English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
basic direct access method U روش دستیابی مستقیم اساسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bdam U Access Direct Basic روش دستیابی مستقیم اساسی ethod
Other Matches
direct access storage device U اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم
dasd U Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
basic sequential access method U روش دستیابی ترتیبی اساسی
basic indexed sequential acess method U روش دستیابی ترتیبی شاخص دار اساسی
basic partitioned access method U روش دستیابی قسمت بندی شده اساسی
basic telecommunications access method U روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی
bsam U Access Sequential Basicروش دستیابی ترتیبی اساسی ethod
btam U BasicTelecommunicationsAccess روش دستیابی ارتباطات راه دور اساسی ethod
direct access U دستیابی مستقیم
random access U دستیابی مستقیم
bpam U Access Partitioned Basicروش دستیابی جزء بندی شده اساسی ethod
direct memory access U دستیابی مستقیم به حافظه
direct access method U روش دستیابی مستقیم
random access memory U حافظه با دستیابی تصادفی حافظه دستیابی مستقیم
static random access memory U حافظه دستیابی مستقیم ایستا
drams U حافظه دستیابی مستقیم پویا
dynamic random access memory U حافظه دستیابی مستقیم پویا
dram U حافظه دستیابی مستقیم پویا
direct access processing U پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct memory access channel U کانال دستیابی مستقیم به حافظه
dma U دستیابی مستقیم به حافظه Access emory
page mode ram U حالت صفحه حافظه دستیابی مستقیم
dmac U Direct کانال دستیابی حافظه مستقیم Channel Access emory
DDE U دستیابی مستقیم از طریق کلید به داده دیسک یا نوار مغناطیسی
ramdrive.sys U در DOS یک فایل پیکربنغی همراه سیستم عامل است که بخشی از حافظه دستیابی مستقیم کامپیوتر را بعنوان یک دیسک کنار می گذارد
dma U اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
deferred addressing U آدرس دهی غیر مستقیم که محلی که دستیابی شده است حاوی آدرس عملوند پردازش شدنی است
ground state U نیروی اساسی حالت اساسی
direct admission U مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
instantaneous access U زمان دستیابی کوتاه به رسانه با دستیابی تصادفی
basic U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics U روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
directs U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
directed U مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct exchange U تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
rammed U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
ram U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
rams U حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی به به هر ترتیبی را میدهد بدون نیاز به دستیابی به باقی مانده در اول مقایسه شود با sequatial accen memory
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
thins U وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinnest U وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thin U وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinned U وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
thinners U وسیله RAM با سرعت دستیابی سریع با استفاده از ماتریس خانههای مغناطیسی و ماتریس بنوک خواندن و نوشتن برای دستیابی به آنها
direct command U فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct fire sights U زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
elicitation U کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم
isam U Access IndexedSequential روش دستیابی ترتیبی شاخص دار روش دستیابی ترتیبی فهرست دارethod
direct dyes U رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
groundlessness U بی اساسی
organic U اساسی
essentials U اساسی
capital U اساسی
nets U اساسی
nett U اساسی
radical U اساسی
unsubstantial U بی اساسی
meatier U اساسی
fundametal U اساسی
ground U اساسی
earthshaking U اساسی
net U اساسی
hypostatic U اساسی
functional U اساسی
radicals U اساسی
materials U اساسی
On what basis (ground) U بر چه اساسی ؟
vital <adj.> U اساسی
basilar U اساسی
basics U اساسی
basic U اساسی
substantial U اساسی
essential <adj.> U اساسی
major <adj.> U اساسی
quintessential <adj.> U اساسی
constitutional U اساسی
meaty U اساسی
meatiest U اساسی
substantive [essential] <adj.> U اساسی
