Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
ingrowth
U
رویش درونی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
internal furnace
U
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
shoot
U
رویش انشعابی رویش شاخه
shoots
U
رویش انشعابی رویش شاخه
dynamically
U
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
U
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
germination
U
رویش
ovular growth
U
رویش تخمک
excrescence
U
رویش ناهنجار
excrescences
U
رویش ناهنجار
orthotropism
U
رویش عمودی
intergrowth
U
رویش توام
vegetive
U
رویش کننده
excrescency
U
رویش ناهنجارنسوج
extroversion
U
رویش برونی
gigas
U
رویش بلند تر
mushroom growth
U
رویش تند
growing point
U
نقطه رویش
herbicide
U
مواد ضد رویش گیاه
herbicides
U
مواد ضد رویش گیاه
extroverts
U
دارای رویش برونی
extrovert
U
دارای رویش برونی
She is on familiar (intimate) terms with me.
U
با من رویش باز است
antiplant agent
U
عامل ضد رویش گیاهان
vegetative
U
روینده رویش کننده
germinative
U
وابسته به رویش تخم
cockles
U
رویش زگیل مانند
cockle
U
رویش زگیل مانند
pubescence
U
رویش مو درپشت زهار
endomorphism
U
رویش از روپوست درون دگرگونی
hyperostosis
U
رویش غیر طبیعی استخوان
endomorphy
U
رویش از روپوست درون دگرگونی
his face is p with small pox
U
رویش ازابله پرازچاله است
You can take it to the bank.
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
You can bank on it!
<idiom>
U
میتوانی رویش حساب کنی!
[اصطلاح]
unipotent
U
دارای قدرت رویش در یک جهت یا بصورت یک سلول
I cannot look him in the face again.
دیگر نمی توانم تو رویش نگاه کنم.
monomorphic or phous
U
دارای یک شکل ثابت در همه مدت رویش
prolotherapy
U
اصلاح وتر یا عضوی بوسیله کاهش رویش وتکثیر سلولی
micronucleus
U
یکی از دوهسته کوچکتر مرکزی مژه داران که رویش جانور را تحت کنترل دارد
palimpsest
U
نسخه خطی یا دست نوشتهای که نوشتهء روی ان پاک شده و دوباره رویش نوشته باشند
inmost
U
درونی
intestines
U
درونی
intrinsic
U
درونی
indoor
U
درونی
infelt
U
درونی
intestine
U
درونی
subjective
U
درونی
endogenous
U
درونی
inner
U
درونی
innermost
U
درونی
internal
U
درونی
in-
U
درونی
in-
U
:درونی
in
U
درونی
in
U
:درونی
inside
U
درونی
insides
U
درونی
interior
U
درونی
tumble home
U
خم درونی
civil
U
درونی
interiors
U
درونی
inward
U
درونی
internal inhibition
U
بازداری درونی
internal command
U
فرمان درونی
internal consistency
U
هماهنگی درونی
interior affairs
U
کارهای درونی
subjectivity
U
درونی بودن
interiority
U
درونی بودن
intercorrelation
U
وابستگی درونی
inner speech
U
گفتار درونی
inherent viscosity
U
گرانروی درونی
logarithmic viscosity number
U
گرانروی درونی
inmost thoughts
U
اندیشههای درونی
pore pressure
U
فشار درونی
inner loop
U
حلقه درونی
internal pressure
U
فشار درونی
inner shell electron
U
الکترون درونی
interflow
U
جریان اب درونی
internal conversion
U
تبدیل درونی
internal font
U
فونت درونی
internal force
U
نیروی درونی
internality
U
درونی بودن
intrados
U
قوس درونی
intrados springing line
U
پاطاق درونی
spring of intrados
U
پاطاق درونی
springing of soffit
U
پاطاق درونی
intrinsic approach
U
رهیافت درونی
aula
U
حیاط درونی
intrinsic motivation
U
انگیزش درونی
internal work
U
کار درونی
internal vibrator
U
لرزاننده درونی
internal temperature
U
دمای درونی
the inner layer
U
لایه درونی
internal friction
U
اصطکاک درونی
internal friction
U
سایش درونی
the inner layer
U
چینه درونی
internal phase
U
فاز درونی
in-fighting
U
کشمکش درونی
internal reflection
U
انعکاس درونی
internal secretion
U
ترشح درونی
archivolt
U
قوس درونی
loggia
U
ایوان درونی
inflow
U
ریزش درونی
cooptation
U
انتخاب درونی
internalizing
U
درونی کردن
endophasia
U
تکلم درونی
ductless gland
U
غده درونی
endogenous event
U
رویداد درونی
interpolations
U
براورد درونی
endoderm
U
پرده درونی
interior
U
درونی درون
