Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 78 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
democratic leadership
U
رهبری مردمی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
humanitarian
<adj.>
U
مردمی
humane
<adj.>
U
مردمی
humanity
U
مردمی مروت
humanities
U
مردمی مروت
humanization
U
مردمی سازی
turanian
U
مردمی از نژاد التایی اورال
the outer world
U
مردمی که بیرون از محیط شخص هستند
out relief
U
دستگیری مردمی که در بنگاه اعانه بودباش ندارند
pentarch
U
یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
ultramontane
U
وابسته به کشورها و مردمی که درانطرف کوه ها وارتفاعات هستند
unprofitable servants
U
مردمی که خرسندند باینکه تنهاانچه وفیفه ایشان است بکنند
rhythm-and-blues
U
نام نوعی موسیقی مردمی امریکایی که ریتم تند دارد و از آن مشتق شده
aimed
U
رهبری
leadoff
U
رهبری
aims
U
رهبری
steer
U
رهبری
steered
U
رهبری
steers
U
رهبری
leadership
U
رهبری
conduction
U
رهبری
headships
U
رهبری
headship
U
رهبری
direction
U
رهبری
lead
U
رهبری
leads
U
رهبری
aim
U
رهبری
pacemaking
U
رهبری
democratic leadership
U
رهبری دموکراتیک
shapherd
U
رهبری کردن
administer
U
رهبری کردن
administering
U
رهبری کردن
administers
U
رهبری کردن
apostolate
U
رسالت رهبری
precentorship
U
رهبری سرایندگان
conduce
U
رهبری کردن
steering committee
U
کمیته رهبری
price leadership
U
رهبری قیمت
administered
U
رهبری کردن
tactics
U
رهبری ماهرانه
leads
U
: راهنمایی رهبری
direction
U
هدایت رهبری
direct
U
رهبری کردن
directed
U
رهبری کردن
directs
U
رهبری کردن
guidance
U
راهنما رهبری
lead
U
: راهنمایی رهبری
leads
U
رهبری کردن
lead
U
رهبری کردن
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
conducts
U
انتقال دادن رهبری کردن
conducting
U
انتقال دادن رهبری کردن
coach
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
head
U
ریاست داشتن بر رهبری کردن
coached
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
conducted
U
انتقال دادن رهبری کردن
conduct
U
انتقال دادن رهبری کردن
spearheads
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearhead
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheaded
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
spearheading
U
هر چیز نوک تیز رهبری کردن
quarterback
U
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
quarterbacks
U
بازیگری که توپ را میگیرد وبازی را رهبری میکند
point four
U
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
monetary school
U
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
farmgate type operations
U
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
conducts
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducted
U
رفتار کردن رهبری کردن
conducting
U
رفتار کردن رهبری کردن
conduct
U
رفتار کردن رهبری کردن
head
U
رهبری کردن مقاومت کردن
undirected
U
رهبری نشده راهنمایی نشده
pilots
U
رهبری کردن خلبانی کردن
piloted
U
رهبری کردن خلبانی کردن
pilot
U
رهبری کردن خلبانی کردن
leadoff
U
عزیمت کردن رهبری کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com