English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
it occurs twice a day U روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
parlour boarder U شاگرد شبانه روزی که نزدخانواده رئیس شبانه روزی زندگی میکند
to live en pension U شبانه روزی شدن درمهمانخانه شبانه روزی زندگی کردن
doubled U دوبار
double U دوبار
tow U دوبار
doubled up U دوبار
tows U دوبار
twice U دوبار
semimonthly U ماهی دوبار
semi weekly U هفتهای دوبار
biyearly U سالی دوبار
biweekly U هفتهای دوبار
relive U دوبار زندگی کردن
relived U دوبار زندگی کردن
We've already been burglarized twice. U [خانه ] ما را دوبار دزد زد.
relives U دوبار زندگی کردن
reliving U دوبار زندگی کردن
reecho U دوبار منعکس شدن
double bogey U دوبار کسب امتیاز
biannual U سالی دوبار دوسال یکبار
double U دوبار چرخش کامل ژیمناست
doubled up U دوبار چرخش کامل ژیمناست
Once bitten,twice shy. <proverb> U یک بار گزش ,دوبار ترس .
vellicate U دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر
doubled U دوبار چرخش کامل ژیمناست
not up U توپ دوبار به زمین خورده دبل
some time or other U یک روزی
per day U روزی
once upon a time U روزی
some day U یک روزی
per diem U روزی
duily bread U روزی
some day U روزی
some d. U یک روزی
someday U روزی
daily bread U روزی
pull bread U مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
circadian U شبانه روزی
hostel U شبانه روزی
a few days U چند روزی
hostelry U شبانه روزی
perdiem U بقرار روزی
hostels U شبانه روزی
quotidian U شبانه روزی
one spoonful a day U روزی یک قاشق
on a given day U در روزی معین
semidiurnal U کشندنیم روزی
round-the-clock شبانه روزی
semidiurnal U جذر و مد نیم روزی
hand to mouth U محتاج گنجشک روزی
boarders U شاگرد شبانه روزی
boarding school U اموزشگاه شبانه روزی
hosteler U مقیم شبانه روزی
boarding schools U اموزشگاه شبانه روزی
hand-to-mouth U محتاج گنجشک روزی
since the outbreak of the war U از روزی که جنگ در گرفت
two table spoonful a day U روزی دو قاشق سوپخوری
boarder U شاگرد شبانه روزی
circadian rythm U ریتم شبانه روزی
de die in diem U از روزی به روز دیگر
doubled up U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled U ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
drizzly day U روزی که باران سیرمی بارد
boarding U مهمانخانه شبانه روزی پانسیون
I will be staying a few days U من میخواهم چند روزی بمانم.
it a day U روزی یک فنجان چای خوری
public school U دبیرستان شبانه روزی مدرسه عمومی
If things changer one day then … U اگر روزی ورق برگردد آنوقت ...
way the wind blows <idiom> U چیزی که اتفاق میافتد
it is of frequent U بسیار اتفاق میافتد
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
red letter day <idiom> U روزی که به علت واقعهای روز تاریخی است
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
commoners U آنچه اغلب اتفاق میافتد
common U آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest U آنچه اغلب اتفاق میافتد
rushee U دانشجوی داوطلب شرکت درشبانه روزی پسرانه ودخترانه
combinatorial explosion U موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
juniorate U مدرسه شبانه روزی متوسطه محصلین دو ساله مقدماتی یسوعیون
coulomb's law U نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
double U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
doubled up U مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
this day six months U شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
cyclic U دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
flag day U هر روزی که مردم برای امور خیریه پول خیرات می کنند ودر مقابل پرچم های کوچک دریافت می دارند
One day I want to have a horse of my very own. U روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
what day of the week is it? U امروز چند شنبه است امروزچه روزی است
coincidence element U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
coincidence circuit U مدار الکترونیکی که یک سیگنال خروجی تولید میکند وقتی که دو ورودی همزمان اتفاق میافتد یا دو کلمه دودویی معادل باشند
youth hostels U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
youth hostel U شبانه روزی جوانان مهمانسرای جوانان
the curtain falls U پرده میافتد
gutter ball U گویی که به شیار میافتد
f. come f.served U رودتر راه میافتد
processionist U کسیکه با دستهای راه میافتد
lenght U ضربهای که توپ روی دیوارعقب میافتد
chippie U ضربه کوتاه هوایی که به سوراخ میافتد
heavier U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
foot pedal switch سوئیچی که با پدال پایی بکار میافتد.