interiors
U
درونی درون
dynamic
U
نیروی درونی
endocardium
U
پرده درونی دل
dynamically
U
نیروی درونی
pectoral
U
صدری درونی
pectorals
U
صدری درونی
indoor
U
درونی داخلی
innate
U
درونی چسبنده
bal badak
U
تیغ درونی پا
internalizes
U
درونی کردن
interpolation
U
براورد درونی
indravgnt
U
جریان درونی
internalised
U
درونی کردن
esoteric
U
رمزی درونی
internalization
U
درونی ساختن
entophyte
U
انگل درونی
internal energy
U
انرژی درونی
interoceptor
U
گیرنده درونی
enteroceptor
U
گیرنده درونی
internalising
U
درونی کردن
internalized
U
درونی کردن
internalises
U
درونی کردن
internalize
U
درونی کردن
midland
U
بین الارضین درونی
internalization
U
درونی یا باطنی کردن
autotelic
U
دارای قصد درونی
Internal energy
U
انرژی درونی
[فیزیک]
mesophyll
U
بافت درونی برگ
inwarness
U
بطون درونی بودن
inherent
[in]
<adj.>
U
درونی
[ماندگار]
[ذاتی]
dynamic pressure
U
فشار محرکه درونی
psychogenesis
U
پیدایش نیروی درونی
sacrp
U
دیوار درونی خندق
scarp
U
دیوار درونی خندق
thermionic arc
U
قوس گرمیونایی درونی
inside berm
U
سکوی شیببر درونی
endocarp
U
حلقه درونی میوه
internal resisting moment
U
لنگر مقاوم درونی
enostosis
U
اماس درونی استخوان
internal sort
U
مرتب کردن درونی
internal hard disk
U
دیسک سخت درونی
internal torque
U
گشتاور نیروی درونی
endo arterities
U
اماس درونی شریان
endometritis
U
اماس درونی زهدان
internist
U
متخصص داروهای درونی
inner work function
U
انرژی خروج درونی
endosporium
U
غشاء درونی تخم
endospore
U
غشاء درونی تخم
internal consistency coefficient
U
ضریب همسانی درونی
endocarditis
U
اماس غشاء درونی دل
internal evidence
U
مدارک یاگواه درونی
endometrium
U
پرده درونی زهدان
endocrane
U
سطح درونی جمجمه
ontogeny
U
رشد شناسی تاریخچه رشد و رویش موجودات
internal ophthalmia
U
اماس درونی تخم چشم
escarp
U
سرازیری درونی خندق یاخاکریز
endoskeleton
U
استخوان بندی درونی حیوان
interoceptive
U
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
insides
U
نزدیک به مرکز بخش درونی
endosarc
U
قسمت درونی سفیده سلول
internal modem
U
تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal friction
U
مالش درونی سایش داخلی
endocardial
U
وابسته به پرده درونی دلhypoblast
inside
U
نزدیک به مرکز بخش درونی
extruded corner
U
[پیش آمدگی گوشه درونی]
integrated
U
مودمی که بخش درونی سیستم باشد
entoptics
U
شناسایی وفایف اجزای درونی چشم
intramural
U
واقع در این سوی دیوارها درونی
auscultator
U
گوش کننده صداهای درونی بدن
field glass
U
عدسی درونی دوربین یاذره بین
to protect home industry
U
صنایع درونی را حفظ وتشویق کردن
sarcoid
U
زگیل یا جوش گوشتی رویش گوشتی
lock
U
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
locks
U
همسان کردن ساعت درونی با سیگنال دریافتی
hotbeds
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed
U
بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
intima
U
درونی ترین غشاء پوششی رگها و سایررباطهای بدن
gutters
U
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
smoke consumer
U
اسباب استفاده از دود برای مصرف درونی ماشین
gutter
U
فضای خالی یا حاشیه درونی بین در صفحه مقابل
hyprostosis
U
رویش غیر طبیعی استخوان کلفت شدگی استخوان برامدگی استخوان
proprioceptive
U
تحریک شده در اثر تحریکات درونی عضو موجود زنده
beta software
U
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
epicanthus
U
لایه کوچکی از پوست که گاهی گوشه درونی چشم رامی پوشاند
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
U
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
psychogenesis
U
ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
in plant
U
درحال رویش درحال رشد
Marxists
U
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Marxist
U
طرفدار مکتب مارکس براساس اعتقاد انهاسرمایه داری به علت تناقض درونی موجود در ان سقوط خواهد کرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com