English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
plate U روپوش دادن
plates U روپوش دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
guard assembly U الات محافظ روپوش جنگ افزار مجموعه روپوش
sight cover U روپوش دستگاه نشانه روی روپوش زاویه یاب
coat dress U روپوش
overshirt U روپوش
top U روپوش
wanigan U روپوش
covers U روپوش
coverings U روپوش
tilt material U روپوش
shutters U روپوش
cover U روپوش
cowling U روپوش
mask U روپوش
shutter U روپوش
out fit U روپوش
topcoat U روپوش
jump suit U روپوش
duster U روپوش
jump suits U روپوش
masks U روپوش
dusters U روپوش
sight defilade U روپوش مگسک
sleeves U روپوش سردست
carries U روپوش پرچم
carrying U روپوش پرچم
carry U روپوش پرچم
hooded U روپوش دار
aiming post sleeve U روپوش شاخص
acoustical sound enclosure U روپوش صوتی
sheaths U پوشش روپوش
cowling U روپوش محافظ
insulated U روپوش دار
sheath U پوشش روپوش
shields U روپوش اب بند
shield U روپوش اب بند
carried U روپوش پرچم
bedspread U روپوش تختخواب
bedspreads U روپوش تختخواب
snowsuit U روپوش گرم
sleeve U روپوش سردست
protective clothing U روپوش محافظ
protective cover U روپوش حفاظ
gown U روپوش لباس شب
smocks U روپوش زنانه
manifold U روپوش اتصال
gowns U روپوش لباس شب
smock U روپوش زنانه
counterpane U روپوش تختخواب
counterpanes U روپوش تختخواب
cover all U بارانی یا روپوش
smock U روپوش زنانه دوختن
bares U بدون روپوش لخت
muzzle bag U روپوش دهانه توپ
bared U بدون روپوش لخت
strait jacket U روپوش باز دارنده
bare U بدون روپوش لخت
bourrelet U روپوش کمربند گلوله
bare wire U سیم بدون روپوش
cortex U لایه رویی روپوش
cortices U لایه رویی روپوش
barest U بدون روپوش لخت
manteau U لباس روپوش زنانه
strait jackets U روپوش باز دارنده
coverlets U لحاف روپوش تختخواب
smock frock U رو لباسی کشاورزان روپوش
hoods U روپوش کلاهک دودکش
hood U روپوش کلاهک دودکش
baring U بدون روپوش لخت
coverlet U لحاف روپوش تختخواب
barer U بدون روپوش لخت
smocks U روپوش زنانه دوختن
protection hood U کلاهک یا روپوش محافظ
wrapper U بسته بندی کاغذ روپوش
hoods U کلاهک کاپوت ماشین روپوش
wrappers U بسته بندی کاغذ روپوش
hood U کلاهک کاپوت ماشین روپوش
insulation U روپوش کشی عایق کردن
dunnage U روپوش مهمات ضربه گیر
grommet U حلقه روپوش کمربند گلوله
tarpaulin U بارپوش برزنتی برزنت روپوش مهمات
tarpaulins U بارپوش برزنتی برزنت روپوش مهمات
bassinet U گهواره سبدی روپوش دار لگنچه
dunnage U نگله کپه بار روپوش اماد بارپوش
uncover U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
slop U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopped U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
slopping U هر نوع لباس گشاد رویی روپوش کتانی پزشکان وامثال ان
uncovers U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
uncovering U برداشتن روپوش یا چادر وسایل فرمان از حفاظ یا سنگرخارج شوید
burner compartment U قسمتی از روپوش موتور که روی محفظه احتراق قرارگرفته است
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
schooner U گاری سفری گاری روپوش دار
insulating U مجزا کردن روپوش دار کردن
insulates U مجزا کردن روپوش دار کردن
insulate U مجزا کردن روپوش دار کردن
schooners U گاری سفری گاری روپوش دار
overhead cover U پوشش بالای سر روپوش بالای سر
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
expanding U توسعه دادن بسط دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
houses U منزل دادن پناه دادن
housed U منزل دادن پناه دادن
house U منزل دادن پناه دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
directs U دستور دادن دستورالعمل دادن
directed U دستور دادن دستورالعمل دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
expand U توسعه دادن بسط دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
mitigate U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigated U تخفیف دادن تسکین دادن
mitigates U تخفیف دادن تسکین دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
instructs U دستور دادن اموزش دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
instructed U دستور دادن اموزش دادن
instructing U دستور دادن اموزش دادن
purging U غرامت دادن جریمه دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com