heavies U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heaviest U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
heavy U گوی سریع که نزدیک دروازه میافتد
lineball U توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
air operated tipping gear U چرخ دندهای که با فشار هوابه کار میافتد
butterfingers U کسی که چیز زود از دستش میافتد و میشکند
netball U توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
hole in one U گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
logical U حرف یا کلمهای که عمل منط قی که انجام میدهد را شرح میدهد.
dma U UPC ای که به کنترولی DMA اجازه ارسال داده روی باس در حین دورههای ساعت میدهد وقتی که دستورات داخلی یا NOP را انجام میدهد
support U CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
graphics U پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد
ToolTips U برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
an intercurrent disease U ناخوشی که توی ناخوشی دیگر میافتد
togtherness U اتفاق
flukes U اتفاق
confederation U اتفاق
accidentalness U اتفاق
fluke U اتفاق
chanced U اتفاق
confederations U اتفاق
coincidences U اتفاق
accidents U اتفاق
occurence U اتفاق
accidentalism U اتفاق
accident U اتفاق
coincidence U اتفاق
chance U اتفاق
fortuity U اتفاق
occurrence U اتفاق
occurrences U اتفاق
events U اتفاق
federal U اتفاق
unity U اتفاق
case U اتفاق
confederacy U اتفاق
confederacies U اتفاق
hap U اتفاق
accidence U اتفاق
league U اتفاق
cases U اتفاق
leagues U اتفاق
chancing U اتفاق
happenings U اتفاق
togetherness U اتفاق
event U اتفاق
chances U اتفاق
joinder U اتفاق
lague U اتفاق
happening U اتفاق
spigot U لب لوله که در لوله دیگری جا میافتد
fortuitism U عقیده به اتفاق
chancing U اتفاق افتادن
betide U اتفاق افتادن
consensus U اتفاق اراء
casualist U معتقد به اتفاق
by a unanimous U به اتفاق اراء
by a unanimity vote U به اتفاق اراء
chanced U اتفاق افتادن
unanimously U به اتفاق اراء
fall out U اتفاق افتادن
unanimity U اتفاق اراء
consensus of opinion U اتفاق اراء
it happened U اتفاق افتاد
confederative U اتفاق کننده
chance U اتفاق افتادن
chances U اتفاق افتادن
acts of God U اتفاق قهری
come to pass U اتفاق افتادن
hap U اتفاق افتادن
tide U اتفاق افتادن
disunion U عدم اتفاق
come about U اتفاق افتادن
befalls U اتفاق افتادن
occurs U اتفاق افتادن
befell U اتفاق افتادن
Accompanied by. Together with . U به اتفاق (همراه )
Accidentally . By chance. U بر حسب اتفاق
befall U اتفاق افتادن
to play itself out U اتفاق افتادن
to be played out [enacted] U اتفاق افتادن
befalling U اتفاق افتادن
occurring U اتفاق افتادن
by chance <adv.> U برحسب اتفاق
by happenstance <adv.> U برحسب اتفاق
by hazard <adv.> U برحسب اتفاق
unison U اتحاد اتفاق
supervention U اتفاق ناگهانی
coincidentally <adv.> U برحسب اتفاق
fortuitously <adv.> U برحسب اتفاق
act of God U اتفاق قهری
renewal of the convention U تجدید اتفاق
incidentally <adv.> U برحسب اتفاق
by a coincidence <adv.> U برحسب اتفاق
by accident <adv.> U برحسب اتفاق
at random <adv.> U برحسب اتفاق
happened <past-p.> U اتفاق افتاده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com