیست خود رابه گناهی متهم کند
track bolt
U
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
check string
U
ریسمان درشکه که مسافربوسیله ان راننده رابه ایست کردن اگاهی
compacted
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacts
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compact
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
compacting
U
ماشینی که داده دیجیتال را از CDمی خواند و آن رابه حالت اصلی بر میگرداند
capitalization
U
عمل یک کلمه پردازکه یک خط یا بلاک متن رابه حروف بزرگ تبدیل میکند
drawbar
U
میلهای که واگونهای قطار رابه لکوموتیو متصل میکند میله اتصال واگون
byte
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
bytes
U
پتروکل ارتباطات که داده رابه صورت حروف و نه رشتههای بیتی ارسال میکند
tabulator
U
بخشی از ماشین تایپ یا کلمه پرداز که کلمات و اعداد رابه صورت خودکار در ستون هایی قرار میدهد
resets
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
reset
U
سیگنال الکتریکی که سیستم رابه وضعیت اولیه برمی گرداندوقتی که روشن شده بودونیازبه راه اندازی مجدد دارد
optimum schedule
U
مطلوبترین برنامه اجرائی برنامه ایکه مخارج پروژه رابه حداقل می رساند
expansion interface
U
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
incidence of taxation
U
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
garbage in garbage out
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
gigo
U
اصطلاحی است به این معنی که اگر به برنامه اطلاعات ورودی بیهوده داده شودبرنامه نتایج بیهودهای رابه عنوان خروجی تولیدخواهد کرد
documenting
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
document
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
documented
U
وسیلهای که اطلاع نوشته شده یا چاپ شده رابه حالتی که قابل فهم برای کامپیوتر باشد تبدیل میکند
liquidity trap
U
سرمایه گذاری بسیار کم بوده و سرمایه گذاران ترجیح میدهند که دارائیهای خود رابه شکل پول نقد نگاه دارند
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
circulating
U
چرخش ذخیره سازی که دادههای ذخیره شده رابه صورت مجموعهای از باس ها که در طول رسانه حرکت می کنند نگهداری میکند و وقتی به انتها می رسند دوباره تولید میکند
declaration of trust
U
افهارنامه تکلیف به قبض افهارنامهای که ناقل به منتقل الیه یا مصالح به متصالح میدهد و در ان به او تکلیف میکند که اداره مورد انتقال یا مال الصلح رابه عهده بگیرد و ان را قبض کند
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferried
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry
U
گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages
U
عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
to put any one up to something
U
کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept
U
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines
U
1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
shifts
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conduct
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted
U
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted
U
انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
expands
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expanding
U
توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
U
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation
U
سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
to picture
U
شرح دادن
[نمایش دادن]
[وصف کردن]
developments
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
outdo
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
development
U
گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudges
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing
U
بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudging
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting
U
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
adjudged
U
با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
greaten
U
درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowances
U
جیره دادن فوق العاده دادن
square away
U
سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowance
U
جیره دادن فوق العاده دادن
organization
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
indemnify
U
غرامت دادن به تامین مالی دادن به
organisations
U
سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground
U
سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge
U
انتشار دادن بعموم اگهی دادن
advances
U
ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
dragged
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags
U
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouse
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses
U
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic
U
اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option
U
بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
organizing
U
سازمان دادن ارایش دادن
circulated
U
انتشار دادن رواج دادن
lends
U
عاریه دادن اجاره دادن
circulates
U
انتشار دادن رواج دادن
insult
U
فحش دادن دشنام دادن
direct
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
circulate
U
انتشار دادن رواج دادن
judge
U
حکم دادن تشخیص دادن
loan
U
قرض دادن عاریه دادن
loaning
U
قرض دادن عاریه دادن
organizes
U
سازمان دادن ارایش دادن
loans
U
قرض دادن عاریه دادن
judged
U
حکم دادن تشخیص دادن
judges
U
حکم دادن تشخیص دادن
judging
U
حکم دادن تشخیص دادن
insulted
U
فحش دادن دشنام دادن
purging
U
غرامت دادن جریمه دادن
compensates
U
پاداش دادن عوض دادن
empowered
U
اختیار دادن وکالت دادن
directed
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
empowering
U
اختیار دادن وکالت دادن
massages
U
ماساژ دادن تغییر دادن
garnishing
U
زینت دادن لعاب دادن
massaged
U
ماساژ دادن تغییر دادن
massage
U
ماساژ دادن تغییر دادن
assigns
U
نسبت دادن تخصیص دادن
assigning
U
نسبت دادن تخصیص دادن
empower
U
اختیار دادن وکالت دادن
assigned
U
نسبت دادن تخصیص دادن
mitigate
U
تخفیف دادن تسکین دادن
directs
U
دستور دادن دستورالعمل دادن
compensated
U
پاداش دادن عوض دادن
effectuate
U
انجام دادن صورت دادن
compensate
U
پاداش دادن عوض دادن
lend
U
عاریه دادن اجاره دادن
mitigates
U
تخفیف دادن تسکین دادن
empowers
U
اختیار دادن وکالت دادن
mitigated
U
تخفیف دادن تسکین دادن
to follow up
U
ادامه دادن قوت دادن
massaging
U
ماساژ دادن تغییر دادن
assign
U
نسبت دادن تخصیص دادن
expanding
U
توسعه دادن بسط دادن
informing
U
اطلاع دادن گزارش دادن
promote
U
ترفیع دادن ترویج دادن
inform
U
اطلاع دادن گزارش دادن
promoted
U
ترفیع دادن درجه دادن
expand
U
توسعه دادن بسط دادن
promoted
U
ترفیع دادن ترویج دادن
expands
U
توسعه دادن بسط دادن
informs
U
اطلاع دادن گزارش دادن
prefers
U
ترجیح دادن برتری دادن
promote
U
ترفیع دادن درجه دادن
illustrating
U
شرح دادن نشان دادن
pottion
U
بهره دادن از جهاز دادن به
preferring
U
ترجیح دادن برتری دادن
illustrates
U
شرح دادن نشان دادن
illustrate
U
شرح دادن نشان دادن
prefer
U
ترجیح دادن برتری دادن
order
U
سفارش دادن دستور دادن
instructs
U
دستور دادن اموزش دادن
irritate
U
خراش دادن سوزش دادن
cures
U
شفا دادن بهبودی دادن
develop
U
بسط دادن پرورش دادن
incise
U
چاک دادن شکاف دادن
instructed
U
دستور دادن اموزش دادن
promotes
U
ترفیع دادن ترویج دادن
instruct
U
دستور دادن اموزش دادن
develops
U
بسط دادن پرورش دادن
promoting
U
ترفیع دادن درجه دادن
cured
U
شفا دادن بهبودی دادن
cure
U
شفا دادن بهبودی دادن
incised
U
چاک دادن شکاف دادن
instructing
U
دستور دادن اموزش دادن
irritated
U
خراش دادن سوزش دادن
irritates
U
خراش دادن سوزش دادن
embellish
U
ارایش دادن زینت دادن
embellished
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishes
U
ارایش دادن زینت دادن
embellishing
U
ارایش دادن زینت دادن
incises
U
چاک دادن شکاف دادن
promoting
U
ترفیع دادن ترویج دادن
house
U
منزل دادن پناه دادن
decern
U
تشخیص دادن تمیز دادن
relates
U
گزارش دادن شرح دادن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com