English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
let someone down <idiom> U روی کسی را زمین انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
down U انداختن توپدار به زمین
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
hazard U امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazarded U امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazarding U امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazards U امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
put the ball on the floor U به زمین انداختن توپ کریکت بجای بل گرفتن
to knock down U زمین زدن بامشت بزمین انداختن ازپادراوردن
Other Matches
clown U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
touch judge U هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
ground return U انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
clowns U دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
hercules U نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
geotaxis U گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
inductive earthing U زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
pancake U در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field U قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
frost heave U برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus U نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side U سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
nap of the earth U از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
honest john U نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
to break up U از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
geognosy U زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian U ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
perelotok U زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
styx U نوعی موشک زمین به زمین دریایی
sergeant U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants U گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain U زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
covenant runing with land U شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
no man's land U زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying U پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
redstone U موشک زمین به زمین رداستون
lacrosse U نوعی موشک زمین به زمین
pershing U موشک زمین به زمین پرشینگ
pervious ground U زمین تراوا زمین نفوذپذیر
biosphere U قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
little john U موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
contour flight U پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
talik U زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
let down U پایین انداختن انداختن
compass rose U دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point U نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost U لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
geomagnetism U نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
topography U نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
hydrographer U نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile U موشک زمین به زمین
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
everglade U قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
He had a nast fall. U بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
surface-to-surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
earth's attraction U جاذبه زمین قوه جاذبه زمین
surface to surface U موشک زمین به زمین یا سطح به سطح
line U خط انداختن در
brush finish U خط انداختن
to pick off U تک تک انداختن
hew U انداختن
bottom U ته انداختن
to let fall U انداختن
lines U خط انداختن در
launching U به اب انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
to let drop U انداختن
hewing U انداختن
benite U به شب انداختن
lay away U انداختن
to leave out U انداختن
hurls U انداختن
hews U انداختن
hewed U انداختن
to play a searchlight U انداختن
overthrow U بر انداختن
overthrew U بر انداختن
bottoms U ته انداختن
prostrate U از پا انداختن
to skips over U انداختن
thrusts U انداختن
relegating U انداختن
relegates U انداختن
thrust U انداختن
relegated U انداختن
relegate U انداختن
throw U انداختن
throwing U انداختن
overthrowing U بر انداختن
overthrows U بر انداختن
omitting U انداختن
to put back U پس انداختن
hewn U انداختن
stagger U از پا انداختن
omit U انداختن
omits U انداختن
deleting U انداختن
overthrown U بر انداختن
omitted U انداختن
deletes U انداختن
deleted U انداختن
delete U انداختن
throws U انداختن
blobs U لک انداختن
floriate U گل انداختن در
spilled U انداختن
souse U انداختن
spilled or spilt U انداختن
emplace U جا انداختن
fling U انداختن
hitches U انداختن
flings U انداختن
deracination U بر انداختن
pilling U تل انداختن
lash vt U انداختن
hitch U انداختن
blob U لک انداختن
sling U انداختن
slinging U انداختن
slings U انداختن
hitching U انداختن
thrusting U انداختن
spills U انداختن
retroject U پس انداختن
run home U جا انداختن
hitched U انداختن
spilling U انداختن
flinging U انداختن
hurl U انداختن
fells U انداختن
to draw lots U انداختن
string U زه انداختن به
spill U انداختن
rut U خط انداختن
launched U به اب انداختن
to hew down U انداختن
ruts U خط انداختن
launch U به اب انداختن
jaculate U انداختن
launches U به اب انداختن
to fire off a postcard U انداختن
hurled U انداختن
fell U انداختن
leave out U انداختن
felled U انداختن
felling U انداختن
let fall U انداختن
allure U بطمع انداختن
snares U بدام انداختن
moults U پوست انداختن
deactivate U از اثر انداختن
deactivating U از اثر انداختن
slobbers U دهان را اب انداختن
deactivates U از اثر انداختن
deactivated U از اثر انداختن
immobilize U از رواج انداختن
snare U بدام انداختن
immobilizing U از رواج انداختن
immobilises U از رواج انداختن
immobilising U از رواج انداختن
immobilized U از رواج انداختن
slobbering U دهان را اب انداختن
slobbered U دهان را اب انداختن
immobilizes U از رواج انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
endangered U به مخاطره انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
deform U ازشکل انداختن
deforming U ازشکل انداختن
deforms U ازشکل انداختن
slobber U دهان را اب انداختن
immobilised U از رواج انداختن
expel U بیرون انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
emasculated U از مردی انداختن
emasculates U از مردی انداختن
disfigures U از شکل انداختن
disfigured U از شکل انداختن
disfigure U از شکل انداختن
emasculating U از مردی انداختن
expelled U بیرون انداختن
knock up U از کار انداختن
knock-up U از کار انداختن
expels U بیرون انداختن
expelling U بیرون انداختن
knock-ups U از کار انداختن
emasculate U از مردی انداختن
pickle U ترشی انداختن
miscast U بناحق انداختن
pickles U ترشی انداختن
triggered U راه انداختن
trigger U راه انداختن
depresses U ازارزش انداختن
depress U ازارزش انداختن
defers U عقب انداختن
deferring U عقب انداختن
defer U عقب انداختن
inaugurating U براه انداختن
trap U بدام انداختن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com