English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
wedding day U روز عروسی جشن سالیانه عروسی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
anniversaries U جشن سالیانه عروسی
anniversary U جشن سالیانه عروسی
Other Matches
left handed marriage U عروسی با پست تر از خود عروسی با غیر هم کفو
matrimony U عروسی
marriages U عروسی
weddings U عروسی
espousal U عروسی
wedlock U عروسی
wedding U عروسی
spousal U عروسی
marriage U عروسی
hymens U عروسی
bridal U عروسی
nuptials U عروسی
hymen U عروسی
nuptial U عروسی
nuptials U نکاحی عروسی
nuptial U نکاحی عروسی
wedding U جشن عروسی
wedding ring انگشتر عروسی
to change ones condition U عروسی کردن
to get married U عروسی کردن
weddings U جشن عروسی
the nuptial day U روز عروسی
proposal of marriage U پیشنهاد عروسی
the advantages of marriage U فوائد عروسی
nuptial ceremonies U ایین عروسی
get marriage U عروسی کردن
bridal U جشن عروسی
to chang one's condition U عروسی کردن
marriages U جشن عروسی
wed U عروسی کردن با
marriage U جشن عروسی
digamy U عروسی دوباره
handfast U پیمان عروسی
hedge marriage U عروسی زیرجلی
internuptial U وابسته به عروسی
mismarriage U عروسی ناجور
marriageable U درخور عروسی
marry U عروسی کردن
marries U عروسی کردن
marriage preparations U تدارکات عروسی
matrimonial U وابسته به عروسی
promise of marriage U قول یا پیمان عروسی
genial bed U رختخواب یافراش عروسی
antenuptial U مربوط به پیش از عروسی
marriage lines U گواهی نامه عروسی
postnuptial U وابسته به بعد از عروسی
espouse U عروسی کردن نامزدکردن
remarried U دوباره عروسی کردن
remarries U دوباره عروسی کردن
remarry U دوباره عروسی کردن
espoused U عروسی کردن نامزدکردن
espouses U عروسی کردن نامزدکردن
espousing U عروسی کردن نامزدکردن
to come dressed in your wedding finery U با لباس عروسی آمدن
trigmous U سه بار عروسی کرده
sham marriage U عروسی ساختگی یا دروغی
married U عروسی کرده متاهل
spousal U زفاف وابسته به عروسی
hymens U خدای عروسی ونکاح
hymen U خدای عروسی ونکاح
to pop the question U پیشنهاد عروسی کردن
deuterogamy U عروسی دوم باره تجدیدفراش
d. wedding U جشن شصتمین سال عروسی
a wedding with all the trimmings [fixings] U یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
We have a wedding ceremony comin off. U جشن عروسی در پیش داریم
they were made one U یعنی باهم عروسی کردند
silver wedding U بیست وپنجمین سال عروسی
relative impediment U محظور شرعی برای عروسی
love match U عروسی ای که پایه اش عشق باشد و بس
diamond weddings U شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
consummating U انجام دادن عروسی کردن
consummated U انجام دادن عروسی کردن
consummates U انجام دادن عروسی کردن
diamond wedding U شصتمین یا هفتادوپنجمین سال عروسی
golden weddings U جشن پنجاهمین سال عروسی
consummate U انجام دادن عروسی کردن
wedding party U مجلس عروسی یا عقد کنان
golden wedding U جشن پنجاهمین سال عروسی
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
handfast U دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
wedding cake U کلوچهای که در عروسی به مهمانان میدهند و برای دوستانی ....میفرستند
hymeneal U سطح هاگدار ومیوه اور قارچ سرود عروسی
p sexual relations U امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
morganatic marriage U عروسی یکی از بزرگان بازنی که ازطبقات پست که باشوهرخودهم پایه نمیشود
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
annually U سالیانه
yearly U سالیانه
annual U سالیانه
annum U سالیانه
annuals U سالیانه
annuity U مستمری سالیانه
annual payment U قسط سالیانه
annual report U گزارش سالیانه
anniversaries U سوگواری سالیانه
per annum U هر سالی سالیانه
p.a U مخفف سالیانه
yearly instalmernts U اقساط سالیانه
annual precipitation U بارندگی سالیانه
year to year fluctuation U نوسانات سالیانه
annuallyy U هر ساله سالیانه
annual training U اموزش سالیانه
growth ring U دایره سالیانه
anniversary U سوگواری سالیانه
yearly allowance U مقرری سالیانه
annual payment U پرداخت سالیانه
mass book U کتاب نماز سالیانه
annuality factor U ضریب مستمر سالیانه
annual general inspection U بازدید عمومی سالیانه
annual payment factor U ضریب بازپرداخت سالیانه
annual food plan U برنامه غذایی سالیانه
miaasl U کتاب نماز سالیانه
annuitant U گیرنده مستمری سالیانه
annual general meeting U مجمع عمومی سالیانه
annals U وقایع سالیانه سالنامه
octingentenary or octocen U هشتصدمین جشن سالیانه
quinquagenary U پنجاهمین جشن سالیانه
annuity U حقوق یا مقرری سالیانه گذراند
annual average score U میانگین نمره سالیانه تعرفه خدمتی
quater cent nary U جشن سالیانه چهارصدمین سال گردش
peter pence U زکات سالیانه که پیشتربه پاپ میداند
parentalia U جشن سالیانه بافتخار نیاکان و مردگان
rentlen U دارنده درامد سالیانه یاسالواره همیشگی
to take inventory U صورت سالیانه از کالای موجودی برداشتن
peter penny U زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
to settle an a U برای کسی مقر ری سالیانه معین کردن
wet year U سالی که میزان بارندگی از حد معمول سالیانه بیشتراست
encaenia U جشن سالیانه تاسیس شهر یاتقدیر کلیسا یا معبدی
isothermal line U خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
national educational computing conferenc U جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
withholding tax U مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
isotherm U خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
withholding taxes U مالیاتی که هر ماه بابت مالیات سالیانه از حقوق کسی کسر میشود
special degration U نابودی ویژه که عبارتست ازوزن خاک فرسایش یافته سالیانه در واحد سطح
anniversaries U مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
anniversary U مجلس یادبود یا جشن سالیانه جشن یادگاری
quingentenary U پانصدمین سال گردش پانصدمین جشن سالیانه
almanacks U تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanacs U تقویم سالیانه تقویم نجومی
almanac U تقویم سالیانه تقویم نجومی
admision rate U میزان اعزام به بهداری نواخت سالیانه اعزام به بهداری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com