key projects U اساسی
pivotal U اساسی
cardinals U اساسی
cardinal U اساسی
Hon U اساسی
essential U اساسی
basal U اساسی
material U اساسی
fundamental U اساسی
rudimental U اساسی
constitutional low U قانون اساسی
constitutional law U حقوق اساسی
basic surplus U مازاد اساسی
base repair U تعمیر اساسی
basic variable U متغیر اساسی
functional distribution U توزیع اساسی
fundamental rules U قواعدیاقوانین اساسی
basic deficit U کسری اساسی
basic linkage U پیوند اساسی
purview U مواد اساسی
spine wall U دیوار اساسی
over haul U تعمیر اساسی
volatile oil U روغن اساسی
essential oil U روغن اساسی
rationale U علت اساسی
radical U ریشگی اساسی
radical U طرفداراصلاحات اساسی
unsubstantiality U بی اساسی بی اهمیتی
vital U واجب اساسی
basically U بطور اساسی
brass tacks U مسایل اساسی
constitutions U قانون اساسی
basics U مقدماتی اساسی
basics U اساسی مقدماتی
constitution U قانون اساسی
basic U مقدماتی اساسی
basic U اساسی مقدماتی
rite U فرمان اساسی
radicals U طرفداراصلاحات اساسی
to let the saw dust out of U پوچی یا بی اساسی
reformation U اصلاح اساسی
ground plan U طرح اساسی
ground plans U طرح اساسی
strategic variables U متغیرهای اساسی
substantiality U حالت اساسی
radicals U ریشگی اساسی
fundamental U اصولی مقدماتی اساسی
constitution U مشروطیت قانون اساسی
revolutionize U تغییرات اساسی دادن
revolutionized U تغییرات اساسی دادن
A fundamental (slight) difference. U اختلاف اساسی ( جزئی )
revolutionises U تغییرات اساسی دادن
revolutionised U تغییرات اساسی دادن
constitutionality U مطابقت با قانون اساسی
organic U اندام دار اساسی
essential fatty acids U اسیدهای چرب اساسی
bill of rights U قانون اساسی امریکا
field theory U نظریه اساسی میدان
supplementalary constitution law U متمم قانون اساسی
constitutions U مشروطیت قانون اساسی
revolutionizes U تغییرات اساسی دادن
revolutionizing U تغییرات اساسی دادن
radicals U طرفدار اصلاحات اساسی
punch-lines U جمله اساسی واصلی
conditions of sale U شرایط اساسی معامله
unconstitutionality U مغایرت با قانون اساسی
radical U طرفدار اصلاحات اساسی
myosin U پروتئین اساسی عضله
punch line U جمله اساسی واصلی
punch-line U جمله اساسی واصلی
constitutional U مطابق قانون اساسی
primordial U عنصر نخستین اساسی
Fundamental ( radical) changes. U تغییرات اساسی وعمده
revolutionising U تغییرات اساسی دادن
nonessential goods U کالاهای غیر اساسی
nonbasic variable U متغیر غیر اساسی
bdos U سیستم عامل اساسی دیسک
staple U اساسی مرکز بازرگانی عمده
essential singularity U نقطه تکین اساسی [ریاضی]
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
federal constitution U قانون اساسی دولت متحده
the essential [inherent] [intrinsic] task U کار مهم و ضروری [یا اساسی]
stapled U اساسی مرکز بازرگانی عمده
reforms U اصلاح اساسی کردن یا شدن
stapling U اساسی مرکز بازرگانی عمده
iowa tests of basic skills U ازمونهای مهارتهای اساسی ایووا
accidental غیر اساسی پیش آمدی
deeping of capital U پایه گذاری اساسی سرمایه
reform U اصلاح اساسی کردن یا شدن
reformers U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
reformer U پیشوای اصلاحات طرفدار دگرگونی اساسی
bios U سیستم اساسی ورودی و خروجی بایوس
ground rule U وفیفه اساسی قاعده و طرز عمل
desideratum U ارزوی اساسی و ضروری چیز مطلوب
basic crops U محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
one of the [basic] fundamental tenets of democracy U یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
karyolymph U ماده اساسی زمینه هسته سلولی
unconstitutional U بر خلاف قانون اساسی برخلاف مشروطیت
time the essence of the contract U مدت در حالی که از اصول اساسی عقد باشد
five fundamental economic questions U پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
panel U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
panels U صورت اساسی افراد واجدشرایط برای عضویت هیات منصفه
constitutionalism U اعتقاد به حقانیت حکومت مشروطه اعنقاد به لزوم حاکمیت قانون اساسی
sbc U یک کامپیوتر کوچک با قابلیت اجرای انواعی ازکاربردهای اساسی تجاری Computer Board Single یک برد CPU ,
accessed U دستیابی
accesses U دستیابی
access U دستیابی
accessing U دستیابی
access code U کد دستیابی
first-hand U مستقیم
straight line U خط مستقیم
firsthand U مستقیم
straightish U مستقیم
straight line code U کد خط مستقیم
straight U مستقیم
beeline U خط مستقیم
straight line code U کد مستقیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com